نسبت فامیلی شهید مطهری با دکتر شریعتی چه بود؟
در مسجد الجواد بود که با شهید مطهری و بعد از آن با طرز تفکرات این استاد شهید آشنا شدم، در یکی از روزها پای درس آقای شریعتی رفتم و از در دفترچه کوچکی که همراهم بود، چند ایراد به سخنان دکتر داشتم که یادداشت کردم و دیدم که جدا از حرف علمای صحبت میکند!
کد خبر :
660783
خبرگزاری فارس: هادیه روحانی (لواسانی) استاد و مؤسس حوزه علمیه حضرت زینب کبری(س) در تاریخ 27 اسفندماه سال 95 پس از تحمل دورهای رنج و بیماری در سن 75 سالگی به دیدار حق شتافت و اکنون در آستانه چهلمین روز رحلت این استاد فرزانه قرار داریم. مرحوم هادیه روحانی (لواسانی) با استاد شهید مطهری مدتی در فعالیتهای قرآنی مسجد الجواد(ع) واقع در میدان هفتتیر کار کرده و از نزدیک با خانواده ایشان در ارتباط بود. وی علاقه زیادی به علم پزشکی داشته، با معدل بالا در حالی از دبیرستان فارغالتحصیل میشود که دست تقدیر برای او سرنوشت دیگری را رقم میزند و به تحصیل در علوم دینی و دبیرستان مشغول میشود، دوستی با خانم طاهایی مدیر مدرسه علمیه نرجس مشهد مقدس را بهترین خاطره عمرش میدانست و فعالیتهای ضد طاغوتی هم در پشت ساختمان ساواک انجام داده بود. این استاد حوزه با اختیار خودش در زمان پهلوی حجاب را انتخاب میکند و از اینکه در مدرسه 700 نفره دختران به همراه دو نفر دیگر حجاب داشته است با افتخار سخن میگفت، وی عروس آیتالله سیدحسن لواسانی است که پدر شوهرش پسرعموی همان آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی دوست دیرین امام خمینی(ره) بوده است.
در خانواده همسرش از ابتدا روح مبارزه با ظلم و ستم وجود داشته و حاج خانم لواسانی نیز در این مسیر همگام با همسرش قدم گذاشته بود. به بهانه چهلمین روز عروج ملکوتی این استاد فرزانه، بخشهایی از گفتوگویی که خبرگزاری فارس با مرحوم هادیه روحانی (لواسانی) در سال 92 انجام داده بود را برای مخاطبان گرامی بازنشر میکنیم: چگونه شد که کار حوزوی را شروع کردید؟ -قبل از اینکه در سال 38 دیپلم بگیرم، تابستانها در حوزه درس میخواندم، مادر حاج آقا حسینی(همان روحانی که در تلویزیون اخلاق در خانواده درس میداد)، یکی از اساتیدم بود و نزد ایشان به صورت خصوصی دروس حوزه را فرا میگرفتم، همچنین یکی از شاگردان مرحومه مجتهده بانو امین-در اصفهان بودند- بودم که وی یکسری مسائل را به من یاد داد و خانم الهی هم از اساتید من بود، البته خانم روستا که چند سال پیش به رحمت ایزدی پیوستند، نخستین استاد من بود که ایشان خیلی در زندگی من نقش داشتند، بیشتر درسهای حوزوی از جمله تفسیر قرآن و احکام را نزد ایشان فرا گرفتم، خانم حسینی از عالمههای بزرگ تهران که استاد اینجانب بوده و مقدمات و باقی دروس حوزه را نزد ایشان آموختم و خانم الهی هم که شاگرد بانو
