«تامکت» معادلات صدام را بهم ریخت
خلبان ارشد نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع مقدس از ماموریتی ویژه در گردان «تامکت» می گوید که معادلات جنگی صدام را به هم ریخت.
کد خبر :
732914
خبرگزاری مهر: شهید ستاری فرمانده اسبق نیروی هوایی ارتش در مصاحبهای که سالها قبل از انقلاب با او انجام شده بود، گفتند: «اقتدار هر کشوری در ارتش قوی و قدرت هر ارتشی در نیروی هوایی مقتدر است». این جمله ایشان به خوبی نقش و اهمیت یک نیروی هوایی قدرتمند را مشخص میسازد. نیروی هوایی ارتش که شاکله اصلی آن در سالهای پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی مبتنی بر ژاندارمی منطقه و حفاظت از منافع آمریکا در خلیج فارس شکل گرفته بود، بعنوان یک نیروی هوایی قدرتمند و سدی مستحکم در برابر دست اندازی شوروی به منافع آمریکا در خلیج فارس بود. پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، نیروی هوایی همواره کلکسیونی از اولینها را به همراه خود داشته است. اولین اماکنی را که ارتش عراق مورد اصابت قرار داد، پایگاههای هوایی کشورمان بود و پس از آن اولین عملیاتی که علیه عراق انجام شد، توسط نیروی هوایی و در عملیات موسوم به انتقام، تنها دو ساعت پس از حمله عراق انجام شد و در فردای آن روز یعنی اول مهرماه ۱۳۵۹ بیش از ۱۴۰ فروند از جنگندههای ایران، مواضع بعثیها را در عمق خاک عراق بمباران کردند. والی اویسی یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع
مقدس است؛ او در سال ۱۳۵۳ وارد نیروی هوایی ارتش شد و پس از گذراندن دورههای آموزشی در آمریکا که در پایگاههای هوایی لکلند، وب و کلمبوس انجام شد در سال ۱۳۵۶ به ایران برگشت و به جمع خلبانان شکاری اف-۵ در دزفول پیوست. او در خصوص علاقه اش به شغل خلبانی میگوید: در آن زمان با خود میگفتم اگر خلبانی نشد هیچ شغلی را قبول نخواهم کرد و عاشق این شغل بودم. اویسی که امروز مدیریت یکی از شرکتهای هواپیمایی کشور را بر عهده دارد، جزو آن دسته از خلبانانی بود که در مقطعی از جنگ توسط شهید عباس بابایی برای پرواز با هواپیمای اف-۱۴ که یکی از پیشرفتهترین جنگندههای روز دنیا و برگ برنده نیروی هوایی ارتش در برابر عراق بود، انتخاب شد. با امیر اویسی به گفتگو نشستیم تا از نقش نیروی هوایی در جنگ برایمان بگوید. او از ماموریتی ویژه در گردان «تامکت» میگوید که معادلات جنگی صدام را به هم ریخت. مشروح گفتگو با امیر سرتیپ دوم خلبان والی اویسی به شرح زیر است: بعنوان خلبانی که در دوران جنگ حضور داشتید، زمینههای آغاز جنگ را چه چیزی میدانید؟ در همان زمانی که برخی شعار انحلال ارتش را سر میدادند، دولت موقت و افرادی مانند
بازرگان و ابراهیم یزدی نیز اقدام به لغو یک طرفه قراردادهای نظامی کردند و حتی پا را فراتر گذاشتند و در صدد بازپس دادن هواپیماهای گران قیمت اف-۱۴ نیز بر آمدند که خوشبختانه با درایت امام (ره) نتوانستند به موفقیت برسند. از طرفی با توجه به فضایی که طبیعتا پس از هر انقلابی به وجود میآید، بسیاری از فرماندهان و افسران یا اعدام شده بودند و یا از ارتش تسویه شدند. پس از آن بحث کودتای نقاب در پایگاه شهید نوژه همدان نیز پیش آمد که این موضوع نیز ضربه زیادی به ارتش زد، که همین موضوع باعث به وجود آمدن برخی از زمینهها برای تجاوز صدام به کشور شد. به خاطر دارم در همان زمان هر روز منتظر بودیم که به ما هم بگویند از ارتش بروید، به همین دلیل من هم، چون پدرم کامیون داشت، رفتم و گواهینامه کامیون را گرفتم تا اگر از ارتش اخراج شدم بتوانم امرار معاش کنم. اتفاقی که برای ما افتاد این بود که اخراج نشدیم، اما در تیرماه ۱۳۵۹ و درست در زمانی که عراق برای انجام حمله همه جانبه خود آماده میشد، به ما گفتند بروید تهران و در محل فعلی دانشگاه هوایی شهید ستاری که در آن زمان به پادگان «مهرآباد جنوبی» معروف بود، کلاسهای آموزشی را برایمان
