روایتی متفاوت از حادثه انفجار چاه نفتی «رگسفید»
بعضا اختلاف حقوق نیروهایی که رسمی هستند با نیروهای قراردادی، در یک مسئولیت و کار مشابه، ۴ تا ۵ برابر است. با تعیین تکلیف برای نیروهای قراردادی، یک دغدغه جدی را از سر راه آنها باز می کنند. آقای وزیر! فرزاد رفت اما فرزادهای دیگر را دریابید.
کد خبر :
744830
خبرگزاری تسنیم: بعداز ظهر روز هفتم آبان ماه (ساعت ۱۳) چاه شماره ۱۴۷ میدان نفتی رگ سفید هنگام عملیات حفاری بهدلیل فوران گاز، منفجر شد که این انفجار موجب آتشسوزی در دکل حفاری ۹۵ فتح شرکت ملی حفاری شد. در این حادثه ۲ نفر از کارکنان عملیاتی شرکت ملی حفاری ایران بهنامهای "فرزاد ارزانی بیرگانی" و "محمد سلیمی چگینی" در دم جان باختند. ساعتی پس از وقوع حادثه، تیمهای عملیاتی از شرکت ملی حفاری ایران بههمراه مدیران ارشد این شرکت در محل حضور یافتند، اما بهدلیل حجم گسترده آتش، تیمهای عملیاتی از شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب نیز با بالگرد خود را به محل حادثه رساندند. رضا ارزانی بیرگانی، برادر مرحوم فرزاد ارزانی بیرگانی در گفتوگو با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم روایتی متفاوت از روز حادثه را بیان کرد و از درد دل "فرزاد"ها در صنعت نفت گفت. همان روز حادثه از وقوع آن مطلع شدید؟ ارزانی بیرگانی: بله، زمانی که من این خبر را شنیدم تلاش کردم از طریق روابط عمومی شرکت ملی حفاری ایران متوجه اصل ماجرا شوم و از برادرم اطلاعی کسب کنم. اما متاسفانه اصلا پاسخگو نبودند و مجبور شدم به سمت دیلم بروم که ۴ - ۵ ساعتی
با اهواز فاصله داشت. قبل از اینکه که به محل استقرار دکل حفاری برسم، به یک گیت ورودی رسیدم که ظاهرا دست مناطق نفت خیز جنوب بود. نزدیک به ۴ - ۵ ساعت التماس نگهبانان گیت ورودی را میکردم که اجازه بدهند ما رد شویم تا به محل خوابگاه پرسنل برسیم و اطلاعی از اخوی بگیریم، اما متاسفانه برخورد بسیار بدی با ما داشتند و انواع و اقسام بی احترامیها شد. موفق به عبور از این گیت شدید؟ ارزانی بیرگانی: بله، بالاخره علی رغم میل باطنی و در شرایطی که خانواده آن مرحوم به شدت نسبت به سلامت ایشان نگران بودند و من تحت فشار از سمت آنها بودم، بالاخره موفق شدم اجازه ورود بگیرم و وارد محوطه شدم. در این مدت هر چه به روابط عمومی زنگ میزدیم، ظاهرا، چون یکی از معاونین وزیر به محل حادثه آمده بود، پاسخگو نبودند. زمانی که به محوطه محل استقرار دکل حادثه دیده رسیدم، به نظرم رسید با حضور معاون وزیر، همه چیز فراموش شده، چه برسد به تکریم بازماندگان! با آمدن معاون وزیر اصل حادثه فراموش شده بود و در تکاپوی پذیرایی از معاون وزیر بودند. من را به منطقه کمپ فرستادند. شرایط را فقط با یک کنایه میتوانم بیان کنم، باید بودید و
میدیدید. به نظر میرسید در منطقه کمپ در مقابل دود حاصل از بساط کباب و شام مدیریان که آنجا را فرا گرفته بود، دود چاه هیچ بود. احساس کردم آنها بیشتر در تدارک خدمت به معاون وزیر هستند. در آن زمان شما از وضعیت اخوی اطلاع داشتید؟ ارزانی بیرگانی: نه اطلاع نداشتیم. آنجا اینترنت هم نداشتیم و کسی هم به هیچ وجه پاسخ ما را نمیداد. اگر ما با ماشین خودمان مسیر را نمیبستیم اینها به ما اجازه ورود هم نمیدادند. کسی در فکر اینکه بخواهد برای کسانی که در آن حادثه آسب دیده بودند اطلاع رسانی کند نبود. اکثرا در هول این بودند که شرایط را برای حضور مسئولان محیا کنند و تدارک شام آنچنانی ببینند. قضیه چیزی شبیه به شام شاهی بود. در این شکی نیست که باید از مدیران و معاون وزیر پذیرایی شود؛ اما آیا نمیشد در آن شرایطی که خانواده حادثه دیدگان و کشته شدگان حادثه برای اطلاع از وضعیت عزیزانشان مراجعه کرده بودند و چاه نفتی میسوخت، منقلهای کباب را در محوطه برقرار نمیکردند و بیشتر از آنکه به فکر پذیرایی باشند، به فکر پاسخگویی میبودند؟ قبل از اینکه ماشینهای آتش نشانی را به سمت چاه بیاورند، تدارکات شام و میوه و
