۵ درس تربیتی فیلم «رگ خواب»
نشست کافه نقد با نقد و بررسی فیلم رگ خواب و در حضور چهرههای فرهنگی و هنری شهر اصفهان و در استقبال قابل توجه آنها برگزار شد.
کد خبر :
708208
خبرگزاری تسنیم: فیلم رگِ خواب در پردیس سینمایی چهارباغ اصفهان، اکران و نقد شد، این برنامه بههمت کمیته فرهنگ رسانه، وابسته به سازمان فرهنگیتفریحی شهرداری اصفهان برگزار شد و پس از اکران فیلم، محمدرضا عابدی رئیس دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان، آن را از منظر روانشناسی تحلیل و بررسی کرد و به سئوالات حاضران پاسخ داد. همچنین سیدمحمد حسینی به بیان نکاتی فنی از فیلم پرداخت. اگر شما کارگردان بودید، چه نامی بهجای رگ خواب میگذاشتید؟ محمدرضا عابدی در ابتدا، از چرایی نام «رگِ خواب» برای فیلم میپرسد و میگوید: «من اگر کارگردان بودم، اسمش را میگذاشتم گربة عاریتی. با اینکه در فیلم هیچ اشارهای به رگ خواب نشده اما خیلی جالب رگ خواب انسانها را نشان میدهد که در ادامه به آن میرسیم.» نعمتالله بهجای قصه، حکایت گفته است عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان در تحلیل رگِ خواب، ماهیت داستانی فیلم را بهجای قصهگفتن، از نکات مثبت آن ارزیابی میکند و میگوید: «بیننده متوجه نیست که چه اتفاقی دارد میافتد، علتها مشخص نیست، حتی پیشینة زندگی کامران خیلی بیان نمیشود و ما دربارة آن چیز زیادی نمیدانیم، بنابراین، از
این جهت داستان است، چون اگر قصه باشد، علت و معلولها پشت سر هم بیان میشود، اما حکایت است و مینا در این فیلم، با گفتن تکههایی از زندگیاش، آن را حکایت میکند، اما چرا گاهی کارگردانها ترجیح میدهند که فیلمشان حکایت باشد؟ مثلاً زنی به نام مینا، برای پدرش داستانش را تعریف میکند. چون وقتی داستان بلندی داریم و فرصت زیادی برای بیان تمام زندگی نداریم و باید در یکساعت و نیم آن را بیان کنیم، در قالب حکایت میتوانیم آن را بازگو کنیم، وقتی ما 4 تا خاطره از زندگی میگوییم، داریم زندگی خود را نشان میدهیم. اگر از شما سؤال کنیم کامران کیست؟ چون تکههایی از زندگیاش را در فیلم فهمیدهاید، میتوانید بگویید، اگر بخواهیم بگوییم مینا کیست، میتوانیم، حتی اگر بپرسیم خانم منصور کیست، میتوانیم بگوییم، شاید چون تکههایی از زندگیاش را دیدهایم، یکی از زیباییهای این فیلم هم همین است که آقای نعمتالله تصمیم گرفته به جای اینکه قصه بگوید، حکایت بگوید. رگ خواب از دلایل عبور کرده است عابدی، نگاه عمیق فیلم را نکتة مثبت بعدی فیلم میداند که سبب شده بیش از آنچه اجتماعی باشد، رویکرد روانشناختی داشته باشد. وی ادامه میدهد: «این
فیلم از دلایل عبور کرده و به علتها پرداخته است، ممکن است سؤال کنید دلیل این کارهای کامران چیست؟ دلیل کارهای مینا چیست؟ دلیل را شاید بتوان سریع جواب داد: هوسبازی کامران... یا تنهایی مینا و طلاق او. دلیل یعنی آنچه به قبل از یک اتفاق، ربط دارد. ولی فکر میکنم الان، همة شما به علتهای این رفتارها فکر میکنید.» وضعیت کامران بههیچوجه از مینا بهتر نیست این مدرس دانشگاه، همچنین با اشاره به جاافتادن بعضی نکات در نقدهای موجود از این فیلم توضیح میدهد: «در نقدهایی که خواندهام، حرفی از بازی خوب آقای تهامی نشده است. همهجا از بازی خوب خانم حاتمی صحبت شده، اما نگفتهاند که آقای تهامی هم کولاک کرده و دیگر اینکه همهجا گفته شده که زنی است که مشکل دارد و هیچجا اشاره نشده که مردی است که مشکل دارد وضعیت کامران از وضعیت مینا بههیچوجه بهتر نیست. او هم وضعیتی مشابه دارد؛ اما در موقعیتی دیگر و جنسیت متفاوت که هر دو با مشکلات گذشتهشان، به طرزی متفاوت خود را نشان میدهند. اینها در نگاه منتقدین نیامده است.» مینا منبع دلبستگی خوبی نداشته است وی با اشاره به اهمیت وجود دلبستگی ایمن، درباره علت رفتارهای مینا میگوید:
«ابعاد روانشناختی به سالها قبل برمیگردد. دختری که خیلی سال پیش مادرش را از دست داد. یعنی یک منبع خوب دلبستگی نداشته است. پدری بوده که منبع دلبستگی باشد؛ اما او هم کم بوده است. پدری بوده که صبح تا شب سر کار بوده و روشی هم داشته که نمیتوانسته با این دختر ارتباط برقرار کند. چون روش او تقریباً معلمی بوده است. پدر مربی نبوده و تربیت نمیکرده است؛ چون وقتی مینا خاک میخورده است، نگاهی معلمی میکرده است. نگاهی که هیچگاه مربی به متربی نمیکند تا احساس گناه نکند. این در واقع درسی است برای تمام ما که وقتی میخواهیم تربیت کنیم، جوری برخورد نکنیم که احساس گناه بدهیم. مینا مربی نداشته است. اینجا نقش مادر بسیار پررنگ است.» خاکخوردن کنایه از فقر عاطفی است عابدی خاکخوردن مینا را کنایهای از یک دنیای بهمریخته و نیازهای ارضانشده میداند و در این باره توضیح میدهد: «خاک کنایه از فقر است و در این داستان کنایه از فقر عاطفی است، پدر اگر مربی بود، وقتی دخترش خاک میخورد، باید چه کار میکرد؟ یک دوای بسیار زیبا در فیلم نشان داده شده است که اگر پدر به کار میبرد، امروز کامرانی در کار نبود. رگ خواب اگر در کودکی پیدا نشود
و نیازهای دوران کودکی برآورده نشود، در بزرگسالی به کامران پناه میآورد. پدر میتوانسته دست روی سرش بکشد، او را بغل کند، ببوسد و به او هم نگوید: «خاک نخور»، کامران میدانسته که او نیاز عاطفی دارد.» پرداختن به ظواهر و زیبایی، نگهدارنده زندگی نیست وی با طرح این سؤال که آیا راز نگهداشتن یک زندگی زوجی، زیبایی است؟، با اشاره به نکاتی از فیلم، میگوید که اینها نیست: «نشاندادن روکش دندان و این ظواهر، میگوید که رگ خواب را از دست ندهید. رگ خواب چیز دیگری است. آنچه زندگیها را نگه میدارد، زیباییها و ظواهر نیست. چیز دیگری است. اتوزدن پیراهن سفید و این دست کارها نیست. اگر این کارها را بکنی، طرف لزوماً نمیماند.» 5 درس تربیتی فیلم رگ خواب نویسنده کتاب درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش از لحاظ علتشناسی، این فیلم را حاوی پنج درس تربیتی میداند: «اول اینکه ارتباط مادر و کودک در سالهای اولیه زندگی، بسیار مهم است؛ دوم اینکه وقتی کودکان خطایی انجام میدهند، یک روش برخورد صحیح دارد و آن محبتکردن است؛ سوم اینکه اگر میخواهید آیندة فرزندانتان اینگونه نشود، رگ خوابشان را پیدا کنید. هر وقت دیدید خاک میخورند، یعنی مثلاً
درس نمیخوانند، ناخن میجوند و مطابق موازین شما عمل نمیکنند، به آنها محبت کنید؛ چهارم اینکه نیاز به عاطفه همواره است و تمامشدنی نیست، همانطور که پدر او هم نیاز به محبت داشت؛ پنجم اینکه عاطفه را میشود بازگرداند؛ همانطور که در پایان فیلم این اتفاق میافتد. مینا باید به خانواده برگردد تا به آرامش برسد نه اینکه سراغ گربهها برود.» دلبستگی نیازی برای تمام عمر است عابدی، نیاز به دلبستگی را در وجود تمامی انسانها، امری لازم میداند و میگوید: «فیلم همة ما را متوجه نظریه دلبستگی میکند. از روز اولی که نوزاد متولد میشود، نیاز دارد که به مادر خود بچسبد و این نیاز تا آخر عمر هست. این نیاز اگر درست برآورده نشود، یا مثل کامران میشود که سبک دلبستگی دوسوگرا دارد یا مثل مینا که سبک دلبستگی اضطرابی نشان میدهد. فیلم میگوید مرد ناایمن چه میکند و زن ناایمن چه رفتاری نشان میدهد: مردها با چندجا رفتن عدم امنیت خود را جبران میکنند و خانمها با وابستگی.» طوفان، نماد انسان ناامن او پس از آن، به موضوع عدم امنیت و بهکارگیری نماد طوفان در فیلم میپردازد که اگر انسانها در کودکی خوب بغل نشوند، ناامن میشوند؛
همانطور که در فیلم، آدم ناامن، مثل طوفان است. او برای ناامنی پنج نشانه عنوان میکند: 1. احساس اضطراب و غم؛ 2. وابستگی به غیر؛ 3. انزوا و گوشهگیری؛ 4. ناتوانی در محبت درست؛ 5. گیجی و گمی که من از آن به نابینایی تعبیر میکنم؛ همانطور که در این فیلم، دختر نابیناست. این دختر مشکل هوشی ندارد؛ اما گیجی از خود نشان میدهد. انگار خواب است و متوجه نیست. مجبورند کاری در حد برچسب زدن به او بدهند.» مسیر امنیت، بازگشت به اصل خویش این روانشناس معتقد است که فیلم رگ خواب، به مسیرهای امنیت هم میپردازد: «مینا میرود و از دور پدرش را میبیند. یکی از مسیرهای امنیت صلهرحم است، سراغ هم رفتن است، بوسیدن و درآغوشکشیدن است که در فیلم یکی از مسیرهای مهم امنیت را نشان میدهد: مینا میرود و از دور پدرش را میبیند. این دیدنها التیام است. اما بیچاره پدرش که این مسیر را بلد نیست. اما او خودش را به پدر نشان نمیدهد تا او هم آرام شود. این نکته نشان میدهد که بچهها رگ خواب پدر و مادر را نمیدانند. رگ خواب آنها کادو نیست. فقط این است که فرزند بنشیند جلویشان و بگوید: من هستم که در آخر فیلم، مینا متوجه میشود که باید به آغوش
خانواده برگردد. خانه کسی رفتن و سراغ دیگری رفتن، مسیر امنیت نیست.» هیچکجا خانواده نمیشود موضوع هشتمی که عابدی از فیلم، بیان میکند، جایگاه منحصربهفرد خانواده است که هیچکجای دیگر وجود ندارد. او معتقد است: «هیچ کجا مثل خانواده امنیت ایجاد نمیکند؛ حتی اورژانس بهزیستی که دیدید هیچ شباهتی به خانواده نداشت. در واقع، فیلم تلنگری هم به بهزیستی میزند: اگر میخواهی اورژانس بهزیستی تشکیل دهی، جایی را درست کن که شبیه خانه باشد نه تختهای دو طبقه! این نشان میدهد که ما در خانوادهسازی مشکل داریم. اگر خانواده مشکل پیدا کرد، هیچ جایگزینی نیست. مادر اگر رفت، هیچ جایگزینی برایش نیست.» وی همچنین، رفتن سراغ حقیقت و نماندن در واقعیت را امری مطلوب عنوان میکند و در توضیح آن، زندگی مینا را مثال میزند که بخش بزرگی از آن، ماندن در وقایع و واقعهها بود: نوشتن دوستت دارم به فرانسه، نیمرو درست کردن، اسکی و... اما واقعیت میتواند حقیقت باشد و پیوستن به اصل، حقیقت است.