برگزار کردند که هیچ دستاوردی نداشت و صرفا برای گذران زمان بود. امروز بحثهای بسیاری میشود مبنی بر اینکه ارتش در ماجرای ۳۱ شهریور و حمله عراق به ایران، غافلگیر شد که در راس این غافلگیری هم نیروی هوایی را مثال میزندد؛ بعنوان کسی که در آن روزها بعنوان یک خلبان در صحنه جنگ حاضر بودید، آیا اعتقادی به غافلگیری ارتش دارید؟ زمانی که این موضوع طرح میشود، برخی هستند میگویند: «اصلا ارتش کجای ماجرا بود؟». من میخواهم این را بگویم که بقیه کجا بودند؟ در آن زمان هیچکس بجز نیروی هوایی وجود نداشت. عراق شاید در حرکت اول خود که الگو گرفته از حمله اسرائیل به اعراب بود توانست به ما حمله کند، اما باید این موضوع را مد نظر داشت که ما در آن زمان در یک شرایط انقلابی قرار داشتیم. در آن زمان بسیاری از افسران و فرماندهان ارتش یا اخراج شده بودند و یا به هر طریقی از ارتش کنار گذاشته شده بودند، آن هم با دلایلی مانند عکس داشتن با برخی افراد رژیم شاه. این تسویهها در آن زمان طبیعی بود؟ البته، این طبیعت فضای انقلاب است که برای جلوگیری از وقوع کودتا، عدهای از ارتش تسویه میشوند؛ اما در این بین بسیاری
نیز با دلایل واهی و بی مورد کنار گذاشته شدند. نام خانوادگی من اویسی بود، اما جرات بیان کردن آن را نداشتم! چراکه بدلیل تشابه نام خانوادگی ام با تیمسار اویسی (فرماندار نظامی تهران) اگر مطرح میشد ممکن بود منجر به دستگیری من شود و تا این موضوع ثابت شود که نسبتی میان من و او نیست، مشکلات بسیاری رقم میخورد. به همین دلیل تا مدتها من را با نام «والی» صدا میزدند. از طرفی محل خدمتی افراد نیز دستخوش تحولاتی شده بود و هرکس میتوانستد در هر جایی که میخواهد خدمت کند در حالی که خلبانی که شغل او خلبانی و پرواز است باید در پایگاه هوایی خدمت کند. پیش بینی وقوع جنگ را میکردید؟ بله، عراق از سال ۱۳۵۸ در تدارک جنگ بود و در همین سال یکی از هواپیماهای شناسایی عراق توسط جنگندههای نیروی هوایی به خلبانی آقایان «محمود جدیدی» و «صمد ابراهیمی» مجبور به فرود اضطراری در پایگاه دزفول شد، که مشخص شد ماموریت او جاسوسی و عکس برداری بوده است. در اینجا این وظیفه دولت بود تا به ارتش اجازه تحرک و آماده باش را بدهد، ولی این اتفاق نیافتاد. در این شرایط جنگ آغاز شد و صدام هم نیروی هوایی را با توجه به موضوعاتی که گفته شد،
ناتوان از پاسخگویی تصور کرده بود. این در حالی بود که چند نفر از شهدای خلبان نیروی هوایی مانند شهید غلامحسین باستانی و شهید نعمتی، قبل از آغاز رسمی جنگ و در حین ماموریتهای شناسایی که علیه ارتش عراق انجام میشد به شهادت رسیدند و یا سید الاسرا، شهید حسین لشگری که در یکی از همین عملیاتها به اسارت دشمن درآمد. عدهای تفنگ به دست گرفته بودند و رو به آسمان منتظر بودند تا اگر هواپیماهای عراقی آمدند آنها را هدف قرار دهند! با این وجود تنها ۲ ساعت پس از حمله عراق در روز ۳۱ شهریورماه، دو دسته پروازی از پایگاههای هوایی همدان و بوشهر به پرواز درآمدند و پایگاههای هوایی کوت و شعیبیه عراق را بمباران کردند و کمتر از ۲۴ ساعت پس از آن نیز نیروی هوایی بیش از ۱۴۰ فروند هواپیما را بر فراز خاک عراق به پرواز در آورد و مواضع آنها را مورد هدف قرار داد. در روز ۳۱ شهریور کجا بودید؟ در تهران، زمانی که به تهران آمدم، چون تازه ازدواج کرده بودم، در خیابان شادمان فعلی خانهای را اجاره کردم و نزدیک مهرآباد بود. زمانی که صدای انفجار آمد متوجه نشدیم که صدای بمباران است و برایمان غیر منتظره بود. فردای آن روز یعنی اول
مهرماه بجای کلاس، مستقیما به پایگاه مهرآباد مراجعه کردیم. وقتی به پایگاه آمدیم اوضاع بهم ریخته و نا به سامان بود. عدهای تفنگ به دست گرفته بودند و رو به آسمان منتظر بودند تا اگر هواپیماهای عراقی آمدند آنها را هدف قرار دهند! به هر ترتیب کسی در آن روز ما را تحویل نگرفت و بدون نتیجه به منزل برگشتیم. روز دوم یکی از دوستان ما بنام «طباطبایی» برای ارزیابی از وضعیت به دزفول رفت و زمانی که برگشت گفت که باید به دزفول برویم. پس از آن تصمیم گرفتیم تا به دزفول برویم که همان هم ماجرایی دارد. با اصرار به فرماندهان آنها را متقاعد کردیم تا بوسیله یک فروند سی-۱۳۰ به دزفول برویم؛ سوار هواپیما شدیم و به مقصد دزفول پرواز کردیم. در میانه راه اطلاع دادند که وضعیت دزفول قرمز شده است و در نتیجه به تهران برگشتیم؛ پس از توقفی چندساعته در تهران، مجددا سوار هواپیما شدیم و به سمت دزفول پرواز کردیم که باز هم در میانه راه وضعیت دزفول قرمز اعلام شد و دوباره به تهران برگشتیم. فردای آن روز دوباره به مهرآباد آمدیم و سوار هواپیما شدیم تا به مقصد دزفول پرواز کنیم، این بار نیز در میانه راه وضعیت دزفول قرمز اعلام شد و به تهران برگشتیم، این
ماجرا در روز دوم نیز ۳ بار تکرار شد. روز بعد نیز به دلیل نا مساعد بودن شرایط جوی پرواز لغو شد تا اینکه بلاخره در روز چهارم با یک بار تکرار شدن ماجرای رفت و برگشت، بلاخره توانستیم در روز هفتم مهرماه به دزفول برسیم. شروع ماموریتهای جنگی شما از چه زمانی بود؟ از فردای همان روزی که وارد دزفول شدیم تصمیم گرفتیم که به کمک سایر خلبانان در پروازها شرکت کنیم. ابتدا در پروازهای شناسایی شرکت کردیم که در اولین پرواز، به همراه جناب امامی به منطقه پرواز کردم. در آن زمان دستور تخلیه پایگاه دزفول صادر و طرح گسترش جنگندههای آن نیز ابلاغ شده بود؛ اما با پروازهای مستمر و بمباران مواضع ارتش عراق، آنها مجبور به عقب نشینی به غرب کرخه شدند و بدین ترتیب پایگاه دزفول از خطر سقوط نجات پیدا کرد. پس از آن به ما ماموریت دادند تا تعدادی از هواپیماهایی که در شیراز هستند را به دزفول بیاوریم که پس از اجرای این ماموریت و بازگشت به دزفول، دوباره به انجام پروازهای جنگی پرداختیم و تا اواخر سال ۱۳۶۰ در پایگاه دزفول خدمت کردم که پس از آن به تبریز منتقل شدم. آیا هنر و تجربه جنگیدن در ارتشی که هیچ میدان و کارزاری
