اسلام سیاسی و اسلام پسا سیاسی دو گفتمان رقیب آینده هستند/ روحانی در انتخابات ۹۶ به تنهایی رایی نداشت/ احمدی نژاد هم بدون حمایت اصولگرایان یا اصلاح طلبان شکست می‌خورد

خلاصه آن چیزی که این کتاب می گوید این است که طرفداران اسلام پساسیاسی در تطبیق دادن خود با اوضاع جامعه سرعت بیش تری داشته اند. این بحث الزاما ناطر به  به خوبی و بدی این یا آن هویت نیست و در وهله نخست نگاه توصیقفی به روند شکل گیری ، بروز و ظهور و چالش های دو هویت دارد.

کد خبر : 734644

سرویس سیاسی فردا؛ مسعودشایگان: آقای رحمان قهرمانپور کتابی با نام «چهار دهه تحول خواهی در ایران» در ادامه کتاب «هویت و سیاست خارجی در ایران و خاورمیانه»، منتشر کرده ‌است و در آن مدعی شده بعد از پایان جنگ تحمیلی زمینه های عینی و ذهنی بروز هویتی به‌ نام «اسلام پسا سیاسی» فراهم شده که امروز متشکل از طرفداران اصلاحات و اعتدال است. در مقابل اسلام سیاسی هم تلاش کرده خود را در هیات اصول گرایی بازسازی و تقویت کند. درباره این کتاب و مسایل سیاسی روز مرتبط با آن با دکتر رحمان قهرمان‌پور به گفتگو نشستیم که در ادامه می خوانید.

دو هویت اسلام سیاسی و اسلام پسا سیاسی دو گفتمان رقیب آینده هستند

فردا: چه شد که تصمیم گرفتید کتابی با این موضوع کم تر کار شده بنویسید؟

این کتاب در واقع ادامه کتاب هویت و سیاست خارجی است و شاید بتوان گفت بخشی از پروژه سیاست و هویت است که چند کتاب دیگر نیز در این موضوع منتشر خواهد شد. یکی از دغدغه های من بازتاب و تاثیر هویت در سیاست است. این کتاب نیز به دنبال آن است که بگوید در حال حاضر دو هویت اسلام سیاسی و اسلام پسا سیاسی در کشور وجود دارد که آینده سیاسی کشور در گرو تعامل یا رقابت یا تقابل آنهاست. هویت های سیاسی متعددی در کشور وجود دارند اما در حال حاصرهویت دیگری که به اندازه این دو هویت تعیین کننده باشد و قدرت داشته باشد نداریم.

فردا: شما در کتاب بیان نمودید که پس از جنگ به دلیل اقتضائات خاص از سمت اسلام سیاسی به سمت اسلام پسا سیاسی رفته ایم و این هویت قوت گرفته است با این حال در بخشی از کتاب بیان می کنید که قدرت اسلام سیاسی هم چنان از اسلام پساسیاسی بیش تر است. دیدگاه تان درباره جایگاه این دو هویت در وضعیت کنونی کشور و فضای سیاسی آن چیست؟ کدام هویت هویت غالب است؟

پاسخ به این سوال نیاز به یک مقدمه دارد. اگر در سطح تبارشناسی بخواهید این مبحث را بررسی کنید یک نوع بحث نیاز است و اگر سیاست عملی را مورد بررسی قرار دهید نوع دیگر. اگر چه اسلام پساسیاسی در دوران جنگ بروز عینی چندانی نداشت با این حال این مساله دلیلی بر عدم وجود آن نیست.

