شگفتزدهایم از برکاتی که بچههایمان با خودشان آوردهاند/ با تولد فرزند چهارممان، خانهدار شدیم
برخی از دختران و پسران بر این باورند که با بچه دار شدن دیگر نمیتوانند تفریح کنند و به خودشان برسند. ترس از مسئولیت پذیری و نگرانی بابت مخارج بچه باعث شده که امروز شاهد بی فرزندی یا تک فرزندی کسانی باشیم که مدت هاست ازدواج کرده اند، اما هنوز هم دلشان نمیخواهد پدر یا مادر شوند.
کد خبر :
715160
سرویس اجتماعی فردا؛ مهسا گربندی: مدتهاست که دختران و پسران بعد از ازدواج علاقهای به بچهدار شدن ندارند و بعد از گذشت چند سال از ازدواجشان نهایتا تصمیم به داشتن یک فرزند میگیرند؛ آنها میگویند با این گرانیها و با وضعیت مستاجری هرگز نمیشود یک بچه را به راحتی بزرگ کرد. آنها معتقدند که زمان امروز با گذشته فرق دارد و توقعات بچهها آنقدر زیاد شده که نمیشود خواستههای او را تامین کرد. از طرفی، اما برخی از دختران و پسران بر این باورند که با بچهدار شدن دیگر نمیتوانند تفریح کنند و به خواستههای خودشان برسند. ترس از مسئولیت پذیری و نگرانی بابت
مخارج بچه باعث شده که امروز شاهد بی فرزندی یا تک فرزندی کسانی باشیم که مدتهاست ازدواج کرده اند، اما هنوز هم دلشان نمیخواهد پدر یا مادر شوند. البته هستند کسانی که به این مسئله که «هر بچهای با به دنیا آمدنش خرجش را هم با خودش میآورد.» این افراد بیش از یک بچه به دنیا آوردهاند و تبدیل به خانوادهای پرجمعیت شدهاند. آقای مجدالدین معلمی و خانم فاطمه تشکری از همین خانوادهها هستن که به تازگی چهارمین فرزندشان به دنیا آمده است. در ادامه مشروح صحبتهای خبرنگار «فردا» با مادر این خانواده را میخوانید: فردا: اولین چیزی که در ذهن هر کسی که میخواهد بچه دار
شود، مخارج آن است. خیلیها از گرانی و هزینههای فرزند آوری فرار میکنند. بحث هزینهها برای شما مطرح نبود که حالا امروز تبدیل به یک خانواده ۶ نفره شده اید؟
من و همسرم به این موضوع که بچهای که میآید، روزی اش را هم با خودش میآورد، اعتقاد داریم. یعنی راستش را بخواهید در این زمینه اصلا محاسبگر نیستیم؛ و آنطور که تجربه به ما ثابت کرده واقعا هم همینطور بوده و خودمان هم از برکات بی نهایت آن شگفت زده شدهایم. از همان بچه اول؛ با آمدنش به این دنیا زندگیمان یک پایه بالاتر رفت. دومین و سومین فرزندمان هم دقیقا همینطور. باورتان نمیشود که این بچهها چطور باعث شده بودند که زندگی مان پر از خیر و برکت بشود. تا اینکه روزهای آخر به دنیا آمدن فرزند چهارممان شد که ما خانه دار شدیم! این بچهها به تعبیری نسیم رحمت را با خودشان به
ارمغان میآورند. وضعیت زندگی با آمدن بچه تغییرات مثبتی میکند. شاید باور این حرفها سخت باشد، اما ما اعتقاد داشتیم و با تجربه هم به این نتیجه رسیدیم.
محمدعلی، محمدحسین. امیر حسین و محمد حسن نام فرزندانمان است. پسر اولمان سال ۸۲ به دنیا آمد. سه سال بعد یعنی سال ۸۵ بود که خدا محمدحسین را به ما داد. ۶ سال بعد و سال ۹۱ هم امیرحسین به دنیا آمد. تقریبا دو هفته است که محمدحسن به جمع ما اضافه شده است و گرمی تازهای به زندگی مان بخشیده است.