را تا به آن زمان تجربه نکرده بود، وجود داشت؟ زمانی که وارد جنگ شدیم، برخی از خلبانان دارای مهارت بسیار بالایی بودند و یا به قول خلبان ها، «تاپ» بودند. اما کسانی که در جنگ حماسه آفریدند خلبانان «تاپ» دوران گذشته نبودند. به طور طبیعی توانمندی افراد در صحنه عمل مشخص خواهد شد، دوران دفاع مقدس به ما درسهای بسیار زیادی را آموخت. کسی را که شخصا به او در شرایط جنگی و با حداقل امکانات آموزش دادم، بسیار بهتر از من که در آمریکا و در امکانات حداکثری آموزش دیده بودم پرواز میکرد. بسیاری از تاکتیکها را در زمان جنگ تمرین میکردیم، با این تفاوت که این تمرین در شرایط جنگی بود. بعنوان مثال برای نخستین بار با هواپیمای اف-۵ عملیات High-Bombing را که تا پیش از آن توسط اف-۴ اجرا میشد را برای در امان ماندن از موشکهای «سام» عراق در ارتفاع ۴۵ هزار پا انجام دادیم. از طرفی پیروزیهای کسب شده در جنگ توسط ارتشی به دست آمد که حمایت آمریکا را همراه نداشت و با اتکا به خود دست متجاوزین را قطع کرد. در کنار این موضوع روحیه جنگندگی نیز دست کم در میان خلبانان در سطح بسیار بالایی بود؛ در برخی پروازها ریسک ۱۰۰ درصد وجود داشت،
اما همگی با اشتیاق فرآوان نسبت به انجام ماموریتها اقدام میکردند. چنگیز سپهر از جمله خلبانانی بود که تسویه شده بود، اما با آغاز جنگ داوطلبانه به نیروی هوایی برگشت و حتی در مصاحبهای نیز گفت: «اگر صدام دست از این اقدام خود بر ندارد خاک عراق را به توبره خواهم کشید» و فردای آن در پروازی برون مرزی به شهادت رسید. شما از جمله خلبانانی هستید که با انتخاب شهید عباس بابایی به هواپیمای اف-۱۴ منتقل شدید، علت این انتخاب چه بود؟ در آن زمان بنا بود گردان بمباران برای هواپیمای اف-۱۴ تشکیل شود که بنا به پیشنهاد شهید اردستانی بنده و چند نفر دیگر برای راه اندازی این گردان و تبدیل شدن «تامکت»ها به بمب افکن، معرفی شده بودند. در ابتدا تمایلی برای انتقال به هواپیمای اف-۱۴ نداشتم تا اینکه نهایتا نزد شهید بابایی که در آن زمان معاونت عملیات نیروی هوایی را بر عهده داشت رفتم. دومین برخوردم با بابایی بود؛ نخستین برخورد من با ایشان در جریان سفر آیت الله خامنهای رئیس جمهور وقت به تبریز بود که شهید بابایی بعنوان هواپیمای اسکورت ایشان پرواز کرده بود. آن زمان به خاطر دارم زمانی که آیت الله خامنهای در جمع خلبانان
حاضر شد زمانی که با شهید بابایی مواجه شدند، خطاب به ایشان فرمودند: «عباس آقا! شما چرا زحمت کشیدید؟» که این موضوع نشان دهنده ارتباط دوستانه این دو شخصیت بزرگوار بود. به هر ترتیب نزد شهید بابایی رفتم و در نهایت ایشان مرا مجاب کردند که به هواپیمای اف-۱۴ منتقل شوم. علت تشکیل گردان بمباران برای هواپیمای اف-۱۴ در حالی که یک جنگنده رهگیر است چه بود؟ در آن زمان بحث استفاده حداکثری از ظرفیت جنگندهها مطرح بود؛ به همین علت بنا بود تا از «تامکت»ها برای بمباران تاسیسات و کارخانههای عراق استفاده شود. با تدبیر شهید بابایی این قابلیت برای هواپیمای اف-۱۴ ایجاد شد که اولین پرواز بمباران توسط جناب رستمی و شهید بابایی انجام شد و دومین پرواز توسط اینجانب صورت گرفت. انجام پروازهای بمباران توسط اف-۱۴ معادلات جنگی صدام را تغییر داد، چراکه آنها میدیدند هواپیمایی که تا دیروز جنگندههای آنها را شکار کرده امروز کارخانهها و تاسیسات آنها را بمباران میکند. نکته جالب اینکه آمریکاییها که خود سازنده این هواپیما بودند، پس از ما و در جریان جنگ خلیج فارس به سراغ این قابلیت از هواپیمای اف-۱۴ رفتند. شما
