چرا آمریکا در مقابل همه پرسی اقلیم کردستان منفعل بود؟
همه پرسی اقلیم کردستان در شرایطی انجام گرفت که شاید زمان مناسبی برای آن از دید خیلیها نبود، اما به نظر میرسد که سناریو نویسان تجزیه عراق این جدول زمانی را در اختیار دولت ترامپ قرار داده بودند.
خبرگزاری تسنیم: طرح کردستان بزرگ از جمله طرحهای شناخته شده آمریکایی است که تاریخچه آن صرفاً به چند سال گذشته باز نمیگردد. در سال 1983 کنگره آمریکا با برگزاری نشستی سری با «برنارد لوئیس» تئوریسین یهودی و ملقب به پدر تئوری تجزیه کشورهای اسلامی، طرحی را به تصویب رساند که به موجب آن تعدادی از کشورهای اسلامی از جمله عراق میبایست تجزیه شوند. همچنین مجلس سنای آمریکا شرط اساسی عقب نشینی نیروهای این کشور از عراق در سال 2007 را تجزیه آن به 3 کشور کوچک اعلام کرد.
آمریکایی ها در آن مقطع از مسعود بارزانی خواستند تا همه پرسی را برای تعیین سرنوشت اقلیم کردستان عراق انجام دهد و پایتخت این اقلیم را استان نفت خیز کرکوک معرفی کند. حال سوال اینجاست که چرا دولت ترامپ با توجه به عقبه طولانی آمریکا برای ایجاد کردستان بزرگ، همه پرسی غیرقانونی 25 سپتامبر2015 اقلیم کردستان را برسمیت نشناخت؟ دلیل این سیاست انفعالی را میتوان در 7 علت جستجو کرد:
کردستان، میوه نارس: اساساً احساسات تجزیه طلبی و استقلال خواهی مقولهای نیست که در کوتاه مدت در بین برخی ملتها رخ دهد. شکل گیری رفتار جمعی در بین اقلیت خاصی از یک کشور مستلزم گذار از مراحل مختلف همچون جنگها، تضادهای اقلیت با قدرت مرکزی، احساس محرومیت نسبی، شکل گیری احساسات ناسیونالیستی و هویت طلبی، دخالت بازیگران غیرملی همچون رقبای پیرامونیِ کشورهای میزبان اقلیتها و نهایتاً بسترسازی قدرتهای جهانی با هدف سلطه بر کشورهای میزبان است. کارکرد تمام مولفههای ذکر شده، نیازمند یک فرآیند چند ده ساله و یا حتی چند صدساله است. زیرا اگر هر کدام از عوامل ذکر شده روند طبیعی خود را طی نکنند ممکن است میوه مورد انتظار که همانا تشکیل یک کشور مستقل است بصورت نارس چیده شود. به نظر میرسد که آمریکاییها تشخیص دادهاند که در شرایط پرآشوب فعلی منطقه و با توجه به فعال بودن کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه در بحرانهای منطقه ممکن است پروژه کردستان بزرگ زیر دست و پای این قدرت ها له شود؛ از آن رو سعی کردند تا با احتیاط کامل تنها یک مرحله از مراحل چندگانه در فرآیند تجزیه عراق را انجام دهند و آن همان کاری بود که مسعود بارزانی به سرانجام رساند. بنابراین تنها ماموریت بارزانی در این مقطع همین برگزاری همه پرسی بوده و بس.
