چرا منافقین واژه «پدر طالقانی» را انتخاب کردند؟
آیتالله طالقانی طی بیانیهای اعلام کرده بود: «هیچکس حق ندارد مرا به ضدانقلاب بودن متهم کند. من هروقت احساس ضعف در ایمانم بکنم؛ چهره امام که یادم میافتد در ایشان ذوب میشوم.»
خبرگزاری تسنیم: محمود بازرگانی مدرس رشته جامعهشناسی تاریخی و از مبارزان سیاسی پیش از انقلاب است که تجربه دو سال حبس در زندانهای رژیم ستمشاهی را در کارنامه خود دارد ، به بهانه سالروز درگذشت آیتالله طالقانی مصاحبه ای با او انجام دادیم که در زیر می آید: ابتدا درباره اینکه چرا مرحوم طالقانی در میان مبارزان سیاسی علیه رژیم پهلوی مورد احترام است؟ آیتالله طالقانی در سال 1289 در روستای گلیرد از توابع طالقان متولد شد. از کودکی بسیار باهوش بود و از بچههای همدوره خود بیشتر میفهمید و اساتید ایشان در حوزه علمیه متفقاً نبوغ ایشان را تایید میکردند. پدر ایشان از علمای مبارز بودند و رضاخان بارها برای تطمیع ایشان هدایایی ارسال کرد؛ رضاخان بسیاری از روحانیون که در فشار مالی بودند را با این روشها از راه مبارزه خارج میکرد اما پدر آیتالله طالقانی فریب رضاخان را نخورد و آیتالله طالقانی با توجه به هوشمندی که داشت؛ حرکات پدرش را درک کرد و از آن الگو گرفت؛ به نحوی که به راحتی ظلم را میشناخت و قادر به تبیین آن بود. آیتالله طالقانی یک روحانی معمولی، روضهخوان و امام جماعت معمولی نبود. دور اول مبارزات وی در زمان رضاخان و اوج سرکوب مخالفان توسط او در سالهای 1317 تا 1320 بود که آیتالله طالقانی به افشاگری علیه رضاخان میپردازد. دور دوم مبارزات ایشان از سال 1320 تا 1332 بود که عمدهترین فعالیت مبارزاتی ایشان تشکیل انجمنهای اسلامی بود. پس از ماجرای ترور شاه، بسیاری از فعالیتهای سیاسی ممنوع میشود و در همین دوره آیتالله طالقانی مبارزه سیاسی را در قالب انجمنهای اسلامی درمیآورند که طی آنها به روشنگری میپرداختند؛ انجمنهای دانشآموزی، معلمی و از همه مهمتر انجمنهای اصناف که در آن دوره آیتالله طالقانی تلاش میکند بازاریان را به شکل منسجم علیه حکومت بشوراند که نقش موثری هم در وراندازی رژیم ایفا کردند. ویژگی دیگر دور دوم مبارزات آیتالله طالقانی ارتباط با مردم بود. آیتالله طالقانی متواضعترین روحانی بود که در تهران زندگی میکرد؛ درب خانه ایشان همیشه به روی مردم باز بود و مردم به راحتی برای مسائل و مشکلات خود به نزد ایشان میآمدند. دور بعدی مبارزات ایشان مربوط به سالهای 32 تا 40 است که ایشان یک مرکز مهم روشنگری در مسجد هدایت واقع در خیابان جمهوری فعلی را راهاندازی میکند؛ این مسجد در نوع خودش بینظیر بود. آیتالله طالقانی در فاصله بین دو نماز برای مردم سخنرانی میکرد؛ پس از نماز عصر و نماز عشا پذیرای صحبتهای مردم میشد و جلسات تفسیر قرآن داشت؛ صندوقهای قرضالحسنه را با همکاری بازاریان راهاندازی کردند که بسیاری از مشکلات اقتصادی اهالی آن منطقه را برطرف میکرد و از همه مهمتر این که ارتباطات زیرزمینی