تدریس برای بچهها با طعم کوچنشینی
اینجا دبستان «رشد» روستای «گادکوه» در شهرستان ایذه است. بیشک یکی از صعبالعبورترین و دور از دسترسترین مناطق عشایری خوزستان، روستای گادکوه است که در مرز استان چهارمحالوبختیاری واقع شده و فاصله آن تا نزدیکترین منطقه حداقل یک شبانهروز پیادهروی، آن هم در یک مسیر سخت و کوهستانی است.
کد خبر :
664938
روزنامه شرق: اینجا دبستان «رشد» روستای «گادکوه» در شهرستان ایذه است. بیشک یکی از صعبالعبورترین و دور از دسترسترین مناطق عشایری خوزستان، روستای گادکوه است که در مرز استان چهارمحالوبختیاری واقع شده و فاصله آن تا نزدیکترین منطقه حداقل یک شبانهروز پیادهروی، آن هم در یک مسیر سخت و کوهستانی است. آنچه این روستا را از سایر مناطق متمایز میکند این است که با شروع فصل سرما و بهواسطه اولین بارش برف ارتباط این روستا با مناطق همجوار به طور کامل قطع میشود و هیچگونه اخبار و اطلاعاتی به این روستا و برعکس به بیرون مخابره نمیشود؛ بنابراین اهالی روستا ناچارند مایحتاج خودشان را تا قبل از شروع این وضعیت تأمین کنند. آموزگار مدرسه این روستا یک نیروی بسته حمایتی است که از طرف یکی از شرکتهای طرف قرارداد با آموزشوپرورش به این منطقه اعزام شده و با حقوقی ناچیز یا بهتر بگویم گاهی بدون حقوق و تنها از روی علاقه این مسئولیت را پذیرفته است.
وی در فصل زمستان در کنار اهالی خونگرم و صمیمی روستا زندگی میکند و به امر تعلیم و تربیت دانشآموزان محروم این منطقه میپردازد. برایم از ماندن در سرمای زیر صفردرجه و زندگی در چادری میگوید که روزها کلاس درسش است و شبها خوابگاهش. علیرغم جوانیاش دچار بیماریهای جسمی ناشی از تحمل زیاد سرما شده است. بچههای مدرسهاش را دوست دارد، اما امکان ماندن در این روستا دیگر برایش وجود ندارد. از ابتدای سال تحصیلی تا فروردین ماه فقط ٤٠٠ هزار تومان دریافتی داشته و شرایط اقتصادی که این روزها میگذراند، ناگزیر عزم او را برای رفتن جزم کرده است. میگوید: «باوجود اینکه مثل سایر معلمها از صبح شنبه تا غروب چهارشنبه در کلاس تدریس میکنم و حتی ماههایی از سال به دلیل برفگیرشدن جادهها و مسدودبودن مسیر، ناگزیرم هفتهها در این روستا دور از خانواده خودم بمانم، اما نه حقوق مشخصی دارم و نه مشخص هست زیر نظر کدام ارگان کار میکنم».
انگیزهای که از دست میرود
متأسفانه هیچ خدمتی در این روستا صورت نگرفته و اهالی صبور و کمتوقع این روستا از امکانات اولیه جاده، برق و تلفن محروماند. هرچند مردم این روستا فرصت محرومیت را مغتنم شمرده و با کشت غلات و پرورش دام و طیور در خیلی از بخشها خودکفا شدهاند، اما دغدغه این روزهایشان تحصیل کودکان معصومشان است. تنها خدمتی که به این روستا شده افتتاح یک مدرسه توسط آموزشوپرورش عشایر خوزستان و منطقه ایذه است که آن هم با نیروی بسته حمایتی تأمین شده است. با وضعیت جغرافیایی موجود در این منطقه و سبک زندگی کوچنشینی که اهالی دارند و البته نبود امکانات اولیه عبورومرور، هیچ نیروی رسمیای قادر به همکاری و خدمت در این منطقه نیست.
