وقتی مردان حزب الله رسم آقازادگی را آموزش میدهند
امروز سالگرد شهادت فرزند ارشد سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در سال ۱۹۹۷ است؛ کسی که فرزند ارشدش را به میدان جنگ با صهیونیستها فرستاد تا در سالهای بعد الگویی کامل جوانان باشد.
خبرگزاری فارس: پدیده «آقازادگی» سالیان درازیست که گریبان جمهوری اسلامی را گرفته؛ چند روز یک بار و گاهی روزی چند بار! - خبر می آید که فرزند فلان مسئول با استفاده از رانت پدر به فلان مقدار ثروت رسیده و فرزند بهمان شخصیت سیاسی مسئولیتی را بر عهده گرفته که جوانی به سن و سال او، اگر از رانت بی بهره می بود، هرگز به آن دست نمی یافت. روحیه ی انقلابی میان بخشی از مسئولین میانی نظام از بین رفته و آنان را به «راحت طلبی» و «ثروت اندوزی» کرده است. روحیه انقلابی هر چند در میان بعضی از مسئولین جمهوری اسلامی - که بر پایه ی همین روحیه بنا شده است - از میان رفته یا تضعیف شده باشد، در میان ثمرات انقلاب همچون حزب الله لبنان زنده است، نه این که رهبران حزب الله لبنان معصوم و مصون از هرگونه خطا باشند اما به هر روی، روحیه ی انقلابی در میانشان زنده تر از ماست، و روحیه ی انقلابی که زنده باشد، پدیده ای به نام «آقازاده ها» هرگز سربرنمی آورند؛ تا چه رسد به این که خودشان را دارای ژن مرغوب و مهملاتی از این دست بخوانند. مورد سید محمد هادی حسن نصرالله سال 1997، مردم لبنان و سایر کشورهای عربی، - که سالیانی دراز بود با رهبرانی سر و کار داشتند که فرزندانشان را نه به میدان نبرد با اشغالگران صهیونیست، که به کشورهای اروپایی می فرستاندند، سیدِ خوش سیمای جوانی را بر صفحه ی تلویزیون هایشان دیدند که با صلابت، یک روز پس از شهادت فرزند ارشدش سخنرانی می کرد، و خدا را سپاس می گفت که «او را در جمع مقدس خانواده های شهدا پذیرفته»؛ نه تنها برای این، که برای «همدرد شدن با خانواده اسرا» نیز خدا را سپاس می گفت؛ چرا که پیکر سید هادی نصرالله، فرزندش به اسارت اسرائیلی ها درآمده بود. مردم حالا شخصیت سیاسی قدرتمندی را می دیدند که نه تنها فرزند ارشدش را به میدان نبرد می فرستد، که بعد از شهادت او، با افتخار سلاح و تجهیزات را به دومین پسرش تحویل می دهد و او را نیز راهی میدان می کند. مورد جهاد عماد مغنیه روزهای پایانی زمستان 2008، هنگامی که تلویزیون المنار خبر شهادت فرمانده نظامی حزب الله لبنان در دمشق را اعلام کرد، حزنی عمیق بر دل تمامی دشمنان صهیونیسم سایه انداخت؛ چه این که عماد مغنیه برای سالیانی دراز فرمانده گروهی بود که برای اولین بار در تاریخ درگیری اعراب و صهیونیست ها، موفق شده بود شکستی سهمگین بر پیکره ارتش «شکست ناپذیر» اسرائیل فرود آورد. خبر شهادت عماد مغنیه - بدون شک - خبری ناراحت کننده بود؛ اما خبری که 5 سال بعد اعلام شد غمی عمیق تر از آن را برای دوستداران حزب الله لبنان به ارمغان آورد. جهاد، پسر عماد مغنیه در نزدیکی مناطق اشغالی جولان، به دست قاتلان پدر و عموهایش به شهادت رسید. مسئولیت مهم پدر می توانست همه چیز را برای جهاد فراهم آورد: زندگیِ خوب، همسر خوب، مسئولیت خوب و هر آنچه فکرش را بکنی. جهاد اما فرزند خلف پدر و عموهای شهیدش بود و از میان همه این ها، «جهاد» را برگزید. وظیفه ای که پدر به آن نامیده بودش و پایانش هم دیر یا زود، شهادت بود. مورد سید یاسر عباس الموسوی یاسر فرزند ارشد سید عباس موسوی بود؛ دبیرکل سابق حزب الله که همراه با همسر و پسر خردسالش، سال 1992 به شهادت رسید. رزمندگان قدیمی مقاومت هرگز حضور یاسر در عملیات ها را فراموش نمی کنند، همانگونه که اصرار پدرش برای حضور در عملیات ها را از یاد نمی برند. پای حرف بعضی شان که بنشینی، برایت تعریف می کنند که وقتی قرار بود یاسر اولین دوره ی آموزش نظامی اش را بگذراند، پدر به مسئول آموزش نظامی تأکید کرد که نه تنها نباید برای یاسر جایگاه ویژه ای قائل شود، بلکه به او بیش از سایر رزمندگان سخت بگیرد.