آیتالله طالقانی با مبارزان سیاسی در مسجد هدایت شکل میگیرد. همچنین در این دوره ایشان آثار ارزندهای همچون «اسلام مالکیت»، «حکومت از نظر اسلام»، «ترجمه و شرح 81 خطبه از نهجالبلاغه» و تفسیر قرآن با عنوان «پرتوی از نور» را منتشر کرد. آیتالله طالقانی عوامل وجود استبداد را هفت عدد میدانست که من اینها را از منابع مختلف استخراج کردهام. اول جهل ملت نسبت به وظایف حقوق عمومی که ایشان حقوق مالکیت عمومی را از آیات قرآن دریافت میکرد و اعتقاد داشت اگر این جهل مردم از بین برود استبداد خود به خود نابود میشود. دوم «وجود استبداد دینی» که توسط علمای درباری اعمال میشد. سوم «نفوذ پرستش شاه» که فرمان شاه را معادل فرمان خدا معرفی میکردند؛ آیتالله طالقانی به شدت با شخصیتپرستی مخالف بود و زمانی که اعضای مجاهدین ایشان را «پدر طالقانی» خطاب میکردند هم مقابل این غلو کردن آنها ایستاد. چهارم «بروز اختلافات دینی، سیاسی و طبقاتی» که آیتالله طالقانی اعتقاد داشت وجود این اختلافات در جامعه موجب جلوگیری مردم از مبارزه با حاکمیت میشود. پنجم «استبداد طبقاتی» ایشان به شدت با بروز اشرافیت در جامعه مخالف بود؛ ایشان حتی با وجود دارا بودن درجه مرجعیت هیچگاه خود را بالاتر از سایر روحانیون نمیدیدند و بروز این اختلافات را موجب عدم پیشرفت میدانستند. ششم «قوه قهر و ایجاد وحشت و ضجر» که ایشان به شدت با اقدامات وحشیانه ساواک مخالف بودند و درباره این مورد در تفسیر نهجالبلاغه خود به طور مفصل تبیین کردند. هفتم «تسلط بر اموال عمومی و قوای نظامی و انتظامی» که ایشان اعتقاد داشتند اسلام باید بر اموال عمومی و قوای نظامی و انتظامی مسلط باشند تا اینها در اختیار اسلام باشد نه پادشاه. آیتالله طالقانی حتی برای هدایت کمونیستها و مارکسیست ها وقت میگذاشت ارتباطات آیتالله طالقانی با جبهه ملی و نهضت آزادی چگونه بود؟ مبارزات جبهه ملی مشی خطرآمیز نداشت؛ به گمان خودشان در حال مبارزه با حاکمیت بودند اما سعی داشتند از طریق مجلس، شاه را کنترل کنند و اعتقاد داشتند که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. از سال 40 به بعد برخی اشخاص همچون سحابی و بازرگان با جدا شدن از جبهه ملی، نهضت آزادی را تشکیل دادند؛ آنها نیز نظام پادشاهی را قبول داشتند و علیه شخص شاه اقدامی نمیکردند. آیتالله طالقانی هیچگاه از اعضای جبهه ملی نبود اما با آنان ارتباط داشت؛ پیشتر عرض کردم که درب منزل آیتالله طالقانی همیشه به روی اقشار مختلف مردم باز بود و ایشان هیچگاه کسی را از درب منزلش نمیراند و حتی برای هدایت کمونیستها و مارکسیست ها وقت میگذاشت و این کار را در زندان هم انجام میداد. البته ارتباط آیتالله طالقانی با نهضت آزادی خیلی بیشتر از جبهه ملی بود زیرا اعضای نهضت آزادی همچون بازرگان و سحابی معتقد به مبانی اسلام، رساله ، تقلید و اجتهاد بودند در صورتی که جبهه ملی اعتقاد زیادی به اجتهاد نداشت؛ به همین دلیل آیتالله طالقانی با اعضای نهضت آزادی همکاری میکرد؛ اما این همکاری به این معنی نبود که نظام پادشاهی را قبول داشته باشد. آیتالله طالقانی در جلسات جبهه ملی نیز شرکت میکرد. ارتباط آیتالله طالقانی با اعضای سازمان مجاهدین از کجا شروع شد؟ در دورانی که آیتالله طالقانی امام جماعت مسجد هدایت بود؛ اقدام به برگزاری کلاسهای تفسیر قرآن کرد. در این کلاسها دو چهره شاخص شرکت داشتند که از دانشجویان نخبه بودند یکی محمد حنیفنژاد و دیگری سعید محسن؛ اینها تا سال 44 عضو نهضت آزادی بودند. این دو زمانی که در زندان قزلقلعه محبوس بودند با آیتالله طالقانی همبند میشوند و در آن دوران ارتباط نزدیکی با ایشان برقرار میکنند. محسن و حنیفنژاد در زندان به این نتیجه میرسند که نهضت آزادی توانایی مبارزه با شاه را ندارد و تصمیم به جدایی از نهضت آزادی میگیرند. ایشان معتقد بود که از هر کسی که در حال مبارزه با رژیم است باید حمایت کرد اما در عین حال نباید از هدایت آنها غافل شد. بنابراین حتی مارکسیستها و تودهایها نیز برای مشاوره به نزد آیتالله طالقانی میآمدند یعنی دایره هدایت ایشان تنها محدود به نیروهای مذهبی نبود. تهدید آیت الله طالقانی توسط سازمان مجاهدین خلق حنیفنژاد و محسن که سر کلاسهای تفسیر آیتالله طالقانی حاضر میشدند؛ آیات قرآن را به شکل متفاوتی میفهمیدند و بیشتر سراغ آیات مربوط به جهاد میرفتند و حتی در کتابهایی که بعدها نوشتند نیز محور مباحثشان بیشتر روی آیات جهاد بود. تا سال 49 هیچ اسمی از سازمان مجاهدین خلق نبود و اینها تحت عنوان «سازمان آزادیبخش ایران» فعالیت میکردند و تا سال 49 مشغول تکمیل مانیفست خود بودند تا این که در سال 50 نام سازمان مجاهدین خلق را در زندان برای خود انتخاب کردند. حنیفنژاد و محسن در سال 51 اعدام میشوند و از پایهگذاران اصلی سازمان مجاهدین مسعود رجوی و موسی خیابانی و تعدادی دیگر باقی میمانند. عدهای از سران مجاهدین در بیرون از زندان تصمیم میگیرند که مارکسیست شوند و در بیانیهای موسوم به بیانیه سبز این اعتقادات خود را آشکار میکنند که این بیانیه به زندان هم وارد میشود و در آن زمان آیتالله طالقانی در زندان بود یکی از مسئولین مجاهدین به نام وحید افراخته از بیرون زندان به آیتالله طالقانی پیغام میدهد که «اگر واکنشی به مارکسیستشدن ما نشان دهی تو را میکشیم» با این وجود آیتالله طالقانی به همراه آیتالله منتظری، آیتالله انواری و آیتالله ربانی شیرازی بر علیه آنها اعلامیه ارتداد و نجاست را صادر کرد. عدهای از عوامل مجاهدین همچون لبافینژاد و شریفواقفی حاضر نشدند که مارکسیست شوند و توسط وحید افراخته ترور شدند. پس از ورود این بیانیه به زندان اعضای مجاهدین به دو دسته تقسیم شدند. عدهای رسماً اعلام کردند که مارکسیست شدند و عده ای همچون رجوی، خیابانی، محسن مخملباف و وحید لاهوتی اعتقاد مارکسیستی خود را پنهان کردند و نماز میخواندند اما اعتقادی به روحانیت، اجتهاد و تقلید نداشتند. آیتالله طالقانی در زندان به خاطر مارکسیستشدن این جوانان مسلمان