ماجرای حضور استاد نجس در دانشگاه امام صادق/ می‌گویند گفته‌ام باید با زنان عراقی مباشرت جنسی کنیم، کذب است/ روحانی در مشهد درباره من دروغ گفت

به دروغ حرف‌هایی را به بنده نسبت می‌دهند که مثلاً روزی خدمت آقا مهمان بودم و سفره آماده‌ای مملو از غذا از آسمان پایین آمده است! دروغ‌هایی که از اصل کذب هستند.  

کد خبر : 744841

سرویس سیاسی فردا: ضمیمه روایت امروز روزنامه قدس در گفتگویی خواندنی با آیت الله علم الهدی به مرور خاطرات او پرداخته است که بخش هایی از آن در ادامه خواهد آمد.

امام خمینی گفتند در پاریس فکر می‌‌کردم پس از پیروزی انقلاب به حوزه بر می‌گردم

یک روز آیت الله مهدوی کنی ما چهارده نفر(کمیته) را خدمت حضرت امام(ره) بردند. بنده در مقابل علما، بزرگان و ریش‌سفیدانی که رئیس کمیته بودند از همه جوان‌تر بودم و از نظر موقعیت روحانیت به‌حساب نمی‌آمدم و به چشم یک جوان به ما نگاه می‌کردند و اهمیتی برایمان قائل نمی‌شدند. لذا ما حرفی نداشتیم و آن آقایان با امام(ره) حرف داشتند. بعضی‌ها شروع به گله، شکوه و اظهار ناراحتی کردند. جمع‌بندی این گلایه‌ها و شکواییه‌ها این بود که ما رفتیم حوزه درس خواندیم و زحمت کشیدیم تا مسجد، محراب و منبر را اداره و مردم را ارشاد و تربیت کنیم. نیامدیم که قاچاق‌فروش و چاقوکش بگیریم و تفنگچی‌گری کنیم، چون در کمیته عده‌ای تفنگچی دور و برمان داشتیم. مسائل تروریستی، درگیری با منافقین و موضوعاتی از این دست هم مطرح بود. حرفشان این بود که اصلاً چه شد انقلاب به اینجا رسید که ما را از ماهیت‌مان خارج کند و در این مسیر سوق بدهد. این جمع‌بندی کلی، حرف‌ها و گلایه‌های آنها بود، ضمن اینکه هر کدام گلایه‌های شخصی هم داشتند که مطرح می‌کردند. امام(ره) حرف‌های همه را با حوصله گوش دادند. وقتی حرف‌های آقایان تمام شد امام(ره) شروع به صحبت و از اینجا آغاز کردند که آن زمانی که در پاریس بودم فکر می‌کردم اگر این انقلاب به پیروزی برسد یک عده آدم‌های متدین داریم که کشور را اداره کنند. ما هم به حوزه می‌رویم و درسمان را می‌دهیم و کار ارشادی‌مان را در مساجد و منابر دنبال می‌کنیم. منتهی وقتی به ایران آمدم دیدم آن‌قدر آدم متدین که بتوانند کشور را اداره کنند نداریم. یا نیستند یا اگر هستند متدین نیستند. چندتایی که هستند عرضه اینکه مقابل آمریکا بایستند و حکومت کنند ندارند. لذا خودم حوزه و همه چیز را رها کردم و به تهران آمدم و شما هم باید حوزه را رها و کشور را اداره کنید. ما مردم را در عرصه‌ای قرار داده‌ایم و باید پای این مردم بایستیم و چاره‌ای هم نداریم. باید مردم را اداره کنیم و این وضع را بگذرانیم تا ببینیم چه می‌شود.

اینجا بخوانید: گفت‌وگوی خواندنی با مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی

ناطق نوری به شکل بدی کمیته را از مهدوی کنی گرفت

- کار کمیته به جایی رسید که آقای ناطق‌نوری وزیر کشور شد و تصمیم گرفت کمیته را از این جریان خارج کند و کمیته‌ها را زیر نظر وزیر کشور بگیرد و در رأس آنها وزیر کشور باشد. ایشان به طرز نامناسبی کمیته را از آیت‌الله مهدوی‌کنی تحویل گرفت. من هم استعفا دادم و گفتم تا وقتی آیت‌الله مهدوی‌کنی بودند، بودم الان که نیستند بنده هم نیستم.