معلم روستای «گادکوه» از روزهای اولی میگوید که برای تدریس به این مناطق آمده بود. سربازمعلم بود. بعد از تمامشدن سربازیاش با وجود داشتن حرفه دیگر، به دلیل علاقهای که به حال و هوای درس و کلاس و مدرسه پیدا کرده بود، شغل معلمی را برای ادامه مسیر زندگیاش انتخاب میکند اما شرایط جغرافیایی این منطقه از یکسو و شرایط اقتصادی و مبهمبودن آیندهاش، تمام انگیزهاش را برای ماندن و ادامهدادن گرفته است. میگوید: «با هزینه خودمان رفتهایم و خواندهایم و تجربه کسب کردهایم. سختیهای زیادی را تحمل میکنیم و حالا آموزشوپرورش به دنبال گرفتن افراد جدید است تا با آزمون بیایند و تدریس کنند. هیچکسی به این مناطق نمیآید حداقل انتظارمان این است که روی خود ما سرمایهگذاری و جذبمان کنند. سال تحصیلی را که به پایان میرسانیم، نمیدانیم سرنوشتمان چه میشود. با وجود این سختیها، اگر شرایط کمی بهتر میشد، واقعا میماندم و تدریس میکردم؛ اما الان شرایط اقتصادی اجازه نمیدهد بمانم».
مهمترین دغدغه آقامعلم مرزنشین
از ابتدای سال تحصیلی تاکنون سه جا با اهالی کوچ کرده است تا مبادا دانشآموزانش از درس عقب بمانند. از حال و روز معلمهایی میگوید که در مناطق صعبالعبور تدریس میکنند. «در این مناطق عشایری کسی سواد خواندن و نوشتن ندارد و وقتی به آینده دانشآموزانم در این مناطق فکر میکنم که میتوانند بخوانند و بنویسند و برای خودشان کسی شوند لذت عمیقی همه وجودم را میگیرد؛ اما شرایط شغل معلمی در این نوع مناطق جغرافیایی روح آدم را آزرده میکند». یکی از مهمترین دغدغه این روزهای آقای معلم وضعیت تغذیه و پوشاک دانشآموزانش است. پیش از این برای این دانشآموزان تغذیههایی میرسید که دیگر نیست. میگوید: «بیشتر بچههای اینجا دچار سوءتغذیه هستند. دانشآموز من صبح نان خشک میخورد و به کلاس میآید تا درس یاد بگیرد و من بین کلاس میبینم که کاملا ضعف کرده و نمیتواند به درس من گوش دهد. این صحنهها آزارم میدهد و دلم میخواهد برایشان کاری کنم، اما افسوس». از روزهای برفی میگوید که دانشآموزش حتی لباس گرم برای پوشیدن ندارد و در کلاس مدام میلرزد. گلایه فرهنگیان از شرایط مالی و میزان حقوقها بحث تازهای نیست و این قشر تقریبا در تمام
دولتها مظلوم واقع شده است، اما شرایط برای همه معلمان یکسان نیست همانطور که شرایط تحصیل برای همه دانشآموزان یکسان نیست.
در شرایطی که مناطق مرزی کشور بیشترین بار فقر و محرومیت را تحمل میکنند و از سوی دیگر حساسترین نقاط جغرافیایی کشور به لحاظ امنیتی هستند، توجه به کیفیت آموزش و تحصیل در این مناطق، از الزامات توسعه و عدالت آموزشی در کشور است. مناطق مرزی کشور صرفا مبادی ورود و خروج نیستند، بلکه دروازههای امنیت جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هر کشوری هستند. مدتهاست که جای خالی روشهای انگیزشی برای ماندن معلمان در مرزهای کشور و مناطق صعبالعبور و محروم در نظام آموزشوپرورش دیده میشود. پیامد این کمتوجهی افزایش بازماندگی از تحصیل برای کودکانی است که شوق یادگیری دارند، اما معلم و کلاسی برای آموختن ندارند و در نهایت همین منشأ آسیبهای اجتماعی است که این روزها در مرزهای کشور شاهد آن هستیم.