بسیار ناراحت شد و تلاش بسیاری کرد که اینها را به راه بیاورد. اما آنها آنقدر بر مواضع خود پافشاری کردند که منجر به صدور اعلامیه ارتداد و نجاست شد و ما در زندان وسایل شخصی خود همچون دمپایی و بند رخت و حتی اتاقها و غذاها را از آنها جدا کردیم یعنی اینها چون مانند کمونیستها وجود خدا را انکار میکنند نجس هستند. البته ساواک هم از این ماجرا نهایت سوءاستفاده را کرد و زندانیان را به جان هم انداخت. آیتالله طالقانی در زندان با اعضای مجاهدین قطع رابطه کرد. ماجرای مارکسیست اسلامی چه بود؟ مارکسیست اسلامی لقبی بود که عوامل رژیم برای تخریب وجهه مجاهدین به آنها نسبت میدادند تا بگویند که نماز و حجاب آنها ظاهرسازی است. پس از انقلاب ارتباط آیتالله طالقانی با اعضای سازمان مجاهدین چگونه بود؟ دور بعدی ارتباط آیتالله طالقانی با اعضای مجاهدین مربوط به زمانی بود که در آبان 57 آیتالله طالقانی از زندان آزاد میشوند و به منزل خود در خیابان تنکابن محدوده پیچ شمیران میروند. از اینجا به بعد ارتباط آیتالله طالقانی با مجاهدین یکطرفه میشود به این شکل که اعضای سازمان مجاهدین همچون خیابانی، ابریشمچی و رجوی برای استفاده ابزاری از آیتالله طالقانی به دیدار ایشان میرفتند؛ اما ایشان هیچگاه به دیدار آنها نرفت. پس از پیروزی انقلاب اعضای مجاهدین تلاش بسیاری میکنند تا آیتالله طالقانی را جذب خودشان کنند و از آن به بعد ایشان را «پدر طالقانی» خطاب کردند تا ایشان را به عنوان پدر معنوی و سیاسی خود جلوه دهند. آیتالله طالقانی نیز با توجه به رویکرد تفرقهافکنی و ایجاد وحدت میان نیروهای انقلابی که داشتند؛ مجاهدین را از خود طرد نکردند اما مرتباً آنها را نصیحت میکردند و سعی داشتند امام را در محوریت امور قرار دهند تا اتحاد حفظ شود و رژیم شاه جرئت بازگشت را به خود ندهد. آیا اعضای مجاهدین با روحانیون دیگری هم ارتباط داشتند؟ آنها با شیخ علی تهرانی هم رابطه داشتند. در کل هر کدام از روحانیون که با امام مشکل پیدا میکرد؛ اعضای مجاهدین دورش را میگرفتند اما ویژگی آیتالله طالقانی این بود که امام را مراد خودش میدانست. بسیاری از مطالبی که از قول آیتالله طالقانی در نشریه مجاهد چاپ میکردند جعلی بود آیتالله طالقانی که شاهد انحرافات اعضای سازمان مجاهدین بود چرا جلوی فعالیت آنها را نگرفت؟ جلویشان را گرفت؛ منتها آنها اخبار کذب زیادی را درباره آیتالله طالقانی منتشر میکردند. مثلاً گفتند که رابطه آیتالله طالقانی با امام مکدر شده و به روستا رفته که آیتالله طالقانی طی بیانیهای اعلام کرد: «هیچکس حق ندارد مرا به ضدانقلاب بودن متهم کند. من هروقت احساس ضعف در ایمانم بکنم؛ چهره امام که یادم میافتد در ایشان ذوب میشوم.» مجاهدین نتوانستند آیتالله طالقانی را مصادره کنند. بسیاری از مطالبی که از قول آیتالله طالقانی در نشریه مجاهد چاپ میکردند جعلی بود. حتی در ماجرای دستگیری محمدرضا سعادتی که برای روسها جاسوسی میکرد؛ مجاهدین تلاش بسیاری کردند تا دستخطی