اینجا بخوانید: گام اول برای تغییر روش اصولگرایان

تنش‌زدایی در روابط خارجی برخاسته از اسلام پسا سیاسی است

اصول مختلفی این دو هویت را از هم جدا می کند .مفاهیم محوری اسلام سیاسی عبارتند از عدالت، امپریالیزم و دین و حکومت اسلامی مبتی بر فقه شیعه. پس از جنگ و فقدان رهبر کاریزماتیک مطابق معمول تفاسیر مختلفی از اندیشه های او شکل می گیرد. در یک تفسیر جریان کارگزاران و بعدها اصلاحات اسلام سیاسی را ناکافی می دانند و معتقدند باید آن را متناسب با شرایط جدید ترمیم کرد مثلا آنها در برابر تز صدور انقلاب در سیاست خارجی که متعلق به اسلام سیاسی بود تنش زدایی در روابط خارجی را مطرح کردند. اما مساله بسیار مهم این است که هر چه جلوتر می آییم این دو هویت ساخته می شوند و به یک معنا تکامل پیدا کرده و البته تغییر می کنند، به همین دلیل است که من این دو هویت را امری ذاتی و ثابت و لایتغیر نمی دانم . آنها می توانند خود را بازسازی کنند و نمی توان گفت یکی از آن ها نابود شده یا بنابر جبر زمانه محکوم به نابودی یا افول است. برای مثال آقای احمدی نژاد در سال 84 می آید و با قرائت خودش از اسلام سیاسی آن را بازسازی می کند. همین طور اسلام پساسیاسی هم پتانسیل بازسازی خود را دارد. بستگی به نوع بازی این دو هویت می توانند خود را بسازند و سرنوشت خود را تغییر دهند. از طرفی مانند هر پدیده سیاسی دیگری مورد تفسیر قرار می گیرند و نمی توانید با یک خط کش بگویید هر کس از این خط بیرون آمد دیگر جزو اسلام سیاسی یا غیر سیاسی نیست. رویکردهای دو هویت خودشان را در سیاست گذاری نشان می دهند و از هر کدام یک الگو بیرون می آید. برای مثال در سوریه اسلام سیاسی دست بالا را دارد و در موضوع هسته ای اسلام پساسیاسی.

خلاصه آن چیزی که این کتاب می گوید این است که طرفداران اسلام پساسیاسی در تطبیق دادن خود با اوضاع جامعه سرعت بیش تری داشته اند. این بحث الزاما ناطر به به خوبی و بدی این یا آن هویت نیست و در وهله نخست نگاه توصیفی به روند شکل گیری ، بروز و ظهور و چالش های دو هویت دارد. در واقع واکنش طرفداران اسلام پسا سیاسی از جمله اصلاح طلبان به حوادث پس از جنگ سریع تر بوده است. آن ها از 76 به بعد به تکنیک پیروزی در انتخابات پی بردند و با موفقیت توانسته اند از طریق ابزار انتخابات خواسته های خود را جلو ببرند. برای مثال می توان گفت وحدتی که اصولگرایان در 96 به آن رسیده اند، چیزی بود که اصلاح طلبان در 92 به آن رسیدند. طرفداران اسلام پساسی در واقع از واکنش های جامعه برای افزایش قدرت خود استفاده کردند و اگر چه در سال 88 تا حذف کامل از قدرت پیش رفتند اما خود را دوباره بازسازی کردند. این مساله بدین معنی نیست که پیشرو تر و مترقی تر هستند چرا که اسلام سیاسی نیز توانست در 84 همین کار را کند. جذب افراد در اسلام پساسیاسی بیش تر است و آقایانی مانند روحانی و ناطق را توانسته به خود جذب کند. دلیل این مساله می تواند به گفته هابرماس ترس از حذف شدن از قدرت باشد. ترس بزرگی که در هویت اسلام سیاسی وجود ندارد یا خیلی ضعیف است و توان منسجم کردن هواداران را ندارد.

فردا: ویژگی های هویتی شان مانند کم‌تر قید و بندداشتن تاثیری در این مساله ندارد؟ در واقع خیلی از قیدهای ایدئولوژیک های اسلام سیاسی نگذاشت با تغییرات جامعه جلو بروند.