ترس از تخریب بیشتر وجهه آمریکا: آمریکاییها پس از بیداری اسلامی در سال 2011 و پس از سرنگون نشدن دولت بشار اسد در سوریه، به این دانش سیاسی در منطقه خاورمیانه دست یافتند که نباید صرفاً بخاطر داشتن قدرت جهانی، عجولانه و بدون محاسبه طرف یک جریان را گرفت؛ زیرا شکست آن جریان به معنای شکست بیش از پیش هیمنه آمریکا در جهان است. مقامات آمریکایی در طول جریانات بیداری اسلامی سعی کردند تا وانمود کنند که اوضاع تحت کنترل آنهاست و حتی سعی داشتند القاء کنند این مسیری که در منطقه در حال طی شدن است طبق نقشه راه آمریکا در حال انجام است؛ اما به نظر میرسد که خود آمریکاییها در مقابل آتشفشان منطقه عربی غافلگیر شده بودند و یا حداقل عمق این مساله را تا آن حد پیش بینی نکرده بودند. آیا در طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا قرار بود اخوان المسلمین به رهبری محمد مرسی و راشد الغنوشی در خاورمیانه ظهور کنند؟ آیا قرار بود انصار الله در یمن قدرت بگیرد؟ تغییرات اولیه در کشورهای تونس، لیبی، مصر و یمن اثبات میکند که پدیده بیداری اسلامی و بیداری اجتماعی در کشورهای فوق در قالب یک فرآیند طبیعی اجتماعی بوده و سردرگمی آمریکا در آن تحولات نشان داد که تا چه حد آمریکا در مقابل تحولات اجتماعی کشورهای منطقه ناتوان است. مهمترین مصداق این امر نیز به عدم پیش بینی وقوع انقلاب اسلامی ایران از سوی دستگاههای امنیتی وقت آمریکا بود که اکنون صراحتاً به این مساله اذعان دارند. بنابراین در مورد کردستان نیز آمریکاییها جانب احتیاط را در پیش گرفتند زیرا میدانستند که اگر از این مساله حمایت کنند و دولتهای عراق و ایران و ترکیه این جریان را خنثی کنند، آنوقت شکستی دیگر در عرصه دیپلماسی بینالمللی بر علیه آمریکا ثبت میشد. تحریمهای مرزی ترکیه و اخطارهای ایران و بازپس گیری کرکوک توسط ارتش عراق نشان داد که آمریکاییها گزینه درست را برگزیدند. یعنی انفعال برای حفظ هژمونی شکننده دولت ترامپ در منطقه.
بارزانی گزینه نهایی آمریکا نیست: همانطور که در بند 1 ذکر شد برای بلوغ یک جریان جدایی طلب نیاز به زمان طولانی است. این زمان طولانی نیازمند بازیگران متعدد نیز هست؛ زیرا یک کارگردان تنها با تکیه بر یک بازیگر نمیتواند مخاطب خود را پای یک سناریو نگه دارد. قهرمانان یک داستان میبایست با توجه به موقعیت و ظرفیت خود نقش آفرینی کنند. به نظر میرسد که مسعود بارزانی باید به زودی از صحنه کردستان خداحافظی کند، زیرا وی با برگزاری همه پرسی در واقع برگهای آخر خود را مصرف کرد. با توجه به خائن قلمداد شدن از سوی سایر احزاب کرد، با از دست دادن کرکوک تنها در چند ساعت و با توجه به مورد غضب قرار گرفتن از سوی دولت مرکزی عراق، ایران، ترکیه و سوریه، اکنون بارزانی تنها در حد نماینده مجلس میتواند نقش آفرین باشد. از این رو آمریکا به دنبال فردی خواهد بود که شرایط متزلزل فعلی بارزانی را نداشته باشد و چهرهای با ویژگیهای متمایز از بارزانی وارد سناریوی کردستان شود.