تداکرات پذیرایی مدیران را فرستادند. من برداشتم این بود که بیشتر آوردن تدارکات غیرفنی به چشم میخورد تا تدارکات فنی! ما را به اتاقی فرستادند تا با قائم مقام شرکت ملی حفاری صحبت کنیم. پدر بنده ۴۵ سال در شرکت ملی حفاری سابقه کار داشت. یعنی قائم مقام فعلی شرکت ملی حفاری که سنش ۴۵ سال است، پدر من به اندازه کل سن ایشان سابقه خدمت داشت. ولی متاسفانه یک چیز را در نظر نمیگیرند، زمانهای شده که بیشتر روابط کار انجام میدهد تا ضوابط! در خصوص اخوی مرحومتان بفرمائید. ایشان چند سال سابقه خدمت داشت؟ ارزانی بیرگانی: اخوی حدود ۲۰ سال سابقه کار داشت، اما متأسفانه هنوز قراردادی بود. یعنی هر سال باید قرارداد ایشان تمدید میشد. این وسط آن مرحوم به صحبتهای آقای وزیر خوشبین بود، ما هم میگفتیم که این موضوع ۵ سال است توسط ایشان مطرح میشود و نتیجهای هم تا امروز حاصل نشده است. منظور شما صحبتهایی است که آقای زنگنه در مورد ساماندهی نیروی انسانی داشته؟ ارزانی بیرگانی: بله دقیقا. اخوی مرحوم ما بسیار پیگیر بود. ما به ایشان میگفتیم شما که ظلم در حقتان شده وکیل بگیرید. همیشه میگفت: "در حق ما ظلم
شده، ولی جرم نشده و دادگاه هم تا جرمی حاصل نشده رأی به نفع ما نمیدهد. هر سال قرارداد ما را تمدید میکنند و اینگونه حقی برای ما باقی نمیماند. " ما دلخوری مان از رفتار شرکت ملی حفاری این است که با برادر من آنطور که شایسته ایشان بود رفتار نشد. برادر من به راحتی میتوانست فرار کند. من خودم یک نیروی فنی و نفتی هستم و این را به خوبی میدانم. ایشان اولین نفری بود که متوجه فلور چاه میشود و میتوانست به راحتی جانش را بردارد و برود. ولی ایشان، اول همه نیروهایش را از منطقه خطر دور کرد و بعد برگشت تا رمز چاه را فعال کند تا درب ورودی چاه را ببندد. یعنی در واقع ایشان برگشت تا شیر آخر را ببندد تا از حادثه جلوگیری کند. ایشان میتوانست فرار کند، ولی اول پرسنلش را فرستاد پایین و خودش برگشت تا رمز را فعال کند تا شیر چاه بسته شود، اما از آنجایی که یکی از ولوهای شیر چاه عمل نمیکند، انفجاری حاصل میشود و منجر به این حادثه میشود. این حادثه یک اتفاق است و ما هم هر روز با این اتفاقها سر و کار داریم؛ اما روابط عمومی شرکت ملی نفت و شرکت ملی حفاری که میدانستند فرزاد با فداکاری تمام برای نجات جان دیگران و نجات چاه، اینگونه
عمل کرده، حتی حاضر نشدند اطلاع رسانی درستی به بازماندگانش داشته باشند. متاسفانه مدیران ما مدیرانی پوشالی و سفارشی شدهاند. مدیران فعلی نه شایستگی دارند و نه برای پرسنلشان ارزشی قائل هستند. ما از خانوادهای هستیم که ۵۰ سال در صنعت مدرن حفاری و ۱۰۰ سال در صنعت نفت داریم کار میکنیم. پدر و پدربزرگ من در این صنعت بودند و ما در این صنعت بزرگ شدیم، اما در آخر با برخوردهای ناشایست روبه رو میشویم. اخوی چه سمتی داشت؟ ارزانی بیرگانی: حفار بودند، ۵ یا ۶ نیرو زیر دست ایشان بود و تمام دستگاهها که موجب میشود این عمیات حفاری انجام شود جلوی چشم ایشان بود و توسط ایشان مدیریت میشد. سخن شما با وزیر نفت و دیگر مسئولان چیست؟ ارزانی بیرگانی: نیروهایی مثل فرزاد در صنعت نفت زیاد هستند. نیروهایی که جانشان را کف دستشان گذاشتند. اخوی بنده ماهی ۳.۵ میلیون تومان حقوق میگرفت، چون قراردادی بود. اما یک نیروی رسمی در همان سمت، که همان کار را انجام میدهد ماهی ۲۵ میلیون تومان حقوق میگیرد. یک حفار مثل اخوی بنده ماهی ۳.۵ میلیون تومان حقوق میگیرد، اما فردی که زیردست ایشان با دو سه گرید پایینتر از
ایشان کار میکند، چون رسمی است دارد ماهی ۸ تا ۹ میلیون تومان میگیرد. یعنی اینها که میگویم درد و دل برادران من است. نه فقط درد و دل فرزاد، بلکه درد و دل فرزادهایی است که جان بر کف در مناطق عملیاتی کار میکنند، اما چون قراردادی هستند از حقوق مناسبی برخوردار نیستند. بعضااختلاف حقوق نیروهایی که رسمی هستند با نیروهای قراردادی، در یک مسئولیت و کار مشابه، ۴ تا ۵ برابر است. این موجب نارضایتی و ناعدالتی است. این اتفاق برای ما افتاد. ولی احساس میکنم با تعیین تکلیف برای بقیه نیروهای قراردادی، یک دغدغه جدی را از سر راه آنها باز میکنند. آقای وزیر! فرزاد رفت، اما فرزادهای دیگر را دریابید.