ماجرای شرور عاقبت به خیر
میرزا حبیب الله رشتی بیان میکند: همان شب، در عالم رؤیا آن شرور را دیدم، دیدم، عجیب است بدنی که با آن حادثه متلاشی شده بود، سالم و سلامت است و یک لباس سفید خوبی هم به تن دارد، در ذهنم سؤال شد که آیا واقعا اوست؟! خودش به زبان جاری کرد که حضرت آقا! خودم هستم!
خبرگزاری فارس: آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «کنترل غضب؛ پنج کلید رسیدن به حلم» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه میآید:
*سختیهای دنیا برای بندگان شیرین است!
اگر انسان، به فرامین پروردگار عالم، تن بدهد و عبد خدا بشود، گرچه برای بعضی ظاهراً سخت است، امّا برای او شیرین و آسان میشود، خیلی توفیق میخواهد که انسان دیندار باشد و دیندار بماند، در همهی حالات، از خودش مراقبت کند. از جملهی همین مطالب، که عرض کردیم، تسلّط بر این قوایی است که خداوند متعال، در درون انسان، هبه کرده است و اتفاقاً از باب اینکه ببیند ما بندگان خوبی هستیم یا نه؟ که این هم قدرت نمایی خودش هست، گرچه انسان باید اعتراف کند که خدایا! اگر تو لطف و عنایت نکنی، من گرفتار و بیچاره میشود.این قوای الهی که هبه شده، در فجور، پیچیده شده است و بارها هم عرض کردیم: هنر اولیاء خدا این است، توفیق دارند بر این فجور غلبه پیدا کنند. به مقام تقوا برسند و از آنجا پلّههای تقوا را بالا بروند و به مقام اتقا برسند.
علی ایّ حال اینطور است که خدا قوایی را مرحمت کرده، هر کس، در باب بندگی باشد، از این قوا بهره میبرد، منتها سخت است.
*انواع آسانی و گشایش برای انسان
اما خیلی جالب است، پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهیش، راجع به این سختی، دو نوع، سخن گفته است، یک جا فرمود: «سیجعل اللّه بعد عُسر یسرا» بعد از سختی، آسانی پیش میآید، سختی زیاد است، دنیا پر از سختیهاست امّا آسانی پیش میآید.
گاهی این آسانیها در این دنیا هم بوجود نمیآید، درآخرت بوجود میآید و دنیا برای بعضیها، واقعا زندان است، به حقیقتی که بیان کردهاند: الدنیا سجن المومن. به ظاهر، در زندان نیست، به خانه، محلّ کار و.. میرود امّا سختیها و مرارتها و گرفتاریها فراوان است، هرچه هم تلاش میکند، عجیب است، اینکه پروردگار عالم به ظاهر دلش نمیخواهد! بر اساس آن حکمتی که ما خبر نداریم، والله علیم حکیم. آن چیزی است که پشت صحنه هست و ما از آن بیخبریم، لذا میبینید پروردگار عالم یک کسی را در دنیا دائماً گرفتار میکند، گاهی گرفتاری مالی، گاهی بیماریها و...امّا فرمود: «سیجعل اللّه بعد عُسر یسرا» بعد از سختی آسانی خواهد بود، این برای کسانی است که دائم از سختیها شکوه میکنند.
امّا در جای دیگر فرمود: «انّ مع العسر یسرا» به درستی که به همراه سختی، آسانی است، کسانی که اهل معنا هستند، میبینند، این سختیها مثل پتک میماند، که بر آهن زده میشود و او را بالا میبرد، میبیند که اینها لطف است، صورت ظاهرش درد و عذاب و گرفتاری است، اینجاست که معنای البلاء للولاء برای او معنی پیدا میکند. لذا در این مواقع غضبناک نمیشود چون عرض کردیم: اگر این قوه، تحت سیطرهی عقل قرار بگیرد، شجاعت میشود و اگر نه غضب میشود. خیلی نکتهی عجیبی است.
دقت کنید، امشب روایاتی را از وجود مقدس حضرت باقرالعلوم(ع) به مناسبت شهادت آن امام همام است عرض میکنم تا مطلب روشن بشود.
در یک روایت شریفه که در کتاب الزّهد هست، حضرت میفرمایند: «مَنْ کَفَّ عَنْ أَعْرَاضِ اَلنَّاسِ أَقَالَه اَللَّهُ نَفْسَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ اَلنَّاسِ کَفَّ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنْهُ غضبَه یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ « هرکس دنبال هتک حرمت دیگران نباشد، یعنی نخواهد آبروی دیگران را ببرد، پروردگار عالم فردای قیامت او را مورد عفو و بخشش قرار میدهد، به یک تعبیری آبرویش را نمیبرد. این یک بحث مفصّلی دارد که هتک حرمت چیست؟ و چگونه انسان باید مراقبت کند که جای بحثش اینجا نیست ولی بسیار مهم است.
*شرور عاقبت به خیر!!
نکتهای را عرض کنم خیلی جالب است: آیت الله میرزا حبیب الله رشتی ایشان مرد بسیار ملّا و عجیبی بودند، گفتند: در نجف شروری بود و خیلی هم انسان بدی بود، هر نوع اذیّت و آزاری انجام میداد، وقتی از دنیا رفت، ظاهراً، بار چرخهای قدیمی برگشته بود و روی او ریخته شده بود و از دنیا رفته بود. خیلی کسی رغبت نداشت در تشییع جنازه شرکت کند، به هر حال دفنش کردند، ایشان گریه میکرد، فرمود: گریه میکردم به حال خودم، که نکند حواسمان نباشد و ما هم شرور شویم و در همین حال از دنیا برویم، آنوقت چه وضعی پیدا میکنیم و حسابمان با چه کسی خواهد بود؟ فرمود: من حالم متغیر شده بود و گریه میکردم از مرگ یک شرور!
- چقدر خوب است بعضی در همه حالات عبرت میگیرند، فاعتبروا یا اولی الالباب، مرگ صالحین برایشان عبرت باشد، که این صالح بود، ما چطور؟ آیا با صالح بودن میرویم؟ عاقبت بخیر میشویم؟ شرور هم همینطور. در روایات داریم که شماتت نکنید، چون گرفتار میشوید اگر شماتت کنید! بگوییم خدایا! ما گرفتار نشویم، ما بدبخت نشویم..تو هم که ارحم الراحمینی. البته بحث منافق جداست. امّا کسی شرور بود میتوان گفت: خدایا تو که ارحم الراحمینی عنایت کن و اورا ببخش. آنچه که به من بدی کرده من بخشیدم و آنچه به دیگران بدی کرده هم خدایا! تو عنایت کن.. حتّی داریم اینطور بیان کنید. -
میرزا حبیب الله رشتی بیان میکند: همان شب، در عالم رؤیا آن شرور را دیدم، دیدم، عجیب است بدنی که با آن حادثه متلاشی شده بود، سالم و سلامت است و یک لباس سفید خوبی هم به تن دارد، در ذهنم سؤال شد که آیا واقعا اوست؟! خودش به زبان جاری کرد که حضرت آقا! خودم هستم!
گفتم: چطور می شود با آن وضعیت و شرارتها!؟ گفت: بله درست است، وقتی هم زیر آن بار چرخ قرار گرفتم که جان به سختی کنده شد، کأنّ دارند بدنم را با قیچی تکه تکه میکنند! من تصور کردم به خاطر این بارهاست که بعد، به من گفتند: اگر در بستر هم بودی جانت را همینطور میگرفتیم.
شدت درد و عذاب جان کندن اینطور بود که گویی بدن من را با قیچی تکه تکه میکردند و بعد هم بردند و همینطور حال عذاب داشتم تا بدن را تشییع کردند، بالا میآمدم دو هیولای سیاه بالای سر بدنم بودند و اینها به من حمله میکردند و من وحشت میکردم و عقب مینشستم دوباره میآمدند جلو و وحشت میکردم تا دفنم کردند، در همین حال بودم تا دیدم آن دو به صورت ظاهر رفتند و من درون قبر بودم -در نجف قبر مانند تونل کوچکی است که جنازه را داخل میگذارند- مجدّداً آن دو آمدند ولی با صورت دیگری!
به شدت من را اذیت میکردند، سؤال میکردند: من ربک؟ من نبیک، و ... بلد نبودم. تا اینکه آمدند من را عذاب کنند، صدایی آمد که رهایش کنید، دیدم وضع برگشت و دیگر آنها نیستند و یک آقای بسیار نورانی هست، فرمودند: من مولی الموالی هستم، به دو علّت آمدم، در روضه ما و اباعبدالله خیلی گریه میکردی، چند بار خطای بسیار بدی را از بعضی دیدی، لب فرو بستی و آبروی او را خریدی، امروز ما هم آبروی تو را خریدیم.
میرزا حبیب الله رشتی میگوید: متعجب شدم. گفت: بله، امیرالمؤمنین من را به خاطر این دو مطلب خرید و الان غلام امیرالمؤمنین هستم. همه آن شرارتها و پستیها بخشیده شد. لذا فرمود: «مَنْ کَفَّ عَنْ أَعْرَاضِ اَلنَّاسِ أَقَالَه اَللَّهُ نَفْسَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ هرکس دنبال هتک حرمت دیگران نباشد، یعنی نخواهد آبروی دیگران را ببرد، پروردگار عالم فردای قیامت او را مورد عفو و بخشش قرار میدهد، عرض کردم بحث مفصلی دارد که جایگاهش اینجا نیست.
*وسیلهای برای خاموش کردن غضب خداوند!
امّا دوم که محلّ بحث ماست: «وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ اَلنَّاسِ کَفَّ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنْهُ غضبَه یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ « هرکس غضب و خشمش را از مردم باز بدارد پروردگار عالم هم فردای قیامت خشم و غضبش را از او برمیدارد.
خیلی جاها بوده بزرگانی غضب کردند، گفتند: بخاطر همان غضب، مدّتی ما را در عالم برزخ، تأدیب کردند، خیلی عجیب است. بعضی از اینها را با این که خودشون فرمودند و نوشتند، انسان نمیتواند بیان کند.
یا عرض کردم: بعضی اصرار دارند که مردم از باب تنبّه بدانند، یکی از این بزرگان حاج آقا رحیم ارباب بود، ایشان میگوید: من مقامی داشتم ولی بواسطهی اینکه زود غضبناک میشوم مرا تأدیب کردند. حتّی زن نگرفت که یک زمانی به او غضب نکند!
یکی از شاگردانش میگوید: دیدم روزی حالشان خوب است، عرض کردم: آقا! شما چرا ازدواج نکردید؟ فرمود: من نتوانستم خشمم را متاسفانه کنترل کنم و گرفتار بودم و گریه کرد و فرمود: میدانم فردای قیامت، پیامبر(ص) جلوی من را میگیرد که چرا سنّت مرا رها کردی؟ و من گرفتار این غضب بودم.
خیلی مهم است که انسان مراقبه کند، آن هم زمانی که حتّی به تو نسبت دروغ بدهند، باقرالعلوم(ع) فرمودند: «ان کذبت فلا تغضب» اگر به تو نسبت دروغ دادند خشمگین مشو. خیلی سخت است، امّا اگر انسان بداند که «انّ مع العسر یسرا» هست، آسان میشود.
گرچه آنهایی که دروغ میبندند، مع الاسف، گاهی بعضی از بزرگان را از دایره بیرون میکنند. چه کنیم؟ من خیلی نمیخواهم وارد شوم و مطلب را باز کنم و بگویم؛ امّا یک نمونهاش علامه حسنزاده آملی هستند، به واسطه این که بعضیها دروغهایی گفتند و ...، خودشان مطالب معرفتی را نفهمیدند، ایشان را و دیگران را گوشهنشین کردند، علیایحال خیلی مهم است.
ولی باید انسان، غضب را کنترل کند و این نشانه عقل است. اگر بتواند این غضب را کنترل کند، جدّی برنده است.
انواع حلم
یک روایت بخوانم از حضرت صادق القول و الفعل(ع) که میفرمایند: پدرم، امام باقر(ع) میفرمایند:- این روایت شریفه در بحارالانوار، جلد 71 است - «الحلم سراج الله» انسان نسبت به بدی و زشتی و پلشتیهای دیگران غضب نکند، بردباری کند، حلم، این سراج است، چراغ است، این راهبر است، سراج الله، از ناحیه خداست، این میبرد.
بعد حضرت میفرمایند: «و الحلم یدور علی خمسه اوجه» این نکته مهم است که عرض کردم دینداری سخت است، متخلّق به اخلاق الهی شدن سخت است. چون گاهی در عرصه عمل انسان خودش را نشان میدهد که جدّی متخلّق است یا نه. لذا میفرماید: «الحلم یدور علی خمسه اوجه» حلم بر پنج محور میچرخد؛ یعنی باید این پنج چیز را داشته باشی، تا بتوانی بردبار باشی.
حلم عزیزی که ذلیل شود!
یک: «أَن یَکونَ عَزیزا فَیَذِلَّ» در دنیا به صورت ظاهر، عزیز باشد، چون ما دو نوع عزیز داریم، عزیز عندالله تبارک و تعالی که آن عزیز حقیقی است وهیچ موقع هم خوار نمیشود امّا به صورت ظاهر در دنیا، خوار شود، این جاست که حلم و بردباری میطلبد. چقدر صبور و بردبار است، غضب میکند یا خیر، ناراحت میشود یا نمیشود. اینها خیلی مهم است.
من این را بارها عرض کردم، یک موقع کسی تا پستی را دارد، نسبت به امام، نسبت به انقلاب، نسبت به امام المسلمین(مدظله العالی) خوب است امّا وقتی گرفتند و به ظاهر ذلیل شد، حالا معلوم میشود چقدر بردبار است. عزیزی را ذلیل کنند، این چقدر بردبار است، چقدر حلم دارد. پشت سرش حرف میزنند، چقدر صبور است، عزیز بوده دیگر،حالا میخواهند ذلیلش کنند و به تعبیری زمینش بزنند. چقدر حلیم و بردبار است. این خیلی مهم است. این روایت خیلی جالب است.
حلم صادقی که متهم شود!
«او یکون صادقا فیتهم» او راستگو و آدم درستی باشد، صادق، فقط راستگویی نیست، به او تهمت ناروایی بزنند. عزیزی ذلیل شود، این جاست که نشان میدهد غضب نمیکند، حلم و بردباری دارد، نسبت به خدا و همه چیز بدبین نمیشود، حتی شکوه نمیکند. این خیلی مهم است.
وقتی به شهید بزرگوار، آیتالله بهشتی، آن شهید مظلوم، تهمت میزدند که مثلاً همسرش آلمانی است و.. به ایشان میگفتند: آقا! شما که همسرت آلمانی نیست، و صاحب تریبون قوه قضائیه هستی از خودت دفاع کن. ایشان فرموده بودند: من از خودم دفاع نمیکنم، فرمودند: «ان الله یدافع عن الذین آمنوا». بعدا امام، فرموده بود بگویید، گفته بود.
شهید شده، تکه تکه شده و الان بدن شریف و مبارک ایشان و همینطور شهید چمران، بر ما یقینی است که همانطوری که دفنشان کردند، با همان خونها و به همان حالت هست. شهید بزرگوار، شهید بهشتی منتها بعدا در عالم رؤیا و یا مکاشفه به کسی بیان کرده بودند، یک مقامی میخواستند به من بدهند که برای همین که من گفته بودم: «ان الله یدافع عن الذین آمنوا»، اجازه ندادند! خیلی عجیب است.
لذا خیلی میخواهد که انسان دیندار بماند و خشم و غضب نکند. از من طلبه کوچک که نمیتوانم نفسم را کنترل کنم گرفته تا شما عزیزان. خدا گواه است، من بارها بیان کردم من این مباحث اخلاق را خطاب به نفس خودم بیان میکنم. آن که ناظر بر قلوب است، میداند. جدی ما چقدر برعکس عمل کردیم و جواب دادیم.
شهید بهشتی خیلی عجیب بود. آنهایی که دیده بودند، میدانند. من از نزدیک ایشان را دیده بودم، بسیار حلیم و بردبار بودند. خدا شهید آیت الله قدوسی را رحمت کند، ایشان اینطور نبودند، سریع موضع میگرفتند امّا شهید مطلوم بهشتی عجیب حلیم، بردبار، رئوف و مهربان بودند ولی میگوید: همین که گفتم «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» آن مقام را ندادند. معلوم میشود حلم عجیب است.
شاید یک منظور «ان الله یدافع عن الدین آمنوا» هم همین است که یعنی تو اصلاً هیچ نگو و هیچ شکوهای هم نکن. خدا خودش بلد است. کجا بالاتر از این دفاع کند که در آخرت است اگر در دنیا هم نکرد، که در دنیا هم عنایت میکند. که دیدید امام راحل و عظیمالشّأنمان فرمودند: آن چیزی که بیش از شهادت شهید بهشتی من را سوزاند و اذیت کرد، مظلومیت ایشان بود. پس «أَو یَکونَ صادِقا فَیُتَّهَمَ» اهل راستی باشد، به او تهمت بزنند، او حلم به خرج بدهد و چیزی نگوید.
حلم کسی که به حق دعوت کند و او را خفیف و سبک بشمارند!
«او یدعوا الی الحق فیستخف به» که الان امروز ما میبینیم. روایت دایم که آخرالزمان این حالت را دارد. مردم را دعوت به حق کنی و تو را خفیف و سبک بشمارند. بگویند: اینها تندرو و بی عقل و نعوذبالله دیوانه هستند.
دعوت به حق میکنی، میگویی: آقا! این را که قرآن دارد میگوید، ما که از خودمان نمیگوییم، دین میگوید. دیدید دیگر، بزرگان بیان میکنند، امّا مسخره شان میکنند، در فضای مجازی به سخره میگیرند و میخندند. چه کند؟ آیا باید دست بکشد؟ نه، باید حلم داشته باشد.
چقدر این روایت عجیبت است، کأنّ برای امروز ماست. «او یدعوا الی الحق فیستخف به» دعوت به حق میکند امّا خفیف و سبکش میکنند، میخندند و به سخره میگیرند، این طرف آن طرف مینشینند و حرف میزنند، در فضای مجازی، او را تندرو میخوانند، دیوانه میگویند. عاقل! آن کسی است که هیچ نگوید و آهسته برود، آهسته بیاید که گربه شاخش نزند، هیچ نگوید، فقط یک اخلاق همین طوری بگوید.
بارها عرض کردم، بعضی به عنوان استاد اخلاق یا چه، من که عرض کردم اصلاً تنم میلرزد این را بگویم و خدا گواه است به نفس خودم میگویم، استاد اخلاق و این حرفها چیست، آب باید باشد، حالا آب نیست و سراغ تیمم میروند. تیمم هم باید صعیدا باشد. کدام استاد اخلاقی؟! این چه حرفی است. امّا بعضی هیچ نمیگویند و کاری هم به کسی ندارد، نه به این جریان، نه ان جریان، یک چند تا روایت میخواند، راحت میرود و میآید و به او استاد اخلاق میگویند!
حلم بیگناهی که اذیت شود
«او ان یؤذی بلا جرم» یا بی گناه اذیت شود. من حالا سربسته میگویم. اگر بعضی از سیاسیون ما هم میبینند که بی جرم و گناهند، حلم و بردباری خوب است، نه این که یک کاری بکند که نظام زیر سؤال برود برای این که میخواهم حقم را بگیرم.
عرض کردیم شجاعت فردی نیست. شجاعت برای دین است. فردی عیبی ندارد، بگذار له شویم. ما هنوز خدا گواه است نفهمیدیم آخزالزمان است و سختیهایش را نفهمیدیم و اتفاقا هیچ زمانی را نمیشود با الان قیاس کرد و اصلاً قابل قیاس نیست. فقط میشود گفت آخر الزمان است.
آقا، فلان رجل سیاسی، فلان کسی که چنین و چنان خدماتی کردی مثلا، امروز تو میگویی که دارند علیه تو پرونده سازی میکنند و ...، سکوت کن، حلم، چون نظام بماند. فردی سکوت کنیم. برای خدا سکوت کنیم. برای امام زمان سکوت کنیم. چقدر خود امام المسلمین(مدّ ظلّه العالی) دارد سکوت میکند و چقدر علی رغم میل باطنی اش دارد به بعضی لبخند هم میزند! چه کند؟! آیا نعوذبالله این نفاق است؟ خیر، این نفاق نیست. این که عرض کردم انسان نمیداند، باید دینشناس باشد. این برای حفظ این نظام و دین این حالت را دارد.
حلم چراغ راه ظلمانی دنیاست
پس حضرت میفرمایند حلم پنج محور دارد. اول میفرمایند: «الحلم سراج الله» حلم چراغ خداست، معلوم میشود همه این چراغ را ندارند. چرا عنوان چراغ و سراج میگوید؟ چون راه را در تاریکیها و ظلمات و این بلوا، برای انسان روشن میکند. حالا پنج چیز لازم دارد «یدور» اصلاً دائرمدار به این پنج چیز است «علی خمسه اوجه».
«ان یکون عزیزا فیذل» بله، بعضی حاضر نیستند کسی عزیز باشد؛ تو صبوری کن. بعضی مریض هستند، نمیدانم چرا، میخواهند عزیزی را ذلیل کنند، تو صبوری کن.
«او یکون صادقا» تو درست میگویی امّا «فیتهم» این فقط مخصوص به حالاست، یک موقع میگوییم از کاه کوه درست میکنند امّا این «ان یکون صادقا فیتهم» یعنی اصلاً هیچ چیز هم ندارد. گاهی اینطور هم میشود امّا صبوری کن. «او یدعوا الی الحق» دعوت به حق میکنی «فیستخف به» تو را خفیف و ذلیل میکنند و خوارت میشمارند. «او ان یؤذی بلا جرم» باز اذیتت میکنند، بدون این که هیچ جرمی داشته باشی، صبوری کن.
خیلی سخت است. این روایت عجیب است و عمل کردن به آن هم عجیب است. نمیتوانیم. مگر که باشد! مگر همانهایی که عرض کردم که ببیند «ان مع العسر یسرا» که میبیند با این سختی آسانی است، میبیند چه خبر است، چه درجاتی میدهند. دائم به تعبیر عامیانه دندان روی جگر میگذارد، دائم حلم و بردباری میکند.
اگر صبر مهم هست پس چرا دعای رفع گرفتاری؟!
مگر در روایات شریفه نداریم که بلایایی که به انسان میرسد اگر لله صبر کند، مثلا فرزند یا اموالش را از دست میدهد،یا چیزهای دیگر و همه این اذیتهایی که عرض کردم، در روایت داریم و عین روایت است که برایتان ترجمان میکنم، فردای قیامت وقتی میبیند چه درجاتی دادند، میگوید: خدایا! ای کاش در دنیا برایررفع گرفتاریها دعا نمیکردم. یعنی دعا نداریم؟ اتفاقا دعا از معصومین هم داریم برای رفع گرفتاری ها، مجرب هم هست امّا برای چه این دعاها را میدهند؟ برای اینکه ما تحملش را نداریم امّا اگر تحمل میکردیم، بهتر بود ولی نمیتوانیم. ظرف وجودی مایک حدّی است، اگر فشار بیش از حدّ بیاید، ترک برمیدارد، میشکند، واز بین میرود.
حلم حقطلبی که با او مخالفت کنند
«او ان یطالب بالحقو یخالفه فیه» عجیب است، عرض کردیم: به حق دعوت میکند، مسخره اش میکنند؛ امّا حالا حق طلبی میکند و میگوید این حق است، با او مخالفت میکنند. این جا باید صبوری کند و حلم داشته باشد.
این قسم آخرش به نظر میرسد در مقابل دشمنان است؛ یعنی باید آن جا صبور باشی. فکر نکنی تا طلب کردی، به تو میدهند. در حقطلبی باید صبور باشی و حلم داشته باشی. این فردی نیست، فردی را در بالا عرض کردیم. آن جا اذیتت میکنند، تو صبور باش «او یدعوا الی الحق فیستخف به» خفیفت میکنند امّا این جا طلب حق میکنی «یطالب بالحق و یخالفه فیه» راجع به او مخالفت میکنند، باید حلم و بردباری داشته باشی، یعنی صبر کند و جلو برودکه آن وقت إنشاءالله به دست بیاورد.