اگر اندکی فلسفی به موضوع نگاه کنیم این مساله درست است و در واقع جریان اسلام سیاسی قیود بیشتری نسبت به جریان مقابل دارد اما مساله مهم تربیرونی است. در واقع باید این قیودتبارشناسی شود. اسلام سیاسی برای خود رسالتی جهانی قایل است. از هدایت جامعه تا تثبیت یک مکتب که خوب است اما آرمان گرایانه. باید در سیاست طبق محدویت ها پیش رفت اما احزاب معمولا این گونه رفتار نمی کنند و اهداف محدود و ملموسی را دنبال می کنند که در راس آنها پیروزی در انتخابات و کسب و حفظ قدرت است در حالی که حداقل بخشی از طرفداران اسلام سیاسی اصالت و ماهیت مستقلی برای انتخابات قائل نیستند و به لحاظ ذهنی آن را جدی نمی گیرند . احزاب هدف های عینی تری دارند. برخی اصولگرایان برای اداره همه چیز در جهان برنامه در سر خود دارند. البته این مساله بد نیست ولی نمی توان در مسیر سیاسی محدودیت ها را نادیده گرفت. قیودخود ساخته اسلام سیاسی باعث شده است که به سیاست کم تر توجه کنند. مثلا بعد از 84 مدت ها بحث کرده اند که انتخابات خوب است یا نه! انتخابات مشروعیت می آورد یا نه. این مباحث خوب است اما وظیفه و کارکرد حکومت است نه احزاب. در نظام های حزبی احزاب چارچوب حاکمیت را پذیرفته ذیل آن با دیگر احزاب رقابت می کنند . مشروعیت و امنیت جزو کارکرد های اصلی و اولیه حکومت هاست و احزاب به تنهایی توان تامین آنها را ندارند. وقتی شما بعنوان یک حزب این مباحث را مطرح می کنید کارکرد های دیگر حزبی و در راس آنها رقابت برای انتخابات از اولویت اصلی خارج می شود و به عبارتی جایگاه حزب با نظام سیاسی عوض می شود. پس رای دهنده نمی تواند تشخیص دهد یا مطمئن شود که شما نظام سیاسی هستید یا یک جریان و حزبی در نظام سیاسی. شما وسط فوتبال نمی توانید بازی را نگاه دارید و در مورد فلسفه آن صحبت کنید و بحث کنید که آیا بازی فوتبال خوب است یا بد.باید قبل از بازی با خودتان تعیین تکلیف کنید. اتفاقی که در عمل افتاده این است که برخی از حامیان اسلام سیاسی بعد از سه دهه و در جریان بازی انتخابات به این فکر افتاده اند که این کار خوب است یا نه!

کابینه دوم آقای روحانی تجلی تمام عیار تناقضات اسلام پساسیاسی است

در اسلام سیاسی کنش سیاسی معطوف به هدف کم بوده است در حالی که اسلام پساسیاسی با یک تهدیدبزرگ روبه رو بوده است به همین خاطر قیودخود را کم تر کرده است. این بدان معنی نیست که تناقضی در اسلام پساسی وجود ندارد. در خود این جریان چند نگاه وجود دارد که با هم تفاوت می کنند. همین کابینه دوم آقای روحانی تجلی تمام عیار تناقضات اسلام پساسیاسی است. ولی اگر همین تناقضات را به اسلام سیاسی ببرید رقابت ها شدید تر می شود کما اینکه بعد از 84 شد . چرا؟ چون آن ترس بزرگ وحدت بخش وجود ندارد که آنها را وادار کند کنار هم باشند و اختلافات را که طبیعت سیاست است مدیریت کنند. چون آن ترس بزرگ وجود ندارد هر گروهی داعیه رهبری جریان را دارد.

به یک معنا می توان گفت مجریان کنونی اسلام سیاسی نمی توانند نه این که خود این هویت ذاتا این نقص را داراست. اسلام سیاسی در زمینه امنیت ، خدمت به محرومین و حفظ برخی ارزش های اخلاقی نظیر بنیاد خانواده حرف های زیادی برای گفتن دارد اما چون سیاست برایش اولویت هستی شناختی ندارد دنبال بهره گی ی از این امتیازات نیست.

