هنرمند سلفیباز قرن نوزدهم که بود؟ +تصاویر
عمر هنری «ونسان ونگوگ» فقط ۱۰ سال بود اما در همین یک دهه، بیش از ۲۰۰۰ نقاشی و طراحی از خود بر جای گذاشت. این نقاش هلندی علاقه عجیبی به کشیدن تابلو از چهره خود داشت و میتوان او را «سلفیباز»ترین هنرمند قرن نوزدهم نامید.
کد خبر :
703689
خبرگزاری فارس: «ونسان ویلم ونگوگ» نقاش نامدار سبک پستامپرسیونیست در 30 مارس 1853 در دهکدهای هلندی به دنیا آمد و سرانجام در 29 جولای 1890 با مرگ خودخواسته از دنیا رفت.
او بزرگترین پسر یک خانواده هشت نفره (پدر، مادر، 3 پسر و 3 دختر) بود و پدر و پدربزرگش کشیش بودند و سه تن از عموهایش هم در کار دلالی آثار نقاشی فعالیت داشتند. در 1860 وارد دبستان شد، جایی که یک کشیش کاتولیک به 2300 دانشآموز درس میداد. از سال 1861 همراه خواهرش ویل در خانه تحت تعلیم یک معلم خصوصی بود تا اینکه در سال 1864 به یک مدرسه شبانهروزی رفت. دوری از خانواده او را افسرده میکرد و این مسأله را در بزرگسالی نیز عنوان کرد. در 1866 به یک مدرسه راهنمایی رفت و در آنجا اصول اولیه طراحی را آموخت. در 1868 ونسان ناگهان به خانه بازگشت و سه سال بعد یعنی در 16 سالگی به پاریس رفت و در
مؤسسهای بینالمللی که کارش دلالی هنر بود، نزد عمویش شروع به کارآموزی کرد. او در 1873 از طرف عمویش به لندن فرستاده شد. این دوران خوبی برای ونسان بود و در 20 سالگی از پدرش درآمد بیشتری داشت. این یک سال، شادترین سال زندگی ونسان گزارش شده است.
ونسان در همین دوران عاشق دختر صاحبخانهاش شد اما از او جواب رد شنید و همین امر بهتدریج ونسان جوان را منزوی کرد و به مذهب روی آورد. او بار دیگر به پاریس فرستاده شد اما آنجا از رویکرد قبلی خود در مواجهه مادی با هنر پشیمان شد و این روحیه را به مشتریان نیز منتقل میکرد تا اینکه در 1876 از کار اخراج شد. اعتقاد مذهبی او به تدریج شدیدتر شد تا آنجا که به انگلستان بازگشت و در یک مدرسه به صورت خیرخواهانه و بدون دستمزد به عنوان معلم و معاون یک مبلغ مذهبی به تدریس مشغول شد. این مدرسه در بندر رامزگیت قرار داشت و این فرصتی بود تا ونسان چند طرح از مناظر آنجا بکشد.
مدتی بعد جای مدرسه عوض شد و ونسان هم به خانه بازگشت و 6 ماه را در یک کتابفروشی به کار مشغول بود، ولی این کار او را راضی نمیکرد و بیشتر وقتش را در اتاق پشت مغازه به طراحی و ترجمه انجیل به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی میگذراند.
به گفته همکارش، ونسان در این ایام به مذهب پروتستان علاقه پیدا کرد و خدمت به فقیران دغدغه فکری او شد. او تصور میکرد در مسیر درست زندگی قرار گرفتهاست. در سال 1877 وی تصمیم داشت روحانی شود و تحصیلات الهیات را در دانشگاه ادامه دهد. بنابراین خانوادهاش او را به آمستردام و نزد دیگر عمویش فرستادند، اما او موفق به تحصیل در الهیات نشد و یک سال بعد آنجا را ترک کرد.
ونسان پس از این شکست، در سال 1879 به یک منطقه حفاری معدن زغال سنگ بلژیک به عنوان مبلغ غیرروحانی مسیحی رفت اما راه خداپرستی را در نقاشی یافت. او در این باره گفته است: «استادان مسلم و چیرهدست در شاهکارهایشان ما را به دو صورت به سوی خدا هدایت میکنند؛ یکی آن را در کتابی مینویسد و یا میگوید و دیگری در تابلو نقاشی.»
ونسان در سال 1880 برای فراگیری هنر نقاشی به بروکسل رفت و پس از چندی تصمیم گرفت که یک نقاش شود. او فعالیت هنری خود را به عنوان طراح و نقاش در سن 27 سالگی شروع کرد و طی یک دهه، 900 نقاشی و 1100 طراحی خلق کرد.
ونگوگ به همان اندازه که اهل نقاشی بود، دست به قلم هم بود و چیزی در حدود 800 نامه در طول زندگیاش نوشت که بیشتر آنها در مکاتبه با برادرش «تئو» بود که نزدیکترین دوستش محسوب میشد. ونسان در مارس سال 1886 -که این سال، دوره تعیینکننده شکلگیری سبک نقاشی او بود- به پاریس آمد و در کنار برادرش تئو که در یک گالری نقاشی کار میکرد، ساکن شد. شهر پاریس در آن زمان به کانون دنیای هنر تبدیل شده بود. او در پاریس پرترههای بسیاری ـ از جمله 20 پرتره از خودش ـ را نقاشی کرد. در اوایل کارش بیشتر از رنگهای خاکستری و قهوهای استفاده میکرد و این رنگهای تیره به تدریج جای خود
را به رنگهای زرد، قرمز، سبز و آبی دادند. نکته جالب درباره نقاشیهایی که از خودش کشیده (حدود ۴۰ سِلفپرتره) این است که همه آنها از طرف گوش سمت راستش است، چون بخشی از گوش سمت چپ خود را در دسامبر 1888 از دست داده بود.
او در زمان بستری شدن در این آسایشگاه روانی، بسیاری از آثار کلاسیک خود را از جمله «درختان زیتون»، «زنبقها» و «شب پرستاره» خلق کرد. «شب پرستاره» که اکنون یکی از شاهکارهای پرطرفدار او بهشمار میرود، حاصل نگاه او از پنجره آسایشگاه به منظره شب است.
تئو که همیشه حامی برادرش بود، 6 ماه پس از مرگ ونسان درگذشت و پیکرش در کنار مزار برادر به خاک سپرده شد. همسر تئو پس از مرگ آنها اقدام به جمعآوری آثار برادر شوهرش کرد و به خاطر تلاشهای او در حدود 11 سال بعد آثار وینسان ونگوگ به رسمیت شناخته شد. این در حالی است که در زمان حیات ونسان ونگوگ، تنها یک اثر از او به فروش رفته بود.
یکی از معدود پرترههای ونگوگ از خودش با گوش باندپیچی شده
پل گوگن، دوست و همکار ونگوگ
درباره بریدهشدن بخشی از گوش ونگوگ سه نظریه وجود دارد: 1ـ دردعوا با پل گوگن، نقاش فرانسوی این اتفاق رخ داده است. 2ـ ونسان که از سردردهای مزمن شبیه به صرع رنج میبرد، در گوش خود وزوزهایی میشنید، آن را برید تا از شر وزوزها خلاص شود. 3ـ او عاشق زنی خدمتکار (برخی گفتهاند روسپی) بود، اما هدیهای در خور او نداشت، به همین دلیل بخشی از گوش خود را برای او هدیه فرستاد تا بیانگر شدت علاقهاش باشد.
خانهای که ونگوگ در آرلس در آن ساکن بود
در اوایل سال 1888 ونسان به شهر آرلس در جنوب فرانسه نقل مکان میکند. زیرا به گفته او کار در پاریس برایش غیر ممکن بود. ونسان در این زمان وارد دوره فعالیت خلاقانه بسیار عالی میشود، او شیفته تماشای بهار در منطقه ساحلی پروونس بود. ونسان بهخاطر بریده شدن گوشش حدود دو هفته در بیمارستان بستری شد و در ژانویه 1889 مرخص شد؛ اما احساس میکرد که سلامت روانیاش پس از گذشت چندماه بهبود نیافته است. بنابراین در ماه مِی همان سال، خود را به تیمارستان «سن پل» معرفی کرد.
خبر خودکشی ونگوگ در یک روزنامه محلی
در 27 جولای 1890 ونسان ونگوگ با شلیک به قفسه سینه خود اقدام به خودکشی کرد. در آن صحنه شاهدی وجود نداشت و تفنگ وی نیز هیچگاه پیدا نشد. او این اقدام را در مزرعه گندمی که داشت از آن تصویر میکشید، انجام داد. پیکر نیمهجان او را به مهمانسرای روو منتقل و پزشکان را خبر میکنند اما به دلیل اینکه پزشک جراح در آن منطقه وجود نداشته، وی دو روز بعد در سن 37 سالگی دار فانی را وداع میگوید. تئو خبر مرگ برادر را اینگونه در نامه به خواهرشان الیزابت اعلام میکند: «در آخرین نامهای که حدود 4 ساعت قبل از مرگش به دستم رسید، گفته بود: «من تمام تلاشم را کردم تا همانند همه نقاشانی
که دوستشان داشتم زندگی کنم». مردم باید بدانند که ونسان در عین حال که هنرمند فوقالعادهای بود، انسانیت فوقالعادهای نیز داشت. به مرور زمان مردم به قضیه اذعان میکنند و همه از مرگ زودهنگام چنین شخصیتی افسوس خواهند خورد.»