قتل مادر و کودک با اسلحه شکاری برای گرفتن بیمه عمر!
مردی که در یک جنایت مسلحانه وحشتناک، همسر و فرزند ۱۱ ماهه اش را به طرز فجیعی به قتل رسانده بود، انگیزه خود از این قتل را گرفتن بیمه عمرشان عنوان کرد.
باشگاه خبرنگاران جوان: مردی که در یک جنایت مسلحانه وحشتناک، همسر و فرزند ۱۱ ماهه اش را به طور فجیعی به قتل رسانده بود، در تازه ترین اعترافات خود گفت: از چندماه قبل خودم و همسرم را در دو شرکت بیمه کردم و ماهیانه مبلغ سه میلیون تومان به این شرکت ها میپرداختم اما نقشه دقیق قتل همسرم را برای دریافت مبالغ چندصد میلیونی از حدود یک هفته قبل از پیدا شدن اجساد طرح کردم و روزی که فهمیدم نقشه ام بسیار کامل است و کسی به من مشکوک نمی شود، سلاح شکاری مجوز دارم را در صندوق عقب خودروام گذاشتم.
وی ادامه داد: سوار بر خودرو به تنهایی از مقابل نگهبان مجتمع و دوربین های مدار بسته عبور کردم و نیم ساعت بعد به همسرم زنگ زدم. او در حالی که ساک لوازم فرزندم را به همراه داشت و پسرم را در آغوش گرفته بود، سوار خوردو شد و من به سوی مشهدحرکت کردم اما در نزدیکی مشهد وقتی به زمین خالی رسیدیم به او گفتم ابتدا داخل این چهار دیواری چند تیر شلیک کنم بعد به مشهد برویم.
آنجا زیلویی پهن کردم و همسرم نوزاد ۱۱ ماهه را روی پاهایش گذاشت تا تکان بدهد. من هم در یک لحظه پشت سر همسرم قرار گرفتم و گلوله ای از پشت سر به او شلیک کردم. در این هنگام او خم شد و روی فرزندم افتاد.
من که تصمیم خودم را گرفته بودم، پسرم را از زیر پیکر غرق به خون همسرم بیرون کشیدم و به آن سوی دیوار آجری پرت کردم که سرش به بالای دیوار خورد و به آن طرف دیوار افتاد.
گوشی او را هم شکستم و بعد از آن که حصیر و پتوی خون آلود را در بیابان دفن کردم، اسلحه را نیز شکستم و داخل خانه مخروبه ای در منطقه گلبهار انداختم. سپس با منزل پدرم تماس گرفتم و خیلی طبیعی پرسیدم همسر و فرزندم آن جا هستند که آن ها گفتند، هنوز نرسیده اند! با این ترفند که همسرم گم شده است، ساعتی بعد موضوع را به کلانتری گلبهار اطلاع دادم و بدین ترتیب جست و جوها برای یافتن همسر و فرزندم آغاز شد اما از سوی دیگر می ترسیدم اجساد آنان طعمه حیوانات شود به همین دلیل با پسر عمویم تماس گرفتم تا با یکدیگر به جست و جوی همسرم بپردازیم.
وقتی به نزدیکی محل جنایت رسیدیم، طوری برنامه ریزی کردم که پسر عمویم را به سمت چهار دیواری مذکور هدایت کنم. به او گفتم من این سوی جاده را می گردم و تو هم بیابان های آن طرف جاده را جست و جو کن! که ناگهان پسر عمویم با دیدن اجساد، مرا صدا زد و ماجرا را به پلیس اطلاع دادیم.