فردا: به نظر می رسد جریان اسلام سیاسی برخی امور را به هویت خود گره زده، مانند پیروزی در جنگ و یا موضوع هسته ای. اگر این جریان برای کم‌تر کردن قیود خود بخواهد در این مسائل تساهل به خرج دهد اصل هویت آن زیر سوال نمی رود؟

مساله ای که در اسلام سیاسی به نوعی بن بست ایجاد کرده است همین است. آن ها تصور می کنند با عقب نشینی از آرمان هایشان هویتی ندارند. اما هویت یک جریان تنها به یک آرمان نیست. برای مثال اسلام سیاسی در تامین امنیت موفق بوده است و این امتیاز است. طرفداران اسلام سیاسی نباید فکر کنند که اگر در جایی یک سانتی متر از آرمان شان عقب نشینی کردند همه چیز از بین می رود. آرمان ستاره قطبی کار سیاسی است اما ابزار و نهاد های سیاسی لاجرم باید با ملاحظه واقعیت ها شکل گیرند و گرنه در بلند مدت فقط یک پوسته و ظاهراز آنها می ماند. سیاست به معنای کارجمعی، لابی و... است. ما چون به لحاظ تاریخی ذهنیت خوبی از دولت و سیاست و سیاستمداران نداشته ایم تصور می کنیم سیاست بد ذات است در حالی که اساسا سیاست ذات ندارد بلکه یک سازه جمعی ساخته شده در طول زمان برای حل اختلافات و دعواها برای کسب قدرت است. البته دست یابی به این سازه و در واقع ساختن آن زمان می برد. با نصیحت کردن و دعوت به رعایت مصالح و با مرام بودن نمی شود چنین سازه عظیمی را ساخت. این مساله در واقع در فرآیند کنش های سیاسی حل خواهد شد. اگر اصلاح طلبان به آن جا برسند که بپذیرند با عقبنشیی اصولگرایان از برخی آرمان ها هویت آن ها به کلی از بین نرفته خود این مساله در نوع رفتار اصولگرایان تاثیر خواهد گذاشت. نگاه اسلام سیاسی به خودش تا حدی از دریچه اسلام پساسیاسی است. اگر نگاه اسلام پساسیاسی به سیاست تغییر کند رفتار طرفداران اسلام سیاسی نیز تغییر می کند و بر عکس. عرصه سیاست عرصه تغییر است و فرضا ممکن است بگویند تا امروز با روش الف به دنبال آرمان بوده ایم و از امروز با روش ب. مشکل اسلام سیاسی این است که می خواهد خواسته های فراسیاسی خود را از طریق سیاست حل کند.

۴ نکته‌ای که پایان ماه عسل اصلاح‌طلبان با روحانی را نشان می‌دهد! اینجا بخوانید

انتخابات بر خلاف اصول‌گرایان برای اصلاح طلبان بازی مرگ و زندگی است

فردا: اگر بخواهیم مصداقی وارد این دو جریان بشویم، باید مثال دوم خرداد را بزنیم که توسط اصلاح طلبانی ایجاد شد که همان چپ های دهه شصت بوده اند. تغییری که در آن ها ایجاد شد به حدی زیاد بود که به نظر می رسید بیش تر منفعت طلبی بود تا چیز دیگر.