کردستان، خارج از اولویت سیاست خاورمیانهای آمریکا در مقطع حاضر: از آنجاییکه ترامپ را باید «بیزینس من سیاسی» نامید؛ از این رو وی به دنبال سودِ بدون سرمایه گذاری است؛ نه سودی که برای آن هم باید سرمایه به میان آورد، هم جنگید و هم انتظار کشید. وی صراحتاً در کارزار انتخاباتیاش اعلام کرد از این پس کشورهای جهان باید برای بهره مندی از حمایتهای آمریکا دست به جیب شوند. وی در جریان تبلیغات انتخاباتی سال 2016 گفته بود که کشورهای عضو پیمان ناتو به دلیل سهم بزرگی که آمریکا در بودجۀ این پیمان دارند، مدیون آمریکا بوده و این کشورها به دلیل حمایت آمریکا از آنها در چند دهۀ اخیر باید به این کشور پول پرداخت کنند. وی همچنین در همان مقطع اظهار داشت که عربستان سعودی اگر خواستار حمایت ما در قبال ایران است باید پول بدهد. ترامپ حتی پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری این رویکرد را کنار نگذاشت؛ بطوریکه وی در مارس 2017 پیش از دیدار با مرکل، گفت: «آلمان مبالغ هنگفتی را به پیمان آتلانتیک شمالی «ناتو» بدهکار بوده و برلین باید به دلیل دفاع آمریکا از آلمان پول بیشتری به ایالات متحده بپردازد. همچنین ترامپ در نخستین سفر خاورمیانهای خود به عربستان سعودی در می 2017 به عنوان «خزانه منطقهای آمریکا» صراحتاً اعلام کرد که کشورهای منطقه باید خودشان از خودشان دفاع کنند. این میتواند بدین معنا باشد که قیمت آمریکا دیگر آن قیمت قبلی نیست و تعرفهها عوض شده است. حال سوال اینجاست که اقلیم کردستان در ذهن بیزینسی ترامپ چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟ بنابراین اولویتهای مهمی همچون کاهش هزینههای آمریکا و خروج از سازمانها و توافق نامههای مختلف منطقهای و بینالمللی که برای آمریکا هزینه بر است از اولویتهای اول ترامپ بوده و ایدئولوژی بازی در خاورمیانه برای وی جذابیتی ندارد.
برسمیت شناسی همه پرسی به معنای تقابل مجدد آمریکا و عراق است: طبیعتاً اگر آمریکا قاطعانه از همه پرسی اقلیم کردستان حمایت میکرد باید تا آخر این ماجرا در میدان باقی میماند. باقی ماندن آمریکا در این میدان و اقدامات احتمالی تنبیه گرایانه عراق همچون بازپس گیری کرکوک از سوی ارتش عراق چه معنایی جز حضور در یک شرایط احساسی-حیثیتی میتوانست برای آمریکا داشته باشد؟ دونالد ترامپ در کارزار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در یکی از تجمعهای انتخاباتی اش، فضای سیاسی آمریکا را حماقت آمیز توصیف کرد و حمله این کشور به عراق را بی فایده خواند و گفت، آمریکا دو تریلیون دلار در عراق هزینه کرد و هزاران کشته و زخمی داد اما در مقابل چیزی به دست نیاورد و عراق را دو دستی به ایران داد. البته اعتراف به شکست آمریکا در عراق تنها به صحبتهای انتخاباتی ترامپ باز نمیگردد و بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران آمریکایی همچون رایس وزیر امور خارجه سابق آمریکا به این موضوع اذعان کرده و حضور آمریکا در عراق را خطای بزرگ دانستند. همچنین افرادی مانند فوکویاما، نظریهپرداز برجسته لیبرال که صاحب نظریه «پایان تاریخ» است در مارس 2017 در نشستی در «سلیمانیه» استان کردنشین عراق اعتراف کرد که آمریکا در عراق و افغانستان شکست خورده است. فوکویاما که از حامیان حمله سال 2003 آمریکا به عراق بود و برخی نظریات وی را در تئوریسازی اقدامات نظامی به بهانه بسط دموکراسی در جهان موثر میدانند، در مورد تغییر دیدگاهش قبل و بعد از این جنگ نیز گفت: «تصور میکردم که صدامحسین ظالمی است که جهان بدون او جای بهتری میشود. اما از چند ماه مانده به آغاز جنگ، مسئله اصلی که ذهن مرا به خود درگیر کرده بود، مسئله دولتسازی بود. احساس میکردم که ما آمادگی لازم را برای انجام سرمایهگذاری مناسب برای ایجاد یک عراق دموکراتیک یا حتی یک کشور یکپارچه عراق، نداریم. تصور میکنم مسئله سیاست خارجی ایالات متحده در این منطقه تا همین امروز هم این است که تا زمانی که شما دولتهای مشروع و منسجمی نداشته باشید، نمیتوانید به ثبات دست یابید و تروریسم را کنترل کنید. به عنوان یک بازیگر خارجی، شما توانمندی بسیار محدودی برای این کار دارید.»
