رنگ باختن ژانر وجدان متورم در سینما!/ چرا فیلمهای تلخ اجتماعی برای تبلیغ حاضر به انکار محتوای خود میشوند؟
شاید در نگاه اول ساخت تیزرهایی با حال و هوایی کاملا متفاوت از فضای تلخ اینگونه فیلمها صرفا حربهای تبلیغاتی از سوی سازندگان اثر برای جذب مخاطب به سینما محسوب شود- که البته روش غیراخلاقی است- ولی با نگاهی عمیقتر به این موضوع میتوان پی به واقعیتی برد که بسیاری از فیلمسازان حامی سینمای تلخ اجتماعی در طی این سالها به مرور به آن رسیدهاند؛ واقعیتی که از رنگ باختن حنای اینگونه فیلمها در پیش چشم مخاطبان سینمای ایران حکایت دارد.
کد خبر :
717811
سرویس فرهنگی فردا: روزنامه وطن امروز در تازهترین شماره خود با برری محتوای تیزرهای برخی از آثار سینمایی به یافتن پاسخی برای این پرسش پرداخته است که اساسا چرا سازندگان برخی از فیلمهای تلخ اجتماعی برای تبلیغ خود از حربه شاد نشان دادن فضای این آثار برای مخاطبی که از محتوای فیلم اطلاعی ندارد، استفاده میکند.
تیزرها یا همان تریلرها امروزه یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی آثار سینمایی در سطح جهان محسوب میشوند. ابزاری که در گذشته بیشتر برای آگاهسازی مخاطبان از اکران عمومی یک اثر سینمایی ساخته میشد ولی امروزه از آن به عنوان روشی برای جذب مخاطب به هر طریق ممکن استفاده میشود. اتفاقی که در سالهای اخیر در فرآیند ساخت تیزر برای برخی از آثار سینمای ایران نیز به شدت به چشم میخورد؛ تیزرهایی که قرار است مخاطب را به سینما بکشاند، حتی اگر محتوای قابل برداشت از آن کاملا متفاوت از آنچه چیزی باشد که در فیلم نمایش داده میشود!
فیلم «سارا و آیدا» یکی از نمونههای عینی این موضوع است. فیلمی به تهیهکنندگی و کارگردانی مازیار میری که به سیاق اغلب آثار پیشین این فیلمساز در فضایی اجتماعی و البته تلخ روایت میشود؛ اما نکته جالب توجه در ارتباط با آن، تیزر تبلیغاتی آماده شده برای این اثر است. تیزری شاد و پرانرژی که با محوریت دو شخصیت اصلی قصه یعنی سارا (با بازی غزل شاکری) و آیدا (با بازی پگاه آهنگرانی) تولید شده و در آن تنها از چند بخش شاد و عاشقانه اثر استفاده شده است به شکلی که مخاطب غیرمطلع از قصه اصلی فیلم در نگاه اول تصور میکند قرار است با یک فیلم عاشقانه و پرانرژی و شاید دخترانه روبرو
شود غافل از اینکه فضای کلی فیلم اساسا تلخ است و با آنچه که در این تیزر نمایش داده میشود، تفاوت دارد. نکتهای که در ارتباط با تیزرهای ساخته شده برای برخی دیگر از فیلمهای در حال اکران سینمای ایران نیز به وضوح دیده میشود.
وجه اشتراک اغلب آثاری که در بالا به آن اشاره شد، قرار گرفتن آنها ذیل عنوان کلی «سینمای اجتماعی» است. سینمایی که محصول دوران بسته و جشنوارهزده مدیریت فرهنگی دهه شصت سینمای ایران است و در دورههای اخیر به واسطه موفقیت برخی از فیلمسازان این حوزه در کسب جوایز بینالمللی و مانور تبلیغاتی رسانههای داخلی و خارجی بر این موفقیتهای ظاهری، تبدیل به ژانر مورد علاقه فیلمسازان ایرانی شده است. خروجی این موضوع تولید انبوهی از فیلمهای اجتماعی با فضایی تلخ است که بیشتر از آن که برای مردم و مخاطب عام ساخته شده باشند، در پی جلب نظر مخاطبان خاص یا همان منتقدان و
داوران جشنوارههای خارجی هستند.
هرچند که اغلب سینماگرانی که آثاری با محوریت مسائل اجتماعی میسازند رسالت سینما را در پرداختن به چنین موضوعاتی میدانند و مدعی آن هستند که مسائل نمایش داده شده در این آثار درواقع ترسیم بخشی از حقایق جامعه بر پرده سینماست ولی بدون شک آنچه که مایه ادامه حیات سینما میشود، سلیقه و نظر مخاطب به عنوان مصرفکننده اصلی این هنر-صنعت است و به نظر میرسد در شرایط فعلی نظر این مصرف کننده چندان با نظر سازندگان اینگونه آثار قرابتی ندارد.
شاید در نگاه اول ساخت تیزرهایی با حال و هوایی کاملا متفاوت از فضای تلخ اینگونه فیلمها صرفا حربهای تبلیغاتی از سوی سازندگان اثر برای جذب مخاطب به سینما محسوب شود- که البته روش غیراخلاقی است- ولی با نگاهی عمیقتر به این موضوع میتوان پی به واقعیتی برد که بسیاری از فیلمسازان حامی سینمای تلخ اجتماعی در طی این سالها به مرور به آن رسیدهاند؛ واقعیتی که از رنگ باختن حنای اینگونه فیلمها در پیش چشم مخاطبان سینمای ایران حکایت دارد.
سینمای اجتماعی که به بهانه طرح مشکلات و دغدغههای مردم در قالب سینما و با زبان هنر، در طی این سالها به شکلی فزاینده و با انبوهی از فیلمهای کلیشهای با سوژههایی تکراری رشد کرد؛ حالا در باتلاقی گرفتار شده که مجبور است برای رهایی از آن، هویت خود را کتمان کند و برای معرفی خود به مخاطب و راضی کردن او برای نشستن پای آثاری که در این حوزه تولید شدهاند؛ بر سر مخاطبش کلاه بگذارد و خود را در قالب آثاری در سایر ژانرها معرفی کند تا شاید مخاطب دلزده از اینگونه آثار را که بهروز افخمی به درستی لقب «ژانر وجدان متورم» را به آنها داد؛ با هر روشی که شده به خود جذب کند.
به نظر می رسد فیلم سازانی که آثار خود را در سینمای اجتماعی جای می دهند، همواره در دوگانه ی جشنواره-مردم قراردارند؛ از سویی تمایل به تشویق و برگزیده شدن در جشنواره ها داشته و از سوی دیگر برای ادامه ی تولید و شکست نخوردن به «مشتریانی» به نام مردم نیازمند هستند. از این روست که اگرچه آن ها ذائقه ی مردم را شناخته و مفهوم «امید» و «نشاط» را در تیزرهایشان به کار می بندند، اما بازهم نمیتوانند فیلمی سالم و در راستای معضلات اجتماعی بسازند و این فریب اگرچه که شاید در ابتدا بتواند این قبیل فیلم ها را به کف فروش برساند اما در ادامه ی اکران بی شک آن ها را با افول مواجه خواهد
ساخت. فیلم های زیادی هم اکنون روی پرده هستند که با تبلیغات متفاوت از ماهیت حقیقی فیلم، فروش بالایی را در روزهای ابتدایی رقم زده اند اما ادامه ی اکران با معضل مخاطب مواجه شده و نتوانستند نظر مردم را جلب کنند. این رفتار که به نظر در آینده بیشتر شاهد آن خواهیم بود ، بدون شک اعتماد مردم به سینما را کاهش خواهد داد و تمامی سینما از این سیاست ضربه خواهد دید. لازم است تهیه کنندگان و فیلمسازان بدانند مهمترین عامل تبلیغات برای فیلم، ارتباط چهره به چهره و سفارش های بین فردی مخاطب است، نه تیزر ها و پوسترهایی که بیلبوردهای شهر را پر کند در حالیکه سالن های سینما خالی از
جمعیت هستند. هم اکنون با فیلمسازانی مواجه هستیم که چه در زمینه ی رئالیسم سیاه و چه در زمینه ی کمدی، نمیتوانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند و در واقع از شناختن جامعه ی ایرانی عاجز مانده اند. به همین دلیل است که شاهد ابتذال های جنسی در کمدی و سطحی گرایی آن ها در مقابل افراط گرایی در سیاه نمایی فیلم های اجتماعی روبرو هستیم و بی شک سینما با این قبیل ترفند ها نمیتواند امیدی به تنفس در میان مردم به عنوان مخاطبین اصلی خود داشته باشد و بهتر است با رسالت تعهد به جامعه و شناخت مردم و معضلاتشان قصه های ایرانی را دستمایه ی تولید اثر سینمایی خود قرار دهد.