دیدگاه امام نسبت به سازمان مجاهدین خلق چه بود؟
عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی گفت: منافقین فکر کردند با از بین بردن و حذف چهره هایی که تئوریسین نظام هستند، می توانند انقلاب نوپای اسلامی را نابود کنند.
خبرگزاری مهر: به مناسبت سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تیرماه سال ۶۰، گفتگویی را با حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی ترتیب دادیم که در ادامه می خوانید. به نظر شما چرا غربی ها و رسانه های خارجی تصور کردند در حادثه ۷ تیر ۱۳۶۰ کار نظام اسلامی تمام است؟ دشمن و به ویژه غربی ها فکر می کردند می توانند از طریق راه انداختن حوادثی نظیر هفتم تیرماه و بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی، با نفوذ و تاثیر نظام اسلامی از طریق منافقین مقابله به مثل کنند. آن ها اینگونه تصور می کردند و تصورشان از بیخ و بُن اشتباه بود اما به هر روی فکر کردند با از بین بردن و حذف چهره هایی که تئوریسین نظام بوده و قادر به برنامه ریزی خطوط اصلی نظام هستند، می تواند نظام اسلامی که نوپاست و تازه استقرار پیدا کرده را از بین ببرند و جلوی تداوم دستاوردهای آن را بگیرند. براین اساس از گروه فرقان که شهید مطهری را به شهادت رساندند کار خود را آغاز نمودند چون می دانستند این ها شخصیت هایی هستند که می توانند به عنوان یاران امام انقلاب را تداوم ببخشند لذا اولین ضربه را با زدن شهید مطهری آغاز کردند، بعد ترور مقام معظم رهبری و پس از آن شهید بهشتی و یارانش را مورد هدف قرار داده و ترور کردند. واقعیت امر این است که حزب جمهوری اسلامی که موسس آن آیت الله بهشتی بود به عنوان تشکل اسلامی منسجم در تثبیت نظام نقش بسزایی داشته و هم شخص شهید بهشتی باتوجه به ویژگی هایی که داشتند این نقش را یعنی انسجام و وحدت را در بدنه انقلاب اسلامی ایفا کردند ولی مدیریت امام موجب شد اجازه ندهند این ضربه هایی که دشمن به انقلاب وارد کرد تزلزلی به این نظام مقدس وارد کند. بی شک اگر درایت حضرت امام نبود، نظام ما با کوچک ترین ضربه ای می توانست شکست بخورد اما همان آگاهی و درایت ایشان بود که در سخت ترین زمان یعنی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی باز هم این نظام متوقف نشد و حتی بیش از گذشته در مسیر خود به حرکتش ادامه داد و توانست با برداشتن موانع، قدرت های جهان و کشورهای مستکبر را سر جایشان بنشاند. اما از سویی دیگر می توان تا حدودی به رسانه های خارجی و قدرت های جهان حق داد، آن ها در واقع برمبنای شواهد به اظهارنظر پرداختند و گمان کردند چنین حادثه ای نظام نوپای ایران را نابود می کند، درست هم فکر می کردند اما شناخت درستی از انقلاب و مردم ما نداشتند. این انقلاب یگانه و خاص بود و با هیچ یک از انقلاب ها در هیچ کجای جهان تشابه و وجه مشترک نداشت و به علت همین تک بودن و یگانگی، انقلاب ما برخلاف تصور دوست و دشمن مقتدر و پیروز عمل کرد. بعد از اینکه رویای غربی ها تعبیر نشد و باتوجه به تحلیل های آنان انقلاب اسلامی بعد از حادثه هفتم تیرماه سقوط نکرد، به چه باوری از انقلاب اسلامی دست پیدا کردند؟ آنان روز به روز بیشتر به عمق و ظرفیت انقلاب اسلامی پی بردند و دیدند که این نظام همانند سایر نظام ها نیست و به راحتی تسلیم شدنی نیست. فهمیدند که انقلاب اسلامی به راستی مشی و منش حق طلبی و ظلم ستیزی دارد و به غرب و دشمنان خود تحت هیچ شرایطی متکی نبوده و وابستگی ندارد به همین دلیل در طول ۳۸ سال گذشته بر ابزارهای مختلفی تکیه کردند تا این نظام را بر زمین بزنند، هرچقدر آنان سخت تر عمل کردند، انقلاب ما نیز سخت تر شد و مردم ما نیز ایستادگی بالاتری پیدا کردند و هرگز تمایل نداشتند سردمدارنشان مقابل آنان سرتعظیم فرو بیاورند. آنان خیال کردند حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی آنقدر بزرگ است که دیگر بعد از آن اثری از آثار انقلاب اسلامی باقی نمی ماند و اصلا این حادثه اسباب خیر شد و بسیاری از کشورهای مظلوم جهان به این انقلاب غبطه خوردند و دوست داشتند چنین حکومت و نظامی داشته باشند. غرب امکانات و سرمایه های زیادی دراختیار داشت و بالاخره کشورهایی نظیر آمریکا و انگلیس توسعه یافته بودند و همین توسعه یافتگی سبب شد که باور نکنند یک کشور جهان سومی که تازه انقلاب آن به پیروزی رسیده و امکانات خاصی در اختیار ندارد بتواند با دست خالی در برابر تمامی فشارهای آنان ایستادگی کند اما بعدها دیدند که معادلات آنان اشتباه از آب درآمده است. علت اصلی مخالفت منافقین با انقلاب اسلامی و انتقاد آنان از انقلاب و روحانیون چه بود؟ ببینید؛ ابتدا باید به عنوان مقدمه به ذکر یک نکته اشاره کرد و آن اینکه علت اصلی مخالفت منافقین با رژیم پهلوی و همان رژیم شاهنشاهی بر سر مسئله حمایت شاه از آمریکا و امپریالیسم جهانی بود اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آنها به دنبال ایجاد یک نظام سوسیالیستی در کشور بودند که به وسیله خودشان اداره شود طبعا این ها وقتی دیدند مسعود رجوی صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری تایید نشد و امام(ره) با حضور وی مخالفت کرد، با انقلاب اسلامی دچار مشکل شدند این ها التقاطی بودند و امام راحل این را خوب فهمیده بود لذا وقتی منافقین به عینه دیدند که نمی توانند در سیستم حکومتی مسئولیتی داشته باشند و عامل آنها یعنی «ابوالحسن بنی صدر» از ریاست جمهوری برکنار شد و نتوانست از آن ها پشتیبانی کند به عنوان یک عنصر ضدانقلاب رفتار کرده و خسارت هایی را به این نظام تحمیل کردند. همان طور که می دانید سازمان مجاهدین خلق دم از اسلام می زد و حتی تراب حق شناس وقتی به دیدار امام رفت به خوبی بر نهج البلاغه و قرآن مسلط بود و بسیاری مباحث را در ظاهر می دانست، چرا با این وجود بر مارکسیست تکیه داشتند و حتی می گفتند و علم و اقتصاد ما باید مارکسیستی باشد؟ پاسخ این سوال مشخص و معلوم است. آن ها درد اسلام را نداشتند و همان طور که خودتان مطرح کردید این ها فقط دم از اسلام می زدند در حالی که رویکردشان عملا چیز دیگری بود. اگر بخواهیم بهتر منظورمان را بیان کنیم، باید بگوییم که آن ها پوسته شان اسلامی بود و هسته شان مارکسیستی. آن ها به این موضوع صراحتا تاکید و تکیه داشتند که امامان و معصومین از اشتباه و خطا مصون نبوده اند و با این سخن در حقیقت عصمت آن ها را زیرسوال برده اند و هرگز به تقلید از مجتهدین معتقد نبودند و بسیاری از مسائل دیگر را هم نفی کرده بودند پس همه این موارد در کنارهم دست آنان را برای ما رو می کند و مشخص است که به اسلام و آموزه های اسلامی پایبند نیستند و تنها به یکسری ظواهر چسبیده اند. آن ها به شدت به این مسئله معتقد بودند که علم و اقتصاد باید مارکسیستی باشد. اساسا دیدگاه امام راحل نسبت به سازمان مجاهدین خلق چه بود؟ امام به روشنی می دانستند که منافقین یا همان سازمان مجاهدین خلق اعتقادی به اسلام ندارند. این برای امام کاملا روشن و شفاف بود و ایشان در این زمینه ذره ای تردید و شک نداشتند. حتی امام با صراحت گفتند که این ها می دانند ملت ایران به شدت به دین اسلام معتقد هستند برای همین با تکیه بر این مهم به عنوان یک ابزار، اسلام را دست مایه قرار داده اند تا از این طریق به اهداف خود برسند حال آنکه به راستی مارکسیست هستند. امام با مطالعه آثار آنان به این باور دست یافتند که این ها دیدگاه اسلامی ندارند و دستشان را برای همه رو کردند. این امر شاید در ابتدا برای خیلی ها قابل باور نبود اما این ها سال ۱۳۵۲ به مطالعه انقلاب روسیه و کوبار روی آوردند و بعد ها گفتند که باید مارکسیسم و اسلام باهم مخلوط شوند. در واقع سال ۱۳۵۴ نیز رهبران این جریان رای دادند تا اسلام کنار گذاشته شود و با ایدئولوژی و نگرش جدید خود مارکسیست را بپذیرند و همان هم شد و عنوان کردند: «ما هرچه پوستین هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجیهات علمی وصله مینمودیم، بخش دیگری از آن دچار پارگی میشد زیرا اسلام ایدئولوژی طبقه متوسط است ولی مارکسیسم ایدئولوژی «رستگاری و رهایی طبقه کارگر».