امتیاز گیری از ایران و ترکیه: آمریکا در یک دهه گذشته، سخت به دنبال همراه سازی قدرتهای منطقه با سیاستهای خود بوده است. اگر چهار بازیگر مهم منطقه خاورمیانه را بخواهیم برشمریم باید از جمهوری اسلامی ایران، ترکیه، عربستان سعودی و رژیم ساختگی اسرائیل نام ببریم. رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی که از جمله بازیگران دنباله رو آمریکا در منطقه هستند، اما در این میان ترکیه به رهبری حزب اعتدال و توسعه بازیگری بی ثبات و دمدمی مزاج برای آمریکا و اروپا بوده و ایران نیز همچون همیشه سیاست خودمختاری و استقلال در منطقه را دنبال میکند. برباد رفتن نسبیِ سودای عضویت ترکیه در اتحادیه اروپایی باعث شد تا دولت اردوغان سیاست شبه غرب ستیزانه را مجدداً در پیش گیرد و حتی بحث همه پرسی از مردم ترکیه برای حضور در اتحادیه اروپا را مطرح کند تا بلکه با قهرهای سیاسی بتواند غربیها را بیشتر به خود متمایل کند. در این میان بحث برجام و قدرت یابی ایران در پی مقابله با داعش در منطقه باعث شد تا آمریکاییها «دبه دیپلماسی» به نام ترامپ را جزو گزینههای جمهوریخواهان مطرح کنند و با پیروزی وی در انتخابات، به زعم خودشان شروع به اصلاح راههای اشتباه رفته دولت اوباما کنند. نتیجه کشمکشهای دولت ترامپ با ایران و ترکیه باعث شد تا نهایتاً آمریکا دست بر روی یک نقطه ضعف مشترک بین این دو بازیگر گذارد تا بلکه از این طریق نوعی تهدید امنیتی برای آنها بوجود بیاورد و در نهایت از این مسیر اقدام به باجگیری از ایران و ترکیه کند، اما نزدیکی بیش از پیش ترکیه به ایران و همکاریهای این دو به همراه دولت عراق در قبال همه پرسی غیر قانونی اقلیم کردستان باعث شد تا نوعی توفیق اجباری در عرصه منطقهای برخلاف خواست آمریکا حاصل شود.
نگرانی از تحریک جریانهای تجزیه طلب در آمریکا: آمریکا همواره در معرض جنگهای داخلی و تقویت جریانهای تجزیه طلب در این کشور بوده و طبیعتاً در شرایطی که ترامپ از جمله خطرسازترین رئیس جمهورهای آمریکا در شعله ورکردن احساسات ناسیونالیستی و نژادپرستانه در آمریکا بوده؛ از این رو این بیم وجود دارد که حمایت رسمی از تشکیل یک کشور جدید در مقطع حاضر باعث شود تا این مساله همچون دومینویی از عراق شروع شده به ترکیه رود و از آنجا به اروپا و نهایتاً به قاره آمریکا ختم شود. مصداق بارز این امر نیز به همهپرسی استقلال کاتالونیا در ابتدای اکتبر 2017 باز میگردد که تنها یک ماه پس از همه پرسی اقلیم کردستان انجام شد و اگر این روند ادامه مییافت و از سوی دولت مرکزی اسپانیا کنترل نمیشد اکنون میبایست منتظر همه پرسیهای دیگر همچون اسکاتلند و غیره نیز میبودیم.
نتیجه گیری:
در مجموع میتوان گفت که همه پرسی اقلیم کردستان در شرایطی انجام گرفت که شاید زمان مناسبی برای آن از دید خیلیها نبود، اما به نظر میرسد که سناریو نویسان تجزیه عراق این جدول زمانی را در اختیار دولت ترامپ قرار داده بودند و وی با عدم مخالفت با برگزاری همه پرسی به نوعی هم مانع طی شدن فرآیند کهنه تجزیه عراق نشد و از طرفی نیز بخاطر ذهن بیزینسی-دلالی خود دلیلی برای ورود جدی در ماجراهای ایدئولوژیکی منطقه همچون کردستان ندید.