ما در تحلیل سیاست در ایران نقش انتخابات را دست کم گرفته ایم. اهمیتی که هم اکنون برای انتخابات قایل هستیم در آن زمان وجود نداشت و کسی انتخابات را جدی نمی گرفت.البته در این مسیر نیروهای اصلاح طلب با غیرواقع بینی ها و اشتباهات خود بخشی از تقصیر رادیکالیزم دهه 80 را بر عهده دارند کما اینکه اصول گرایان هم سهم دارند. اصولگرایان تا 92 انتخابات را جدی نمی گرفتند در حالی که از 84 به بعد انتخابات برای اصلاح طلبان بازی مرگ و زندگی شد. حداقل بخشی از طرفداران اسلام پسا سیاسی در واقع حیات سیاسی خود را به انتخابات گره زده می دانند. در حالی که اصولگرایان تازه دو سه ماه باقیمانده به انتخابات کمپین شروع می کنند و همان کمپین هم علمی نیست. اصولگرایان چون انتخابات برای شان جدی نیست با استراتژی وارد این عرصه نمی شوند در حالی که وقتی شما بازیگر سیاسی هستید همه کنش های تان معطوف به انتخابات است. همین کشور ترکیه را ببینید، اردوغان چندین سال است با ترفندهای مختلف پیروز می شود و از همین حالا نیز کمپین خود برای 2019 را به راه انداخته است.چرا؟ چون انتخابات مهم و رکن سیاست مدرن است. اسلام پساسیاسی در این معنا از انتخابات بیش تر استفاده کرده است ولی این بدان معنی نیست که اسلام سیاسی ذاتا قابلیت استفاده از انتخابات را ندارد. این طور نیست که مردم گرایشی ذاتی به یک جریان داشته باشند؟ مگر همین مردمی که به آقای روحانی رای داده اند در 84 علی رغم همه تلاش های روشنفکران و تمسخرهایی که علیه آقای احمدی نژاد شد به او رای ندادند؟

انتخابات برآیند نیروهای سیاسی و احزاب نیست

فردا: چه شد که بعد از 8 سال ریاست جمهوری و حکومت اصلاح طلبان که اتفاقا اسلام پساسیاسی را تقویت کرد یک نفر با ایدئولوژیک ترین شعارهای ممکن توانست در انتخابات برنده شود؟

جامعه ما حزبی نیست و به همین خاطر انتخابات برآیند نیروهای سیاسی و احزاب نیست. حتی در جوامعی مانند آمریکا نیز انتخابات حاصل قدرت احزاب نیست. یعنی نمی توان لزوما گفت چون حزب الف قدرت بیش تری یا عملکرد بهتری دارد می تواند برنده انتخابات شود. این همان اشتباه اصولگرایان است که فکر می کنند چون نهادهای مهمی را در اختیار دارند می توانند برنده انتخابات شوند. موضوع و کانون دعوا در انتخابات بسیار مهم است. در 84 این کانون فساد و عدالت شد آنهم در حالی که آقای هاشمی توسط برخی صلاح طلبان در سالهای گذشته به قطب مخالف عدالت تبدیل شده بود . البته قصد آقای هاشمی برای شرکت دوباره در انتخابات اشتباهی استراتژیک بود و در هیچ کجای دنیا سیاستمداران این رفتار را بروز نمی دهند. حتی پس از شروع کمپین انتخاباتی هم آقای هاشمی هیچ سفر استانی نرفت و من یادم است که آقای نوبخت گفتند ایشان نیاز به سفر استانی ندارد. این حرف را به یک متخصص انتخاباتی بگویید تعجب می کند. در انتخابات ایران غالبا کسانی برنده شده اند که در حاشیه بوده اند و این مساله نشان می دهد که انتخابات در ایران برآیند نیروهای سیاسی نیست. به طور خلاصه می توان گفت اسلام سیاسی به دلیل داشتن پروژه فراسیاسی که سیاست توان انجام آن را ندارد، راهبردی برای انتخابات ندارد. در صورتی که در اسلام پساسیاسی چون حامیان فکر می کنند در صورت باخت در انتخابات ممکن است از قدرت کاملا حذف شوند لذا اولویتشان انتخابات است و بلافاصله پس از هر انتخاباتی به فکر انتخابات بعدی هستند. کنش سیاسی هم همین است و نمی توان انتخابات را به یک کنش فردی ساده تقلیل داد. نمی توان پشت درهای بسته در مورد انتخابات و نتیجه آن تصمیم گیری کرد و انتظار برنده شدن داشت.