علتبچهدارنشدنزوجهاازنگاه شهابمرادی اینجا بخوانید
فردا: چه سالی ازدواج کرده بودید؟ از همان اول تصمیم داشتید که ۴ بچه داشته باشید؟
سال ۸۰ بود که به واسطه آشنایی پدرانمان با هم آشنا شدیم و پس از آن عقد کردیم. ازدواجی سنتی داشتیم و سال ۸۱ هم جشن عروسی مان برگزار شد. در سالگرد عروسیمان بود که اولین پسرمان به دنیا آمد.
ما از اول در مورد اینکه چه تعداد فرزند داشته باشیم صحبتی نکرده بودیم. فکر نمیکنم بشود از قبل ازدواج راجع به این موضوع تصمیمی گرفت. به مرور و با گذشت زمان که زندگیمان جلو رفت، تصمیم گرفتیم که بچه دیگری داشته باشیم. فردا: شما شاغل هستید؟
در حال حاضر شاغل نیستم، اما تا سال گذشته سرکار میرفتم.
فردا: یعنی با وجود داشتن سه فرزند، سرکار میرفتید؟ از مدیریت خانه و فرزندانتان در زمانی که شاغل بودید، برایمان بگویید.
بچهها کوچیک نبودند. وقتی بچهها خیلی کوچیک بودند من سرکار نمیرفتم. بزرگتر که شدند و میتوانستم آنها را جایی مثل خانه مادربزرگشان بگذارم سرکار رفتم. حتی سال پیش پسر کوچکم تقریبا ۴ سال داشت، مهد گذاشتم و دوره فشرده آموزش زبان عربی بود. پارسال کلا برنامه ام این بود که به این کلاسها بروند. قبل از ان هم دورهای که سرکار میرفتم، پسر کوچکم به دنیا نیامده بود یا اینکه دوران نوزادی او بود و زیاد وقت من را نمیگرفت. در حد چند ساعت در هفته در دانشگاه تدریس میکردم. بزرگتر که شدند بیشتر به حضور خودم نیاز داشتند سرکار نفتم تا وقتی که ۴ ساله شوند و بتوانند مهد
بروند، یعنی خودشان اشتیاق داشته باشند و برایشان ضرر نداشته باشد. البته در این موضوع تجربه خوبی کسب کردم و سال گذشته پسر کوچکم را مهد میگذاشتم و ۴ ساعت در روز را خودم کلاس میرفتم. من فکر میکنم هم خودم از وقتم استفاده کردم و هم مهد رفتن برای پسرم خوب بود، دو پسر دیگرمان هم مدرسه بودند.
فردا: در رابطه با شغل همسرتان توضیح میدهید؛ و راجع به اینکه آیا سرمایه یا پشتوانه مالی قویای داشتید که توانستید از عهده مخارج ۴ فرزند بر بیایید؟
همسرم رئیس حوزه هنری قم است، اما درآمد متوسطی دارد و به همین تناسب زندگی متوسطی داریم. ما سرمایه یا پشتوانه مالی آنچنانی نداریم. خانوادههایمان در این مدت خیلی کمکمان کردند. خانهای را هم که در قم خریده ایم با قیمت مناسب پیدا کردیم و با وامی که داشت توانستیم از عهده آن بر بیاییم.
فردا: از ابتدای ازدواج تان ساکن قم بودید؟
بله همینطور است، من قبل از ازدواج تهران بودم، اما همسرم ساکن قم بود. بعد از ازدواج زندگی مشترکمان را در قم آغاز کردیم.
فردا: تحصیلات شما و همسرتان چیست؟
من کارشناس ارشد ادیان از دانشگاه تهران دارم. ورودی ۷۷ کارشناسی و ورودی ۸۱ ارشد هستم. اولین پسرم به دنیا آمده بود که در ارشد دفاع کردم و تمام شد. پس از آن که پسر اولم به دنیا آمد نتوانستم برای دکترا درس بخوانم، اما توانستم در این مدت زبان انگلیسی ام را تقویت کنم و آن را به پایان برسانم. در حال حاضر هم به یادگیری زبان عربی مشغول هستم. همسرم نیز کارشناس علوم سیاسی است. فردا: پس فرزندانتان مانع پیشرفت شما نشدند. شما در هر فرصتی درس خواندید و کلاس رفتید و مدارک مختلفی را گرفتید.
