اصولگرایی و آسیبهای آن، نواصولگرایی و الزاماتش
سر فصل ها و عناوین متعددی را در رابطه با کژکارکرد و نارسائی های اصولگرایی میتوان برشمرد؛ و از آنجا که پرداختن به همه و یا تعدادی از آن موارد در گنجایش این مقال نیست به یکی از مهم ترین سرفصل ها از دیدگاه نگارنده پرداخته خواهد شد.
کد خبر :
706803
سرویس سیاس فردا؛ رضا باقریپور*: انتشار نامه دکتر محمدباقر قالیباف خطاب به جوانان انقلابی یکی از رخداد های حائز اهمیت در جهت واکنش جریان اصولگرا به ناکامی های سلسله ای خود در انتخابات کشوری است.
این نامه ضمن طرح مباحث و پرسش هایی با درونمایه انتقادی نسبت به وضع موجود، جوانان و فعالان حوزه انقلاب را به اندیشه و اقدام پیرامون انداختن طرحی نو دعوت میکند. طرحی که پیشاپیش عنوان "نو اصولگرایی" را بر آن برگزیده است.
بدیهیست که نخستین قدم در پی افکندن ساختمان نواصولگرایی ، آسیب شناسی موشکافانه سلف او یعنی اصولگرایی و کوبیدن پتک نقد بر ساختمان مستهلک و کهنه آن است.
سر فصل ها و عناوین متعددی را در رابطه با کژکارکرد و نارسائی های اصولگرایی میتوان برشمرد؛ و از آنجا که پرداختن به همه و یا تعدادی از آن موارد در گنجایش این مقال نیست به یکی از مهم ترین سرفصل ها از دیدگاه نگارنده پرداخته خواهد شد.
شاید با نگاه به عکس ها و تصاویر جلسات خصوصی و مجمع های اصولگرایی به راحتی بتوانید موضوع مدنظر این نوشته را حدس بزنید.
مواضع بعضا نادر و خارق عادت برخی چهره های اصولگرا که موجب تعجب و سرگردانی بدنه اجتماعی آنها میشود، وجود خط قرمز های بی دلیلی که برای اجتماع و روابط شهروندان ترسیم میگردد، بستن لیست های انتخاباتی پرمجادله و مناقشه برانگیز و موارد متعدد از این دست حاکی از وجود یک گسل و شکاف قابل توجه میان سران و هواداران اصولگرا می باشد. گسلی که در اثر اجتناب از جوان گرایی و ارتباط با نخبگان این روزها بیش از پیش فعال گشته و زمین لرزه ها و پس لرزه های آن را در سالهای 92،94،96 به وضوح شاهد بودیم.
مغز یک پروانه به کمک شاخک های این موجود اقدام به سنجش کمی و کیفی فضای پیرامونی خویش کرده و متعاقب آن تصمیمات لازم برای حرکت و ادامه بقا را اتخاذ میکند.چنانچه این شاخک ها با کوچکترین آسیبی مواجه شوند،پروانه نیز کاملا سرگشته و حیران حتی از تشخیص محل صعود و فرود خویش عاجز میماند.
سلطه غلیظ و نامرئی اندیشه پیرسالاری بر اصولگرایی و جوان هراسی و انگاشتن جوان به عنوان بمب شهوت (اندیشه تهدید محور) رفته رفته و با گذر زمان و متعاقب تغییرات وسیع در شیوه زیست فردی و جمعی شهروندان باعث شده تا تصمیم سازان و سیاستگذاران این جبهه و احزاب زیر مجموعه آن از درک علائق و منظرگاه قشر هدف و هوادار خود بازبماند. فلذا طبیعی است که سیاست ها، مواضع، کاندیدها و لیست های انتخاباتی حاصل از این اطلاعات رد و بدل شده ناقص بین صدر تا ذیل این جریان محل ایرادات وارده فراوان گردد.
اما راهکار چیست؟ این گونه به نظر می رسد که دوره همایش های درون حزبی و گعده گیری های جناحی فاقد هر گونه اثر مطلوب به سر رسیده است.
اصولگرایی باید اینبار قفل ارتباط وسیع با اکثریت اقشار جامعه را با شاه کلید عرصه سیاست ایران یعنی نخبگان بگشاید. از آنجا که ارتباط گیری چهره به چهره با تمام مردم برای افراد شاخص اصولگرایی ممکن نیست،بهترین راه حل نخبگان اجتماعی میباشند.نخبگان افرادی هستند که با اتکا به توانایی خاص و فعالیت خود در یک حوزه،ارتباط وسیع چند هزار نفری و یا میلیونی با مردم داشته و نسبت به ایشان از نفاذ کلام برخوردار و قابلیت ترتب اثر بر رفتار سیاسی_اجتماعی آنها را دارند. شرکت در جمع این نخبگان و دادوستد اطلاعات باید به گونه ای باشد که اطمینان خاطر پیرامون موثر بودن حضور و نظر شخص نخبه در سیاست های این جبهه برای او حاصل شود.این اطمینان خاطر و توجه بالا نسبت به هواداران را باید در ارزشی بودن و ارزشی اندیشیدن بدنه اجتماعی اصولگرایی باید جستجو کرد. این قشر صرف نظر از وجه زمینی ، عرفی، شهروندی و دموکراتیک رای خود برای این مشارکت خویش چهره ای الهی و قدسی قائل است. این قشر رای و ادبیات حکومتی را در قالب گفتمان شرعی خویش بازنویسی و بازتعریف کرده و احساس امانت سنگین پیرامون رای و در مراتب بعد،کشور و دین خود میکند.
فلذا به همین علت اساسا امکان ظهور شخصی در اصولگرایی که بتواند کلیپ ویدئویی ساخته و با "تکرار" خود به هوادارانش " امر " به رای دادن بکند وجود ندارد.چرا که اساسا ذیل جریان انقلابی و مبتنی بر ساخت تفکر ارزشی آنها ، امر کردن آن هم توسط سردمدار یک جناح،فاقد هرگونه معنی و مفهوم میباشد.
مقوله امر کردن در میان اصلاحطلبان اگر چه آنان را رفیق توفیق بوده لکن برای اصولگرایی و یا احتمالا نو اصولگرایی "سرکه ایست که صفرا می فزاید".
به عنوان یک مثال ملموس چنانچه کانال های ارتباطی با بدنه اجتماعی اصولگرایی توسط رئوس این جریان فراهم شود ، احتمالا حتی در عنوان نواصولگرایی هم تجدید نظر صورت پذیرد.چرا که به نظر میرسد طیف انقلابی کشور به صورت خودجوش بر سه گانه "انقلابی ، غیرانقلابی،ضدانقلابی" اتفاق بیشتری نسبت به دوگانه اصلاحطلبی _ نواصولگرایی دارند.در هر صورت امیدست تا اینگونه موج آفرینی های رسانه ای منشا اثر واقع شده و تنها به موج آفرینی هم اکتفا نشود.
* دانشجوی علوم سیاسی فردوسی مشهد