مبنی بر برائت او از آیتالله طالقانی بگیرند اما موفق نشدند. در زمان پس از انقلاب که اعضای مجاهدین به مبارزه مسلحانه و بمبگذاری پرداختند؛ آیتالله طالقانی فوت کرده بود. سه چهار روز مانده به پیروزی انقلاب اعضای مجاهدین با یورش به پادگانها سلاحها را به مراکز مخفی خود منتقل میکردند. آیتالله طالقانی اطلاعیههای بسیاری مبنی بر لزوم تحویل سلاحها صادر کرد و تلاش بسیاری کرد که اعضای مجاهدین پس از انقلاب به سمت مبارزه مسلحانه نروند. در کل آیتالله طالقانی حرکات مجاهدین پس از انقلاب را تایید نکرد و خانم اعظم طالقانی بارها در مصاحبهها این نکته را ذکر کردهاند. الان ما باید بررسی کنیم که آیتالله طالقانی چه بیانیههایی را برای اعضای مجاهدین صادر کرد؟ و در دیدارهایی که مجاهدین با ایشان داشتند چه نکاتی بیان شده است؟ ارزش شخصیت آیتالله طالقانی را باید با ادله ثابت کرد؛ امام خمینی که نماز جمعه را پایهگذاری میکنند ایشان را به امامت جمعه تهران منصوب میکنند؛ تریبون نماز جمعه تهران در آن مقطع، بسیار مهم بود و مورد دیگر این که امام طی حکمی آیتالله طالقانی را عضو شورای انقلاب میکنند؛ مورد دیگر این که امام ایشان را به عنوان یکی از اعضای اولیه مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب میکند. مجموع این عوامل اثبات میکند که آیتالله طالقانی دارای چه شخصیت والایی بوده و امام از بابت ایشان خاطرجمع بوده است؛ بنابراین مجاهدین خلق هرگز نتوانستند از آیتالله طالقانی استفاده ابزاری کنند. شخصیت آیتالله طالقانی به گونهای بود که تمام گروهها و احزاب ایشان را قبول داشتند. اما ایشان هرگز قدمی جلوتر از امام برنداشت و همیشه امام برایش نقش محوری داشت به نحوی که در سال 50 که 9 نفر از اعضای مرکزی سازمان مجاهدین دستگیر میشوند؛ آیتالله طالقانی روی کاغذ سیگار با جوهر نامرئی برای امام که در نجف تبعید بودند نامه مینویسد که «این اشخاصی که دستگیر شدند اصحاب کهف بودند» اما امام هیچ پاسخی به این نامه نمیدهد؛ آیتالله طالقانی که عکسالعمل امام را دیدند دیگر پیگیر ماجرا نشدند. ماندگاری شخصیت آیتالله طالقانی به این خاطر بود که خود را بالاتر از امام نمیدانست. در حال حاضر روحانیون زیادی هستند که خودشان را بالاتر از رهبری میبینند؛ این ها از قطار انقلاب میافتند. امام به آیتالله طالقانی لقب ابوذر زمان را داد. ابوذر همیشه علیه ظلم اعتراض میکرد و به روشنگری مردم میپرداخت. برای تبیین شخصیت آیتالله طالقانی باید دیدگاهها امام درباره ایشان را بررسی کرد. او مبارزی نستوه بود یعنی تمام زندگیاش را در راه مبارزه گذاشته بود؛ ما کمتر کسی را اینگونه داشتیم. آیتالله طالقانی هم سیاست مبارزه را داشت و هم رژیم زورش نرسید که ایشان را به شهادت برساند. آیتالله طالقانی سنگ صبور بسیاری از زندانیان بود و افراد بسیاری را از چنگال مارکسیسم نجات داد. آیتالله طالقانی شخصیت عجیبی داشت. به جرئت میتوانم بگویم که در عمرش حتی یک حرف خطا هم نزد.