روایت دختر ۱۰ ساله از قتل هولناک مادر و خواهرش!
دختر بچهای که نیمه شب شاهد قتل دلخراش مادر ۳۵ ساله و خواهر چهار سالهاش بود، با حضور در دادسرای جنایی جزئیاتی از این جنابت را تشریح کرد.
کد خبر :
744897
سرویس اجتماعی فردا: آذین- ۱۰ ساله- که ساعت ۴ بامداد سهشنبه ۲۸ شهریور امسال شاهد قتل مادر و خواهرش بهدست عمویش بود، در حضور بازپرس محسن مدیرروستا، از شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران به تشریح جزئیات شب قتل پرداخت. در ادامه پدربزرگ و مادربزرگ «آذین» نیز از متهم به خاطر قتل دخترشان شکایت کرده و خواهان قصاصش شدند. و دخترک نجات یافته، در گفت و گو با خبرنگار «ایران» به بیان جزئیات شب جنایت پرداخت: آن شب چه اتفاقی افتاد؟
خواب بودم که متوجه سر و صدای مادرم شدم. چشم هایم را که بازم کردم مردی را دیدم که صورتش را پوشانده بود. هیکلش هم از بابام بزرگتر بود. او مادرم را با چاقو میزد. در تاریکی شب فقط چشمهایش مشخص بود. خیلی سریع چراغ را روشن کردم و از پشت به او حمله کردم تا مادرم را رها کند. اما او با چاقو مرا هم زد. اما یک دفعه گره دستمال روی صورتش را باز کردم که عمویم را دیدم. همان موقع موهای خواهرم را گرفت و با چاقو گلوی او را هم برید.
وقتی به هوش آمدم که متوجه شدم کسی قصد دارد وارد خانه شود. فکر کردم عمویم است و با همان حالتی که خون از من میرفت خواستم مقاومت کنم. اما صدایی به من گفت: برای کمک آمده است. خودم را به سختی کنار کشیدم و آنها وارد شدند. تعداد زیادی پلیس بودند. به یکی از آنها گفتم آب میخواهم. یکی از پلیسها با حالتی که بغض داشت گفت: تا به حال چنین صحنهای را ندیده. همان موقع بود که به زبان کردی گفتم عمو این کار را کرد و یکی از مأموران که کردی میدانست متوجه حرفم شد.
چرا این اتفاق افتاد؟
حدود سه ماه قبل از کشته شدن مادر و خواهرم، عمویم به همراه خانمی به خانه ما آمد. او از مادرم خواست تا به یکی از طبقات خانهمان بروند، اما مادرم اعتراض کرد و گفت: تو متأهل هستی. آن روز عمویم با حالت قهر از خانه ما رفت. بعد از آن مادرم به آن خانم زنگ زد و گفت: چرا با عمویم ارتباط برقرار کرده و موضوع را به زن عمویم هم گفت. عمویم هم فردای آن روز به مقابل خانه ما آمد و مادرم را تهدید کرد و گفت: آبرویت را میبرم. خواب شب حادثه را می بینی؟
اوایل خیلی، اما الان بهتر شده ام. خیلی میترسم. چند روز قبل خانه داییام بودم که برق رفت و ناخودآگاه شروع کردم به جیغ زدن. خیلی سریع هم تصاویر آن شب جلوی چشم هایم آمد. یکبار هم خواب دیدم که دو تا مرد با چاقو میخواهند مرا بکشند. اما از همه اینها که بگذرم با دلتنگی هایم چه کنم. دلم برای مامانم و خواهرم خیلی تنگ شده.