امین بودند. بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم، در دبیرستان به تدریس درس دینی مشغول شدم و در دبیرستان اسلامی امامیه حدود بیست و چند سال درس دادهام، خانم دکتر لباف اکنون فوق تخصص زنان و نازایی از بهترین و از سری اول شاگردان دبیرستانم بودند که هم اکنون الحمدلله در جامعه دینی خیلی مؤثر هستند. همکاری با شهید مطهری در مسجد الجواد تهران/ در زمان پهلوی دوم حفظ حجاب خیلی سخت بود قبل از انقلاب مدت زمان کوتاهی در دبیرستان علوی تدریس داشتم، بعد از انقلاب در بیشتر دبیرستانهای تهران سخنرانی میکردم، البته قبل از تشکیل حوزه در دانشگاه به خصوص در دانشگاه معارف دینی درس اخلاق برای پزشکان و تربیت معلم هم تدریس داشتم، البته از سال 69 با تعداد کمی از شاگردان کار را شروع کردم. قبل از انقلاب در مسجد الجواد چندین سال درسهای ادبیات عرب و احکام میدادم، آن زمان شهید مطهری امام جماعت مسجد بودند، خدا رحمت کند شهید مطهری را! یک وقتهایی به طور تصادفی ایشان را میدیدیم، یکی از خاطراتی که از ایشان دارم در مورد مسأله حجاب بود، ایشان کتابی راجع به حجاب دارند، من از شهید مطهری سؤال کردم که بعضی از مراجع صورت و دستها را جزو حجاب حساب
میکنند، ایشان هم در جواب گفتند: این مسأله فقهی است و هر کس مقلد هر مرجعی است باید در زمینه حجاب به مرجع خودش مراجعه کند، آن موقع حجابها خیلی زیادتر بود ولی اکنون دیگر عادی شده است، در زمان پهلوی دوم برای ما حفظ حجاب خیلی سخت بود. البته قبل از انقلاب برای بیان معارف دینی دست به ابتکاراتی زدیم به همین دلیل از ما خواستند حوزهای تشکیل دهیم، البته اولین مشوق من مرحوم حاج خانم طاهایی بودند، ما با همدیگر خیلی دوست بودیم، ایشان چند سالی از ما بزرگتر بودند و خیلی در این قضیه اصرار داشتند که حوزهای به صورت متمرکز شکل بگیرد. من که هیچ جایی برای تأسیس حوزه نداشتم، از قسمتی از منزل -چندین سال قبل از انقلاب - که یکی از دوستان در اختیار ما قرار داده بودند، شروع کردم، بیشتر شاگردان من هم اکنون استاد هستند، البته آن زمان دروس حوزه را به شکل غیر رسمی ارائه میدادیم. مبارزات انقلابی هم داشتید؟ -بله! حسینیه ما پشت ساختمان سازمان ساواک بود، آن زمان حرفهای مختلف میزدیم و افراد ناشناسی در جلسات ما حاضر میشدند و صحبتهای ما را گزارش میدادند، بیشتر سخنان ما در دفاع از اندیشههای اسلامی امام خمینی(ره) و ضد رژیم پهلوی
بود. الحمدلله ما طوری سربسته حرف میزدیم که آنهایی که باید بفهمند، میفهمیدند و نمیتوانستند مدرکی از ما بگیرند. نسبت فامیلی شریعتی با شهید مطهری و اختلاف دیدگاه استاد با دکتر به شهید مطهری اشاره کردید، چه فعالیتهای دیگری با ایشان انجام دادید؟ در مسجد الجواد بود که با شهید مطهری و بعد از آن با طرز تفکرات این استاد شهید آشنا شدم، در یکی از روزها پای درس آقای شریعتی رفتم و از در دفترچه کوچکی که همراهم بود، چند ایراد به سخنان دکتر داشتم که یادداشت کردم و دیدم که جدا از حرف علمای صحبت میکند، دکتر شریعتی نسبت فامیلی با شهید مطهری داشتند، شوهرخواهر شریعتی برادرخانم شهید مطهری است، گاهی میشد که برای برگزاری جلسات سخنرانی نمازشان هم قضا میشد و اختلاف فکری دکتر با استاد زیاد بود، من این را با یقین میگویم. در مسجد الجواد برای ثبتنام کلاسها از دانش پژوهان بابت برگزاری کلاسها پول میگرفتیم و با آن برای نیازمندان خانه میخریدیم. کسی که ادعای مسلمانی دارد «هر چند در شناسنامه» باید اوامر الهی را رعایت کند حاج خانم پس در واقع شما جز معدود خانمهایی بودید که در قبل از انقلاب درس حوزه میخواندید؟! -بله! در آن زمان
خیلی تعداد طالبان علوم دینی میان خواهران کم بود، البته بنده جز معدود کسانی بودم که هم دروس جدید(دبیرستان) را خوانده بودم و هم درس حوزه را، در آن زمان دیپلم خیلی درجه علمی بالایی محسوب میشد، قرار بود که درس پزشکی بخوانم، چون با معدل بالایی دیپلم تجربی را گرفته بودم و قرار هم بر این بود دانشگاه بروم. یادم هست که یکی از دختر خالههایم حجاب نداشت، من خیلی با او صحبت کردم و توانستم در او مؤثر واقع شوم، صحبتهای من خیلی او را منقلب کرد، ایشان هم دیپلمش را گرفت، آن قدر مؤمن و با ایمان شد که بعد از ازدواج صاحب سه فرزند و مادر شهید شد و در نهایت هم با ایمان از دنیا رفت، او که سه پسر داشت یکی از پسرهایش در سن 16 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. به پسرش در جبهه لقب پسر شجاع دادند، در جبهه غواص بود، در وصیتنامهاش نوشته بود برای من به مقدار دوران عمرم نماز بخوانید؛ یعنی در سن هفده سالگی و برای همین یکسال و اندی که مکلف شده بود، خواسته بود که نماز و روزه قضا بخوانند، در حالی که نمازش را همیشه میخواند و روزهاش را گرفته بود! چرا که احساس میکرد که اعمالش از روی اخلاص نبوده است! برخی میگویند من آدم مؤمنی نیستم و
مسلمانی من شناسنامهای است، چرا باید در جامعه با حجاب حاضر شوم؟ مهم دل است که خدا و امامان را دوست دارم! -کسی که دوستدار خدا و امامان است، باید به دستورات آنان و قرآن که کلام الهی است نیز عمل کند، همان طور که میدانید قرآن هم «هُدًی للناس» است و هم «هُدًی لِلمتقین»، «هدی للناس» برای تمام مردم است و همه افراد بشر میتوانند از هدایت اولیه قرآن بهره ببرند، ولی «هدی للمتقین» وقتی انسان از آن بهره میبرد که هدایت و متقی شود، آن زمان است که نظر رحمت خداوند و قرآن شامل حال او میشود. ببینید وقتی خدا و ایمان در کار باشد، دل، هوا و هوس کنار میرود، شخص یا باید بگوید من دلم میخواهد آزاد باشم و بروم، بنابراین «لااکراه فیالدین»، اجباری در پذیرش دین نیست، ولی اگر پذیرفت، باید تسلیم شود پس کسی که ادعای مسلمانی دارد «هر چند در شناسنامه» جزء گروه هدی للناس قرار میگیرد و باید اوامر الهی را رعایت کند. بله! انسان آزاد است، اجبار هم ارزشمند نیست، یعنی کسی با اجبار کار خوبی را انجام دهد، ارزشی پیدا نمیکند، پس باید با اختیار کار خیری را انجام دهد، چون انسان مختار آفریده شده است، مسلماً کسی که وارد دایره ایمان شد و جزو
مؤمنین شد، اینجا فرمان میبرد، مشکل ما این است که اصول اعتقادیمان ضعیف است، اگر اصول اعتقادیمان قوی شود، پذیرش راحتتر صورت میگیرد. اگر دل پاک باشد و حجاب را رعایت نکند، مگر اتفاقی رخ میدهد؟! -اگر فردی چنین حرفی را بزند، یعنی اصول اولیهاش درست نیست، اگر یقین کردیم خدا یگانه است و قرآن معجزه است. و بر حقانیت قرآن و نبوت پیامبر یقین کردیم، باقی مسائل آسان میشود، علت اصلی این است که زیر بنای اعتقادی ما سست است.