طنز: چگونه پروژه افتتاح کنیم یا کلنگ من کو؟!
ببخشید قربان! از تهران تماس گرفتند و گفتند پسفردا تشریف میآورند برای افتتاح پروژهها.
طنز پس پریروز؛ رضا احسانپور:
- رئیس دفتر استاندار: ببخشید قربان! از تهران تماس گرفتند و گفتند پسفردا تشریف میآورند برای افتتاح پروژهها.
- استاندار: پروژهها؟! کدام پروژهها؟! ما که پروژهی تمام شدهای نداریم. هر چه هست همانهایی است که کلنگ زدهایم. راستی یک آماری بگیر ببین کلنگ استانداری که گم شده بود پیدا شد یا نه؟
- رئیس دفتر: گم نشده بود. گویا برادرتان به عنوان نماد آبادانی آن را به اسم کار خیریه فروختهاند و ...
- استاندار: ول کن این بحثها را. چیزی که زیاد است کلنگ. بگذار ببینم چه خاکی میتوانم بر سرمان بریزم. حالا پروژه برای افتتاح کردن از کجا گیر بیاورم؟
- رئیس دفتر: من یک پیشنهادی بدهم؟
- استاندار: ببین! مراقب باش چه میخواهی بگویی. همین الان که من و تو اینجاییم، معلوم نیست دولت تمدید شود و دوباره اینجا باشیم یا نه. کاری نکن همین امروز بفرستمت بروی خانه و این چند ماه را بنشینی روبهروی تلویزیون و انتخابات را با تخمه ژاپنی سر کنی!
- رئیس دفتر: چشم. دیشب توی گروه تلگرام «رئیس دفترهای استانداریهای کشور» سر همین قضیه بحث بود. همه از پایتخت گلایه داشتند که پروژهای برای افتتاح ندارند. میگفتند توی تهران آنقدر پروژه هست که اگر بخواهند میتوانند آن را بخرند و به اسم دولت افتتاحش کنند. ولی توی شهرستانها اصلاً چیزی وجود ندارد. در اثر جاها کسی کلوخ روی کلوخ نگذاشته است!
- استاندار: خب؟ نتیجهاش چه شد؟
- رئیس دفتر: قرار شد یک سری از پروژههایی که قبلاً افتتاح و راهاندازی شده است را مجدداً افتتاح کنیم!
- استاندار: مگر میشود؟َ دور از جان، مردم که چیز نیستند! میفهمند.
- رئیس دفتر: نه قربان! توی همان تهرانش هم همین کار را کردهاند. فقط کافی است زاویه تصویربرداری و عکسبرداری جوری باشد که مشخص نشود. قرار هم نیست خبرنگاران همهی رسانهها حاضر باشند. یکی دو خبرنگار و عکاس همسو و خودی حاضر باشند کافی است. بعد هم فقط میماند اسم پروژه. مثلاً اگر فلان پروژه به اسم «آب شیرینکن» افتتاح شده است، حالا به اسم دیگری افتتاحش میکنیم؛ مثلاً «آب تلخنکن» یا هر چیز دیگری!
- استاندار: بیراه هم نمیگویی. خب پس برو یک لیست از پروژههایی که داریم آماده کن بیاور ببینیم کدامش را میشود دوباره افتتاح کرد؟ راستی یک سؤال! تا الان که پروژهای را دوبار افتتاح نکردهام و خودم خبر نداشته باشم؟ هان؟
- رئیس دفتر: نه قربان! ولی برادرتان...
- استاندار: باز گفت برادرم. چند بار گفتم بحث روابط را با ضوابط قاطی نکن. برو لیست را آماده کن.
- رئیس دفتر: لیست آماده است قربان. از قبل آماده کرده بودم. بفرمایید. حتی نوشتهام که کدام را با چه اسم دیگری میشود افتتاح کرد. شما هم اگر اسم دیگری پیشنهاد دارید بفرمایید.
- استاندار: جالب است! چقدر پروژه برای افتتاح کردن داریم! حالا یک پروژهی دیگر هم مینوشتی که رُند باشد عددش.
- رئیس دفتر: نه قربان! جسارتاً همین رُند نبودن نشان میدهد که مثلاً آمارسازی و دروغ نیست!
- استاندار: اِ! شمارهی یک: افتتاح ساختمان استانداری؟! یعنی حتی ساختمان خودمان را هم دوباره افتتاح کنیم؟
- رئیس دفتر: بله! اینها پیشنهاد است. من ساختمان استانداری را مرکز قرار دادم و هی شعاع دایره را بازتر کردم و هر چیزی روی نقشه بود را برای افتتاح مجدد نوشتهام.
- استاندار: انصافاً خوب کارت را یاد گرفتهای! چند سال دیگر با همین منوال پیش روی، یک مشاور استاندار خوب میشوی.
- رئیس دفتر: شاید هم استاندار!
- استاندار: حالا اگر من وزیر شدم، این صندلی هم مفت چنگ تو! «افتتاح حمام سنتی»؟! این یکی را که دیگر نمیشود افتتاح کرد! آثار تاریخی را چطور افتتاح کنیم؟ خندهدار است!
- رئیس دفتر: نه قربان! خنده برای وقتی است که شما مجبور باشید پاسخگو باشید. ولی وقتی هیچکدام از خبرنگاران چیزی نپرسد، همه تصور میکنند حتماً موضوعی هست که آنها متوجه آن نشدهاند. برای همین مردم هم چیزی نمیپرسد. گفتم که؛ خبرنگارها توجیه هستند. همه فقط دست میزنند و عکس میگیرند.
- استاندار: حالا که داریم این زرنگبازیها را درمیآوریم ببین میتوانیم چندتا پروژهی خیالی هم با فتوشاپ افتتاح کنیم یا نه؟ یا حتی آقای رئیس جمهور را ببریم استان کناری و آنجا هم چند جایی را به اسم استان خودمان افتتاح کنیم! فقط حواست باشد این دفعه، قیچی را کسی بلند نکند! لازمش دارم.