فردا: شما در کتاب اشاره کرده اید که حکومت می خواهد دگری کنترل شده درون خود داشته باشد. در این سال ها دگرهایی غیرکنترل شده داشته ایم که هم اصلاح طلبان و هم حکومت از آن فاصله گرفته اند. مانند رفتار موسوی در 88 که می گفت فارغ از نتیجه می خواهم تا آخر پای حرف خود بایستم. طرف مقابل او خاتمی است که تا جایی همراه با موسوی است و پس از آن حتی رای هم می دهد و تلاش می کند خود را به نظام نزدیک کند. این زیگزاگی حرکت کردن اصلاح طلبان باعث نمی شود هویت اصلاح طلبان از معنا تهی شود و در دراز مدت به هیچ چیزی پایبند نباشند و بنابراین مردم نیز از آن ها روی گردان شوند؟

این که یک جریان سیاسی خود را کاملا از آرمان تهی کند در دراز مدت به ضرر اوست و مردم می گویند لابد شما فقط به دنبال قدرت هستید. اصلا فراموش نکنید که شما در سیاست همواره موافق و مخالف خواهید داشت و لذا سیاستمداری که دنبال راصی نگهداشتن همه باشد در نهایت باعث نارضایتی همه می شود. پس شما ممکن است از نظر مخالفانتان از ایدئولوژی تهی شده باشید اما طرفدارانتان چنین نظری نداشته باشند.

اینجا بخوانید: لاریجانی، احمدی‌نژاد را سد راه خود می‌داند!

لاریجانی نمی تواند بگوید جریان سوم هستم

فردا: به نظر می رسد نظام به دنبال مخالفینی است که خط قرمزها را خودشان رعایت کنند. در واقع بین طیفی مانند مشارکت و کارگزاران و لاریجانی نطام سیاسب ترجیح می‌دهد دگر آن کارگزاران و لاریحانی باشد که خودبخود خط قرمزها را رعایت می کنند.

ببیند ترک‌ها به دهه 90 می گویند دهه باخت چرا که مملو از دعواهای سیاسی جریان های مختلف بود. مانند دهه 80 شمسی در ایران. دهه 90 در ایران اما تفاوت می کند و جریان های سیاسی به این نتیجه رسیده اند که نباید به سمت رادیکالیزم سیاسی بروند.اتفاق دیگری که می افتد این است که نظام ریاستی ما فضای سیاسی کشور را به سمت دوجریانه شدن برده است و دیگر کسی نمی آید بگوید من جریان سوم هستم. تاثیر بازی انتخابات بر جامعه این بوده است که جریان سوم اجازه ظهور نمی یابد. برای مثال آقای لاریجانی نمی تواند بگوید جریان سوم هستم بلکه به نوعی در حال بده بستان با آقای روحانی است اما همین آقای لاریجانی اگر بخواهد در انتخابات بعدی شرکت کند یا باید با این جریان بیاید یا با جریان بعدی. چرا که همه قدرت و امکانات و رسانه و... در دست این دو جریان است. نمی تواند وسط بایستد و بگوید من یک جریان سوم هستم نه رسانه ها او را تقویت می کنند نه کمپین ها. همین آقای روحانی ابتدای حضورش به عنوان جریان سوم مطرح شد اما کم کم از این حرف عقب نشینی شد و وقتی آقای روحانی دید در انتخابات 96 نمی تواند خودش انتخابات را ببرد به سمت اصلاح طلبان گرایش پیدا کرد. حتی اگر آقای احمدی نژاد هم در انتخابات حاضر شود بدون تکیه به یکی از این دوجریان نمی تواندبرنده شود. شرایط دیگر مانند 84 نیست و بسیار شفاف تر شده است و از طرفی همه قدرت و رسانه در دست این دو جناح است.

فردا: الان در این دو جریان بحثی به نام عدالت ظهور چندانی ندارد آیا جریانی می تواند با استفاده از آن پیروز انتخابات شود.

دال های مختلفی می توانند دال انتخابات شوند اما این که کسی بتواند این دال را به کانون دعوای انتخاباتی تبدیل کند هنر کمپین است.آنهایی که دغدغه عدالت دارند باید اکثریت جامعه را متقاعد کنند که معضل اصلی کشور عدالت است.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: