آیا آن ایرانشهری سیاست زده قلابی و این سیاست ورزی قجری و ماقبل قجری، دو روی یک سکه نیستند؟
رجال سیاسی بی کفایت و بی هنری را نشان می دهد که تحت مسؤولیت آنها هر ساله انبوهی از انسانها زنده زنده در قطار می سوزند و نوجوانان نخبه کشورشان تکه تکه می شوند و آنها جز وارد کردن چند هواپیمای مشکوک به ایراد فنی، هیچ هنری از خود نشان نمی دهند که هیچ، با خبرنگار و مردم هم به شنیع ترین شکل ممکن برخورد می کنند.
کد خبر :
719393
سرویس سیاسی فردا؛ سید مهدی ناظمی قرهباغ*: عکس صرف نظر از این یادداشت، نشان از بی سلیقگی یا حتی غرض ورزی هم دارد، بخاطر استاد داوری اردکانی مهم نیست که از این لحاظ با هزاران عکسی که از او گرفته شده است تا گزارشی بدهد از هزاران سخنرانی و تدریس او، تفاوتی ندارد. اهمیت عکس، درست در حاشیه آن است. جایی که نام «دکتر» عباس آخوندی، درست با عنوان مشابه «دکتر» رضا داوری اردکانی، درج شده است. عناوین در کنار هم و سخنرانان هم در کنار هم و البته سخنران دوم، با نگاهی نافذ و سنگین. گویی متفکری بزرگ یا استادی صاحب نام یا پژوهشگری برجسته غرق در دقایق سخنان استاد داوری شده است.
مسلماً ایران برای همه ما بسیار مهم است و اصطلاح مبهم «ایرانشهری» شاید بتواند بهانه ای باشد برای ارائه تفاسیر جدیدتری از این که ما که هستیم، کجا هستیم و چه پشتوانه ای داریم. تمامی زحمات «اهل نظر» هم برای روشن کردن ابهامات این مفاهیم، باید لحاظ و قدردانی شود. همچنان که نقدهای منتقدان به این بحثها هم باید بدون تمسخرهای رایج (به ویژه در یکی از طایفه های فکری)، خوانده و بررسی شوند.
اما مسأله اصلی این برنامه ها و این عکس در جای دیگریست. در جایی که یک مدیر سیاسی بدون هیچ تخصصی در مسائل فکری، به خود اجازه می دهد با استفاده از همین رانت، در نشریاتی مانند مهرنامه یادداشت بنویسد و در چنین جلساتی، نمایشی از سخنرانی های «ایرانشهرانه»(!) برگزار کند. البته این از نظر منطقی غیرممکن نیست که یک فردی همزمان هم مدیر سیاسی یا اجرایی موفقی باشد و هم انسانی اندیشه ورز. اما در دنیای تخصص محور امروز، چنین جمعی، نیازمند مشاهده دلایل قوی و بارز است و قدر مسلم این است که تا به امروز هیچ کسی عباس آخوندی را جز یک سیاستمدار نمی داند و نمی خواند و حضور او در این
محافل چیزی را از این واقعیت که او با عالم اندیشه بی ارتباط است، تغییر نداده است. البته حضور به عنوان یک مخاطب نوآموز در صندلی های پایین سن مستحسن و قابل تقدیر است ولی پرستیژ یک صاحب نظر را تقلید کردن و در صندلی های بالای سن قرار گرفتن، خبر از ماجرای خوبی نمی دهد.
این ماجرای تأسف بار دو فاجعه را برملا می کند:
نخست؛ یک جریان فکری را نشان می دهد که به همه روشنفکران کشور حمله می کنند و دادِ استقلال سیاسی داشتن آنها گوش فلک را کر کرده است، اما برای بهره مندی از امکانات سیاسی، حاضر هستند هر چهره ای را با هر سابقه ای که سهمی در قدرت داشته باشد، بر روی کرسی بنشانند تا بلکه از امتیازات بیشتری استفاده کنند.
دوم؛ رجال سیاسی بی کفایت و بی هنری را نشان می دهد که تحت مسؤولیت آنها هر ساله انبوهی از انسانها زنده زنده در قطار می سوزند و نوجوانان نخبه کشورشان تکه تکه می شوند و آنها جز وارد کردن چند هواپیمای مشکوک به ایراد فنی، هیچ هنری از خود نشان نمی دهند که هیچ، با خبرنگار و مردم هم به شنیع ترین شکل ممکن برخورد می کنند.
آیا آن ایرانشهری سیاست زده قلابی و این سیاست ورزی قجری و ماقبل قجری، دو روی یک سکه نیستند؟
*-پژوهشگر فلسفه