مقطعی در گردان «تامکت» حضور داشتید که این گردان به صورت تمام قد درگیر جنگ نفتکشها بود، نقش نیروی هوایی به طور خاص این گردان در این مقطع از جنگ چگونه بود؟ بحث جنگ نفتکشها و امنیت خلیج فارس، در آن زمان به قدری حیاتی و مهم بود که شهید بابایی آن را به سفر حج ترجیح داد و گفت: «حج من امروز خلیج فارس است». اگر در آن زمان اسکورت نفتکشها صورت نمیگرفت، صادرات نفت قطع و اقتصاد کشور و جنگ نیز دچار اخلال میشد. در آن برهه با تدبیر شهید بابایی هواپیمای اف-۱۴ در بوشهر نیز مستقر شد تا فاصله مبدا برخاست هواپیما تا منطقه تهدید کاهش پیدا کند. درگیریهای زیادی در این منطقه وجود داشت، گاهی اوقات آنها هم موفق میشدند نفتکشهای ما را مورد اصابت قرار دهند، اما به طور کلی امنیت اقتصادی کشور در آن زمان حفظ شد. آمریکاییها و نیروهای فرامنطقهای هم در آن زمان در منطقه حضور داشتند، با آنها هم برخورد و یا درگیری داشتید؟ در یکی از پروازهایی که در خلیج فارس به اتفاق امیر نصیرزاده (جانشین فعلی نیروی هوایی) در حال اسکورت کاروان نفتکشها بودیم، به خاطر دارم که رادار زمینی به ما حضور یک دسته سه فروندی از
هواپیماهای میراژ عراقی را اطلاع داد. بلافاصله به سمت آنها رفتیم و با انجام قفل راداری بر روی لیدر دسته پروازی آنها یکی از میراژ را مورد هدف قرار دادیم و دو فروند دیگر نیز به سمت عراق برگشتند. البته بعدا رادار اعلام کرد که یکی دیگر از این دو فروند نیز در نزدیکی کویت به دلیل کمبود سوخت، سقوط کرده است. خلبان هواپیمایی که مورد اصایت موشک ما قرار گرفته بود، با استفاده از چتر نجات از هواپیما خارج شد و ما فرود او روی سطح آب را مشاهده کردیم. به نیروی دریایی اطلاع دادیم تا هلیکوپتر Rescue را برای برداشتن خلبان عراقی از سطح آب اعزام کند که این پروسه زمان بر بود به همین علت تا زمان اعزام بالگرد مبادرت به گشت بالای سر خلبان عراقی کردیم که پس از مدتی، چون با کمبود سوخت مواجه شدیم درخواست پرواز هواپیمای دوم را دادیم که بلافاصله اف-۱۴ دوم با هدایت جناب خلیلی و برخور به پرواز در آمد که در همین زمان جایگزینی، بالگرد نیروی دریایی آمریکا از روی ناو آمریکایی مستقر در منطقه که در نزدیکی جزیره فارسی قرار داشت، به پرواز در آمد و خلبان عراقی را نجات داد و به روی ناو منتقل کرد. زمانی که جناب «برخور» بر روی بیسیم به
آمریکاییها متذکر شد که شما حق این کار را ندارید، آنها نیز مرتبا اخطار میدادند که اگر نزدیک ناو شوید مورد هدف قرار خواهید گرفت و بدین ترتیب آمریکاییها در روز روشن خلبان عراقی را که مورد هدف قرار گرفته بود و طبق قوانین اسیر جنگی ما محسوب میشد را نجات دادند. در بازه زمانی سالهای پایانی جنگ، آیا کماکان روحیه جنگندگی و ادامه جنگ در میان شما وجود داشت؟ نه تنها در آن زمان وجود داشت، بلکه امروز هم وجود دارد. در زمان جنگ ما به قصد پیروزی و غلبه بر ارتش عراق ماموریتهای خود را انجام میدادیم. شخصا زمانی که خبر پذیرفته شدن قطعنامه را شنیدم ناراحت شدم چراکه ما خود را برای شکست کامل ارتش عراق آماده کرده بودیم. امروز هم این روحیه بیش از پیش وجود دارد، حتی جالب است بگویم در سالهای گذشته که رژیم صهیونیستی برخی ادعاهای مضحک را مطرح کرده بود، بسیاری از همکاران من نامه نوشتند که حاضرند حتی پروازی بی بازگشت به سوی اسرائیل انجام دهند و آنجا را مورد هدف قرار دهند. چه زمانی از خدمت در نیروی هوایی بازنشسته شدید؟ پس از پایان جنگ به سمت فرماندهی تیپ شکاری پایگاه اصفهان منصوب شدم و پس از
آن در سمتهای معاونت عملیات پایگاه اصفهان، فرماندهی پایگاه بوشهر، جانشین معاونت عملیات نهاجا، فرماندهی منطقه هوایی مهرآباد و ریاست هیات مدیره سازمان ارتباطات هوایی ارتش (ساها) به انجام خدمت پرداختم و در نهایت در سال ۱۳۸۷ از خدمت در نیروی هوایی ارتش بازنشسته شدم.