-وقتی استعفا دادم با آقای مهدوی‌کنی تصمیم گرفتیم دانشگاه امام‌صادق(ع) را راه بیندازیم، چون آقای مهدوی‌کنی روزی که از نخست‌وزیری استعفا داد و فقط عضو فقهای شورای نگهبان بود، تصمیم‌اش این بود که از دولت و کارهای اجرایی کنار بکشد و دانشگاه را راه بیندازد.

نیرو سازی برای انقلاب به جبهه رفتن ترجیح دادیم

امرِ ما دایر شد بین جبهه و دانشگاه. ما دیدیم اگر به جبهه برویم یک رزمنده می‌شویم و از این طرف هم که نیرو جمع می‌کنیم. ممکن است این کار از ما برنیاید که برای جبهه و جنگ نیرو جمع کنیم، ولی به هر حال به جبهه که می‌رویم. وقتی جبهه تمام شود و به پیروزی رسید و ما برگشتیم، حالا کشور را می‌خواهیم با چه چیزی و چه کسی اداره کنیم؟ آیا می‌خواهیم کشور را با کسانی که از خارج برگشته‌اند اداره کنیم؟ یا افراد لائیکی که در مقابل دفاع‌مقدس بی‌تفاوت بودند و عزیزان ما رفته و جنگیده و اینها با بی‌تفاوتی گوشه‌ای نشسته و درس خوانده‌اند؟ آیا اینها نیروی نظام و انقلاب می‌شوند؟ امر ما دایر شد بین اینکه یک دستگاه نیروسازی برای انقلاب اسلامی راه بیندازیم یا به جبهه برویم. آقای مهدوی‌کنی هم از همه کارهایش دست کشید و گفت این انقلاب نیرو می‌خواهد. سایر مسئولیت‌ها را دیگران انجام می‌دهند. پس ما بیاییم یک دستگاه نیروسازی برای نظام و انقلاب راه بیندازیم.

اندیشه سیاسی را یک مارکسیست تدریس می‌کرد

در مورد واحدهای آموزشی رشته علوم سیاسی یک استادی را آوردیم که اندیشه سیاسی را درس بدهد. ایشان در بین اندیشه‌های سیاسی اندیشه مارکس را هم تدریس کرد. دیدیم او مارکسیست را به دانشگاه آورده است و به بچه‌ها مارکسیست را درس می‌دهد. به او گفتیم تدریس مارکسیست خلاف سیاست‌های ما در این دانشگاه است. حالا که دارید اندیشه سیاسی مارکس را درس می‌دهید نقدش هم بکنید. او هم برای نقد اندیشه سیاسی مارکس حرف‌های لنین بر ضد مارکس را مطرح کرد. (با خنده) لذا خودمان دست به کار شدیم و در رد اندیشه سیاسی مارکسیسم جزوه‌ای را تهیه کردیم و سیزده نمره امتحان این درس را این جزوه گذاشتیم. این جزوه را یا خودم درس می‌دادم یا کس دیگری تدریس می‌کرد. به این وسیله قدری این خلأ را جبران می‌کردیم.

فیلم: علت لغو کنسرت‌ها در مشهد از زبان آیت‌الله علم‌الهدی اینجا ببینید

بشیریه اخراجی دانشگاه تهران بود ولی ما دعوتش کردیم

دانشکده حقوق دانشگاه تهران دکتر بشیریه را اخراج کرد و چون او اهل همدان بود خواست به دانشگاه همدان برود. نگذاشتیم ایشان به همدان برود و او را به دانشگاه امام‌صادق(ع) آوردیم. با این عنوان آوردیم که بشیریه که الان در اندیشه سیاسی نفر اول کشور است از دست نرود. درس بچه‌های لیسانس را که هنوز پایه‌شان ضعیف است به او ندادیم که بچه‌ها تحت تلقینات او قرار بگیرند، بلکه در مقطع دکترا برایش درس گذاشته بودیم.