بعد فرمودند: «فَإِن آتَیتَ کُلاًّ مِنها حَقَّهُ فَقَد آصَبتُ» اگر در همه این پنج موردی که بیان شد، صبوری کردی، به حق رفتار کنی، یعنی بدانی باید چه کنی، حالا تازه تو حلیم و بردبار میشوی. پس معلوم میشود خیلی سخت است ولی اگر انسان مثل این روایت حضرت باقر(علیه الصّلوة و السّلام) باشد، آن موقع میفهمد چه خبر است. لذا انسان خیلی باید حلم و بردباری داشته باشد و بیجا غضب نکند، گرفتار میشود که این نشانه عقل سلیم است.
کنترل غضب، نشانه عقل سلیم
یکی از مواردی که ملّا محسن فیض کاشانی راجع به عقل سلیم بیان میکند، این است که میگوید: اگر میخواهی نشانههای عقل سلیم را بدانی، ببین جایی که حق با توست، غضب میکنی یا خیر. اگر غضب نکردی، عاقلی.
مثلا یک مدیر، بیخود و بیجهت، خشم کرده است، حق هم با توست ولی تو نمیتوانی چیزی هم بگویی امّا نه از باب ترس، اصلاً انسان غضب نکند، حلم داشته باشد. یا اوکه مدیر است، نسبت به زیرمجموعهاش به خاطر مطالب فردی غضب نکند. در مسائل اجتماعی و مدیریتی هم باز باید مراقبه و مواظبت کند. گاهی من میبینم به من بیاحترامی شده، به من! خاک بر سر این من.
آقا! مگر نگفتند: مؤمن، عزت داشته باشد؟ بله، کسی نمیگوید انسان خودش را خوار کند امّا خودش نباید متکبرانه برخورد کند تا به عزّت ظاهری برسد. «العزه لله و لرسوله و للمؤمنین» خدا عنایت میکند؛ امّا آن کسی که برای خودش جایگاه درست کند، خراب میکند. پس خیلی باید مواظبت کرد.
جریان نفوذ، در زمان امام باقر(ع)
یک مقدار کوتاه هم راجع به حضرت باقرالعلوم (ع) بیان کنم و از حضرتشان هم عذرخواهی میکنم. میدانید ایشان اسم شریفشان مثل جدّشان محمّد است امّا شکافنده علوم است. بدانید بعد از شهادت ابی عبدالله(ع) دشمن، به قول امروزی، به دنبال ترور بیولوژیک رفت.
فکر نکنید که همه چیز مال الان است. من این را بارها بیان کردم که آن چیزی که در زمانهای قدیم بوده امروز اسمش عوض شده. مثلا مباحث فمنیسم زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) غوغا بود. مباحث کمونیسم و سوسیالیسم زمان امام باقر(ع) و صادق(ع) غوغا بود. اینها که عرض میکنم، مباحثش بوده و الان عنوان مباحثش عوض شده، با مطالعه خدمتتان عرض میکنم؛ منتها یک زمانی میخواهد که انسان بحثش را انجام بدهد.
یکی از چیزهایی هم که در آن زمان بود، دیدند وجود مقدّس حضرت را بعد از ابی عبدالله(ع) این طور شهید کنند، لذا سم دادند. مثل همان چیزی که امروز میبینیم، الان برای خیلی از آقایان بزرگوار همین حال هست و در برنامهی دشمن هم همین هست که یا آبروی آنها را از بین ببرند یا به آن سبک نشد، با ترور بیولوژیک و اگر نشد، ترور با گلوله؛ یعنی این سه مطلب برای بعضی هست و دشمن این کارها را انجام میدهد. آن زمان برای امام باقر(ع) هم همین طور بود.
درست زمانی را که حضرت میداند بهترین موقعیت است، چون هم وجود مقدّسش باقرالعلوم(ع) است و هم امام صادق(ع). لذا میدانید، میگویند باقرین صادقین، هر دو امام را باقر میگویند، یعنی شکافنده علوم.
تمام حضرات شکافنده علم هستند امّا اقتضا زمان ایجاب نکرد که آنها بتوانند علم را بشکافند، نگذاشتند، امّا درست زمانی که بنی العباس با بنی الامیه درگیر شدند و تازه بنی العباس هم به صورت ظاهر با خوانخواهی ابی عبدالله(ع) و خویش و قومی با ابی عبدالله(ع) و پیامبر(ع) قیام کردند و میدانید بنی العباس از بنی الامیه بدتر بودند.
و این بحث نفوذی هم که الان هست، نفوذ بوده و باز چیز جدیدی نیست، منتها عرض کردم: بعضی از چیزها اقتضای آخرالزمان است امّا این نفوذ هم یکی از قضایایی است که آن زمان هم بوده و با بنی العباس نفوذ کردند. اتفاقا به خونخواهی ابی عبدالله هم آمدند و مدّعی این هم شدند.
می دانید مثل سبزی که سبز اُموی و به تعبیری سبز اَموی و سبز علوی، آنها هم مشکی سرشان گذاشتند. این سادات که عمامه مشکی میگذارند، اتفاقا آنها هم گذاشتند به عنوان این که ما عزادار ابی عبدالله هستیم. ببینید چقدر جریان نفوذ، جریان عجیبی است. به زیبایی اقتضای زمان و مکان را تشخیص میدهد و کار میکند. اتفاقاً بنی العباس یک دورهای عمامهای را روی سرشان مشکی میگذاشتند به عنوان این که ما عزادار ابی عبدالله ایم. همینها حضرت را شهید کردند.
نکاتی از فرمایشات امام باقر(ع) در اواخر عمر شریفشان
خود حضرت در لحظات آخر عمر شریفشان میفرمایند که قبری را مهیا کنید و این قبر در خود بقیع باشد و آن جا بروید و لحدی را میبینید که آن لحد را جدّم رسول الله قرار داده و این یک نکته بسیار مهم است.
و یکی دیگر هم در آخرین لحظاتشان بیان فرمودند: بنویس، ای نافع ابن عبدالله ابن عمر! میخواهم چیزی را برایت بگویم.- جالب است به همین بحث ما هم میخورد- کسی دیندار است که تسلیم رضای خدا باشد و اگر تسلیم رضای خدا شد، خدا تمام امور او را به دست میگیرد.
امام صادق(ع) بیان میفرماید: پدرم در این روزهای آخر عمر شریفشان فرمودند: پسرم! گروهی از قریشیان ساکن مدینه را اینجا بیاور تا من آنها را گواه بگیرم. من آنها را به حضور حضرت آوردم و جلوی آنها به من رو کرد و بیان فرمود: وصی من جعفر است، او مرا میشوید؛ او مرا کفن میکند و در قبر میگذارد.
فرزندم! قبرم را چهار انگشت از زمین بالاتر بیاور و بر آن آب بپاش -اینکه بعضی میگویند این که بر قبر آب میپاشیم از کجاست، این روایت است. - و بنشین تا میتوانی قرآن بخوان. بعد آنها را گواه گرفتند.
و بعد جلوی آنها به حضرت عرضه داشتم که پدرم! مولای من! چرا جلوی آنها گواه گرفتی؟ اگر در خلوت هم امر میکردی، انجام میدادم. حضرت فرمودند: میخواهم بعد از من در امامت نزاع نکنند و بدانند که تو امامی. این نکته بسیار مهمّی است که حضرت میخواهند این ولایت را هم بدانند.
علی ای حال باز چندین بار بیان شده که حضرت را سم دادند. چه بگویم، بعضی از چیزها گفتنی نیست. شما میبینید که بعضی را سم میدهند امّا عنایت خدا هست ولی باز دستبردار نیستند. وجود مقدّس امام که دیگر برتر است، همین حال را داشتند.
امّا به محض اینکه حضرت از دنیا رفت، تشییع جنازه کردند و مردم احترام کردند. خیلی جالب است. دارد امام صادق(ع) عمامه از سر برداشته و پای برهنه دنبال جنازه امام باقر(ع) پدر گرامش میرود امّا در همان حال گاهی هم صدا میزند «السلام علیک یا ابا عبدالله» ...
قربانتان بروم آقاجان! سم دادند، اذیتتان کردند، قدر شما را کسی ندانست ولی دوره ای بود که شاگردان آمدند و به احترام حضرت تشییع شد و حضرت را دفن کردند امّا...
«لا یوم کیومک یا ابا عبدالله»