این روزهای سارا، چگونه میگذرد؟
29 دی سال 94 بود که سارا عبدالملکی در سانحه تصادف دچار ضایعه نخاعی شد. سارا عبدالملکی که زمانی نام او در همه جا برده میشد فراموش شده است و دیگر کسی سراغی از او نمیگیرد.
کد خبر :
697146
خبرگزاری میزان: 29 دی سال 94 بود که سارا عبدالملکی در سانحه تصادف دچار ضایعه نخاعی شد. هر کسی که خبر این اتفاق تلخ را شنید متاثر شد. در همان زمان کمپینهای مختلفی برای کمک به سارا شکل گرفت و مسئولانی مثل وزیر ورزش و وزیر بهداشت عنوان کردند که هزینههای درمان عبدالملکی را پرداخت میکنند.
چهرههای معروف ورزشی، هنری و ... در صفحات اجتماعیشان هم برای این دختر 23 ساله آرزوی سلامتی کردند. بازار عکس گرفتن برخی از همین چهرهها با این ورزشکار آنچنان داغ بود که هر کدام از آنها سعی میکرد در این زمینه پیشتاز باشد. کنار این سلفیها، قولهای بسیاری به او و خانوادهاش میدادند.
تمام این اتفاقات باعث شد این تصور به وجود بیاید که اگر سارا عبدالملکی دچار یک بدشانسی بزرگ شد اما هستند کسانی که به واسطه شهرت و جایگاهی که دارند از او حمایت خواهند کرد اما این موج خبری خیلی زود خوابید و پس از مدتی دیگر کسی سراغی از سارا عبدالملکی نگرفت. اتفاقی که قبلا برای محمد پارسا رخ داده بود و او هم چندین سال است که در کنج اتاقش، چشمانتظار کسانی است که زمانی مدعی بودند برای همیشه حمایتش خواهند کرد.
این روزهای سارا چگونه میگذرد؟
در صدای سارا عبدالملکی هنوز هم امید وجود دارد. وقتی برای انجام مصاحبه با او تماس گرفتیم صدای دختری را شنیدیم که با یأس و ناامیدی غریبه بود. سارا عبدالملکی با وجود ناملایمات زیادی که در قبال او صورت گرفته هنوز با زندگی قهر نکرده و تلاش میکند بهتر شود. او همچنان به «کاردرمانی» میرود، هر چند بیشتر بدن او هنوز حس ندارد. پدر و مادر سارا هم با وجود مشکلات مالی زیادی که با آن روبرو هستند، خم به ابرو نیاوردهاند و از هیچ تلاشی برای بهبودی سارا دریغ نمیکنند.
عبدالملکی درباره وضعیت فعلی جسمانیاش میگوید: چند وقتی است شرایط آنطور که باید باشد نیست. وضعیت جسمی من خوب است و یکی، دو جراحی دیگر باید انجام بدهم. خدا را شکر نگذاشتهام روحیهام پایین بیاید. اگر بقیه فراموشم کردهاند و کنارم نیستند اما هنوز خانوادهام از من حمایت میکنند. البته نسبت به روزهای اولی که تصادف کردم خیلی بهتر شدهام. در ابتدا حتی نمیتوانستم بنشینم و دکترها به مادرم گفته بودند که سارا باید برای همیشه روی تخت بخوابد.
وی در مورد فیلمی که از راه رفتن او منتشر شده بود گفت: راه رفتن من با دستگاهی بود که با تحریک برق میشود چند قدمی راه رفت. من برای این که بهتر شوم تلاشم را انجام میدهم اما در حال حاضر از بالای شکم تا نوک انگشتان پاهایم هیچ حسی ندارم.
جوگیری به سبک مسئولان و چهرههای معروف
وی با یادآوری روزهای اولی که روی تخت بیمارستان خوابیده بود، از کسانی که در آن زمان قولهای زیادی برای درمانش داده بودند گلهمند بود: «الان مهمترین مشکلی که داریم مالی است و به هر دری هم که میزنیم این مشکل حل نمیشود. در روزهای اولی که تصادف کردم قولهای زیادی به من دادند اما هیچ کدام از آنها عملی نشد. حتی این قولها برای ما دردسرساز هم شد چون وقتی از هر بیمارستانی میخواستیم تخفیف بگیریم عنوان میشد که فلانی گفته تمام هزینههای درمانی من را میدهد. قولی که بیشتر از سایر قولها برای ما مشکل ایجاد کرد را آقای اسطوره داده بود. او وعده داد که از من حمایت خواهد کرد. البته سردار آزمون هم یک بار برای عیادت به خانه ما آمد که خوشبختانه قولی به ما نداد و به همین خاطر از او تشکر میکنم.
داروهای ضدافسردگی برای روزهای تنهایی
سارا عبدالملکی خاطرهای هم از داروهای ضدافسردگی که پزشکان برایش تجویز کرده بودند تعریف کرد: «همان زمان که چهرههای معروف به عیادت من میآمدند پزشکان پیشبینی میکردند که پس از مدتی کسی دیگر سراغی از من نگیرد. به همین خاطر داروهای ضد افسردگی برای من تجویز کردند که وقتی من چند باری این داروها را مصرف کردم حالم خیلی بد شد و دیگر آنها را مصرف نکردم.»
انجمن راگبی پیگیر نیست
آنطور که سارا عبدالملکی میگوید مسئولان انجمن راگبی هیچ سراغی از او نمیگیرند و رئیس این انجمن هم به خاطر فرار از انتقادات یکی، دو بار به ملاقاتش میرود و تصاویر این ملاقاتها را در صفحه اجتماعی خود منتشر کرد اما پس از آن فراموش کرد که سارا عبدالملکی عضو تیم ملی راگبی بوده است.
عبدالملکی در این مورد گفت: من عضو تیم ملی راگبی بودم اما بیمه نبودم و حتی یک بار که برای مرخصی وزرشی به وزارت ورزش رفته بودم متوجه شدم که حقوق ما به حساب انجمن راگبی واریز میشود اما مسئولان انجمن آن را به ما پرداخت نمیکرد.
کمک تا میانه راه
در میان این گلایهها، سارا عبدالملکی با قدردانی از وزیر بهداشت گفت: تنها مسئولی که به من کمک کرد وزیر بهداشت بود و در آن زمان که در بیمارستان بستری شدم قسمتی از هزینههای درمانم را پرداخت کرد. البته مدتهاست هزینههای مربوط به درمانم را خودمان پرداخت میکنیم. هزینههایی که آنقدر زیاد است که حتی مادرم هم دنبال کار است.
عکسهای یادگاری که انداخته شد
صحبتهای پایانی سارا عبدالملکی هم نکات قابل توجهی داشت. نکاتی که هر کدام از آنها میتواند تلنگری به برخیها باشد. او گفت: من دیگر از کسی توقعی ندارم. مسئولانی که به عیادت من آمدند و عکس یادگاری انداختند روزمه خودشان را تکمیل کردند تا ریاستشان به خطر نیفتد. کسی که میگفت سارا عبدالملکی باعث شناخته شدن راگبی شده است مدتهاست هیچ سراغی از من نمیگیرد. من از هر لحاظی تنها شدم و خدا پدر و مادرم را برایم حفظ کنم که هنوز کنارم هستند. من خدا را دارم و نامهربانیهای بندههایش برایم اهمیتی ندارد.
اگر کمک نمیکنید قول ندهید
سارا عبدالملکی اولین و آخرین کسی نیست که چه از جناب مسئولان و چه از جانب برخی چهرههای محبوب قولهای زیادی به او داده شد، قولهایی که به مرحله عملی شدن نمیرسد و در حد همان حرف باقی میماند. ای کاش اگر قرار است چنین اتفاقی بیفتد از همان ابتدا قولی داده نشود و اگر کسی هم به دنبال تیتر شدن در رسانهها است برای رسیدن به هدفش، راه دیگری را انتخاب کند. زندگی برای سارا عبدالملکی ادامه خواهد داشت، شاید اگر جوگیر نشویم قولهایی نمیدهیم که از عهده آنها برنیاییم، هر چند برای خیلی از چهرهای مطرح عمل به وعده کاری نداشته باشد. در نهایت اینکه یادمان باشد اگر به کسی کمکی میکنیم در وهله اول لطفی است که به خودمان و وجدانمان کردهایم.