تهرانیان ممنوع‌الورود را به دانشگاه آوردیم و با دلار آزاد حقوقش را دادیم

- ما برادران (احمد و محمود) صدری و مجید تهرانیان را که این رشته را در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌کردند و موافق انقلاب هم نبودند، به تهران آوردیم. با دلار و ارز آزاد به آنها پول می‌دادیم و در اینجا برایشان برنامه می‌گذاشتیم و در واحدهای فشرده‌ای تدریس می‌کردند و می‌رفتند. می‌خواستیم یک‌سری از بچه‌های خودمان را تربیت کنیم و بعد اینها بیایند و رشته فرهنگ و ارتباطات را برای ما راه بیندازند. آمدن تهرانیان به ایران جوری شد که روزنامه‌های ارزشی و غیرارزشی همگی به ما حمله کردند که تهرانیان را به اینجا آوردید در حالی که او را می‌گرفتند و ممنوع‌الورود بود. می‌گفتند او را به اینجا آوردید و هوایش را داشتید که مشکلی برایش پیش نیاید و کلی هم دلار به او دادید و درس داده و رفته است.

- در حوزه و دانشگاه باید تضارب افکار و آرا اتفاق بیفتد، ولو کسی که می‌خواهد ضد خدا حرف بزند به کرسی آزاداندیشی حوزه و دانشگاه بیاید و در آنجا حرف بزند و بگوید خدا را قبول ندارم و علیه خدا هم حرف می‌زنم. فقط مسائل اخلاقی، حدود افراد و امنیت آنها رعایت شود. این‌جور نباشد که وقتی کسی در کرسی آزاداندیشی حرفی زد فردایش بازخواستش کنند که چرا این حرف را زدی. فرد از نظر حرف زدن امنیت داشته باشد و از نظر اخلاقی با او برخورد نشود که به محض اینکه حرف زد بگوییم تو کافر، نجس و... هستی و بیرونش کنیم. نباید این‌جوری باشد.

استادی داشتیم که نجس بود

در دانشگاه امام‌صادق(ع) استادی را آوردم که وقتی در اتاقم چای می‌خورد به اکبر آقای قهوه‌چی می‌گفتم استکانش را آب بکش و اصلاً نجس بود، ولی او را به دانشگاه آورده بودیم و درس می‌داد. در عین حال محکم هم مقابلش ایستاده بودیم. بشیریه سر کلاس به دانشجوها گفته بود تا حالا آخوندی به متعادلی و آزاداندیشی فلانی ندیده‌ام که خیلی قشنگ با آدم می‌نشیند حرفش را می‌زند و بحث و فضای باز بحث را حفظ می‌کند.

عکس: آیت الله علم الهدی در کنار مقبره فردوسی اینجا ببینید

به دروغ می گویند ضد فردوسی هستم یا گفته ام باید با زنان عراقی مباشرت جنسی کنیم

- در شهری منتشر کرده‌اند بنده ضد فردوسی هستم. هرچه هم گفته‌اند دروغ است. گفته می‌شود شعر فردوسی را روی دیوار نوشته‌اند و بنده گفته‌ام پاکش کنید. در صورتی که تازه بعد از یک هفته بنده فهمیدم بین شهرداری و آستان قدس اختلافی بوده و مسؤولان وقت آستان قدس شعر فردوسی را از دیوار آستان قدس پاک کرده است.در این میان تازه خبرش را شنیدم و چنین دروغی را به بنده نسبت دادند. تا حدی که رئیس‌جمهوری که به اینجا آمد و سخنرانی کرد گفت: «تو ضد ادب و فرهنگ هستی! چرا با فردوسی دشمنی؟» یا دانشگاه فردوسی و دانشگاه علوم‌پزشکی سر تابلوی دانشگاه اختلاف داشتند. اینها در مورد تابلوی دانشگاه به یک جمع‌بندی رسیدند. باز هم دروغی را به من نسبت داد، در حالی که اصلاً خبر نداشتم. بعد از دو ماه فهمیدم تابلوی دانشگاه عوض شده است.پس از پنج شش ماه فهمیدم این تعویض تابلو با توافق دانشگاه علوم‌پزشکی و دانشگاه فردوسی بوده است. اصلاً چه ربطی به من داشت. دروغ دیگری که نسبت داده‌اند این است که فلان کس گفته است اگر زن‌ها با عرب‌هایی که از عراق می‌آیند مباشرت جنسی کنند ثواب دارد، به‌خاطر اینکه اینها از کربلا آمده‌اند. یا به دروغ حرف‌هایی را به بنده نسبت می‌دهند که مثلاً روزی خدمت آقا مهمان بودم و سفره آماده‌ای مملو از غذا از آسمان پایین آمده است! دروغ‌هایی که از اصل کذب هستند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: