روزنامه خراسان: اگر بپذیریم که حمله موشکی آمریکا به پایگاه هوایی الشعیرات، نقطه عطفی در تحولات چند ماه اخیر مرتبط با بحران سوریه بوده، می توانیم بگوییم که این حمله در بطن و ماهیت خود، گونه ای «آزمایش» و در عین حال مانور قدرت بود.
آزمایشی به منظور نبض گیری و سنجیدن حدّت و شدّت واکنش کشورهای منطقه و جهان و همچنین قدرت نمایی در برابر رقیب قدرتمندی به نام روسیه. یعنی همان رقیب هوشیاری که در حد فاصل ماه های پایانی دوران زمامداری باراک اوباما تا ماه های آغازین پیروزی ترامپ، فرصت مناسبی برای تثبیت موقعیت خود در سوریه و خاورمیانه پیدا کرد و در این میدان مه آلود، نه تنها در کنار متحد قدرتمندی مانند جمهوری اسلامی ایران، بخش مهمی از معادلات را تغییر داد، بلکه با استفاده از ظرفیت های ترکیه، موفق شد از قدرت اثرگذاری مخالفین نیز سود ببرد. تاثیر این مدیریت هوشمندانه در ابتکار عمل سه جانبه نشست آستانه، مدیریت پرونده حلب و رایزنی مداوم با دولت بشار اسد و معارضین سوری، به اوج رسید و همه چیز دست به دست هم داد تا روسیه در این پرونده، در قد و قامتی ظاهر شود که سایه بر رویکرد آمریکای خاموش و خنثی بیندازد. اما از زمان رویداد خان شیخون و حمله خان شیخون به این سو، تغییراتی در این مسیر پدیدار شد که نشان می دهد روسیه حتی در اوج قدرت نیز حاضر نیست به کلی، منکر اهمیت کنش و واکنش های آمریکا باشد.
بنابراین بسیار طبیعی است که در شرایط کنونی، آمریکا بخش مهمی از برنامه های خود برای آینده سوریه و تصمیم به چندوچون مداخله در معادلات سیاسی خاورمیانه را رو کند. این برنامه، در ابعاد منطقه ای اش، در گفت وگوهای رکس تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا با همتای ترکیه ای اش چاوش اوغلو، سفر جیمز ماتیس وزیر دفاع آمریکا به قطر، عربستان سعودی، مصر و جیبوتی، دیدار شاهزاده محمد بن سلمان جانشین ولیعهد عربستان سعودی با دونالد ترامپ، وعده سفر ترامپ به اسرائیل و عربستان و برنامه سفر رجب طیب اردوغان به آمریکا تجلی پیدا می کند.
نقش انگلیس و اردن
سفر ترزا می نخست وزیر انگلیس به اردن، بحرین و عربستان سعودی و تاکید بر روابط ویژه انگلیس با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، از منظر اقتصادی و تبعات سیاست گذاری خاص برگزیت مورد تحلیل قرار گرفت اما نباید این واقعیت را نیز از نظر دور داشت که در نقش ویژه انگلیس به عنوان متفق آمریکا در پرونده خاورمیانه، تغییری حاصل نشده است و همچنان که دیدیم، لندن به طور قاطعانه از حمله موشکی آمریکا به سوریه استقبال و حمایت کرد. در مورد روابط ویژه اردن و انگلیس نیز می توان به این موضوع اشاره کرد که به طور سنتی، اردن در ابعاد نظامی و اطلاعاتی، وابستگی و رابطه خاصی با انگلیس دارد که اساسا با نقش و روابط دیگر کشورهای عربی تفاوت جدی دارد. به عنوان مثال، قطر پس از سفر ترزا می وعده داده که در لندن به میزان 5 میلیارد دلار سرمایه گذاری خواهد کرد اما حتی این خدمت اقتصادی بزرگ دوحه، موجب آن نشده که جایگاه اردن نزد انگلیس، ضعیف تر از دیگران شود.
مناسبات سنتی حاکم بر روابط انگلیس و لندن، دوره های آموزش نظامی ویژه پادشاه اردن و نیز ارتقای ظرفیت های سرویس اطلاعاتی اردن در چند سال اخیر، موجب آن شده که این همسایه جنوبی سوریه، به پایگاه مهمی برای مدیریت جریان اطلاعاتی منطقه تبدیل شود. حال سوال اینجاست که با توجه به حمایت و تبعیت این دو متفق غربی و شرقی آمریکا، یعنی انگلیس و اردن، آیا می توانیم شاهد یک حمله یا اقدام نظامی ناگهانی از جنوب سوریه به سوی دمشق، حلب و لاذقیه باشیم؟ در پاسخ باید گفت در بازی بزرگ رقابت های بین المللی و منطقه ای و نیز با درنظرگرفتن روند تحولات مرتبط با سوریه و عراق طی ماه های اخیر، بهترین و سودمندترین سناریو برای منافع و مصالح آمریکا، تداوم روند پرهیز از مداخله مستقیم و هر حرکت خاصی است که بتوان آن را «جنگ» نام نهاد. برخلاف آن چه که در مورد رفتار و خوی دفعتی و غیرقابل پیش بینی ترامپ گفته می شود، او دراین پرونده حساس، محتاط تر از آن است که به سهولت، تسلیم تخیلات یا سناریوهای بدون ضمانت شود.
همچنین نباید این واقعیت را از یاد ببریم که انتخاب سمت جنوب سوریه به عنوان نقطه و ایستگاه آغاز حمله، در هر دو حالت زمینی و هوایی، با منطق نظامی حاکم بر تحولات کنونی سوریه، منطبق نیست. چرا که کانون تنش، در شمال سوریه و در حلب، رقه، دیرالزور، حمص، لاذقیه و بخشی از نوار مرزی سوریه و ترکیه است و طبیعی نیست که در چنین شرایطی، اردن خود را درگیر معرکه ای کند که در میان مدت، گرفتاری های بزرگی برای این کشور آرام، به وجود بیاورد. از دیگر سو، این نکته نیزحائز اهمیت است که قرار نیست در سناریوی آمریکا برای سوریه و خاورمیانه، فقط انگلیس و اردن در جریان باشند و دیگر متفقین منطقه ای و فرامنطقه ای، به حاشیه رانده شوند. آمریکا چگونه می تواند در این ماجرا از نقش مهم ائتلاف غربی ضدداعش و برجسته بودن نقش آلمان و فرانسه، نگرش ویژه ناتو و اتحادیه اروپا،غافل باشد؟ افزون بر این مگر می توان در سوریه دست به عملیات بزرگی زد و از متفق مهمی به نام ترکیه که در طول مرز نهصد کیلومتری اش با سوریه به خطر می افتد، چشم پوشی کرد؟ بنابراین، منطقی ترین حالت ممکن برای تحلیل سناریوهای احتمالی در مورد نگرش آمریکا به سوریه این است که اولا تلاش برای
اعمال تغییر بر معادلات سیاسی و نظامی سوریه، فعلا به همین شکل و در بستر مداخله غیرمستقیم، تداوم پیدا کند. دوم این که نقش انگلیس و اردن، در کنار دیگر متفقین و در تداوم ظرفیت و استعدادهای آنان خواهد بود.
نگاهی به تقویم سفرهای خارجی دونالد ترامپ و پیش بینی اهداف سفر او به واتیکان، اسرائیل و عربستان سعودی و همچنین پیش بینی نتایج گفت وگوهای اردوغان و ترامپ در مورد سوریه، در کنار احتیاط خاص او در مورد تصمیمات و انتظارات روسیه،در مجموع به ما می گوید، فعلا خبری از جمع بندی نهایی نیست و تا زمانی که گفت وگوهای آستانه و همچنین دور بعدی گفت وگوهای ژنو، به بن بست کامل نرسد، دلیلی برای غوغا و لشکرکشی وجود ندارد و حتی در آن مقطع و در صورتی که هیچ امیدی برای ادامه گفت وگو وجود نداشته باشد، نمی توان منفعت خاصی در حمله آمریکا به سوریه تجسم کرد. ترامپ هر اندازه که خودسر و کم تجربه باشد، مشاورین او خوب می دانند که وضعیت سوریه بحران زده، در شرایط کنونی، در هر دو حالت مستقیم و غیرمستقیم، برای آمریکا ضرر و خسران کمتری دارد تا حالتی که بتوان آن را با تابلوی مداخله بوش در عراق، تشبیه کرد.