درست است. خیلیها میگویند وقتی بچهدار شوی یا تعداد بچههایت زیاد باشد وقت کمتری برای خودت خواهی داشت. در صورتی که وقتی تعداد بچهها بیشتر شود هر کدامشان مسئولیتی را به عهده میگیرد و کارهای مادر کمتر هم میشود.
بیشتر بخوانید: چرا زوجهای جوان علاقهای به بچه ندارند؟
فردا: بچه هایتان بعد از به دنیا آمدن پسر سوم و بعد از آن پسر چهارمتان واکنش شان چه بود؟ از اضافه شدن یک عضو جدید به خانواده استقبال میکردند؟
بله همینطور است آنها خیلی به هم وابسته شدند و تقریبا میتوان گفت: جدایی ناپذیر بودند و هستند. با به دنیا آمدن فرزند سوممان محمدعلی و محمدحسن خیلی خوشحال بودند؛ و با توجه به اینکه چندین سال تفاوت سنی داشتند و بزرگتر شده بودند بیشتر اوقات آنها بچه را نگه میداشتند و با او بازی میکردند.
در حالی که خیلیها فکر میکنند با زیاد شدن تعداد بچهها کارهایشان هم چندبرابر میشود، اصلا اینطور نیست. آنها با کمک کردن در کارهایی که از عهده شان بر میاید بخشی از آنها را انجام میدهند. فردا: در رابطه با فضای خانه تان بعد از اینکه بچه دار شدید برایمان بگویید. به نظر شما فضای خانه باید چگونه باشد؟
خانه ما بعد از بچه دار شدن شبیه به زمین فوتبال شد. در کل خانهای که بچه دارد، با خانهای که هیچ بچهای در آن نیست خیلی فرق دارد؛ هم به لحاظ چیدمان و هم فضا. دیگر در خانه جایی برای وسایل دکوری نیست و فضای خانه باید طوری باشد که با بازی بچهها متناسب شود. البته الان که بچهها بزرگتر شده اند خودشان راجع به چیدمان خانه نظر میدهند.
فردا: در مورد هزینههای بچه توضیح بدهید. بچهها هر چقدر بزرگتر میشوند قطعا هزینه هاشون هم بالاتر میرود، اما این به این معنی نیست که هر چیزی که بچه خواست باید برایش تهیه شود. اینطور نیست که هر بچه حتما یک اتاق جداگانه یا مثلا کامپیوتر شخصی داشته باشد. یا هر چیز دیگری که الان مد شده را برایش تهیه کنیم. این طور نیست. مگر ما در دوران کودکی چطور بودیم؟ فردا: وقتی با درخواستهای غیرضروری فرزندانتان رو به روز میشوید چگونه آنها را توجیه میکنید؟ آنها دوستانشان که هم سن و سالشان هستند را میبینند که همه چیز برایشان فراهم شده است. به نظرم فضایی که هر بچه در آن
رشد میکند خیلی مهم است. اول از همه خانواده خیلی موثر است، اما از یک سنی به بعد دیگر نمیشود با خواستههای بچهها مقابله کرد؛ بنابراین بعد از خانه و خانواده، مدرسهای که برای تحصیل فرزندمان انتخاب میکنیم، بسیار موثر است. زیرا که ناخودآگاه همکلاسیان مدرسه روز بچهها اثرگذار است. من تمام سعیم را کردم که مدارسی را انتخاب کنم که افرادی که در آن ثبت نام کرده اند در سطح زندگی ما باشند.
فردا: شما از اینکه زود بچه دار شدید و ۴ فرزند دارید و نتوانستید به خوشیهای خودتان برسید، ناراحت نیستید؟
هرگز. درسم را که خواندم و توانستم به کارهای موردعلاقه ام هم برسم. اگر هر چیزی که در زندگی داشتم را کنار هم بگذارم، ارزشمندترینشان همین ۴ بچهای است که خدا به ما داده. نه شغلی که داشتم و درسی که خواندم به لذت داشتن این بچهها نیست.