قهرمان‌هایی که به مخاطب تحمیل نمی‌شوند/ فیلمی که می‌توانید در آن قهرمان خودتان را انتخاب کنید

یک منتقد سینما گفت: در فیلم «ماجرای نیمروز» کارگردان پنج شخصیت را معرفی می کند که المان‌های قهرمان بودن را دارند و از مخاطب می‌خواهد با توجه به علاقه خودت یکی از این ها را به عنوان قهرمان انتخاب کند. پس ماجرای نیمروز فیلمی است که قهرمان دارد اما کارگردان مورد نظر به مخاطب تحمیل نمی شود.

کد خبر : 659047
سرویس فرهنگی فردا، فاطمه قربان‌نیا: این روزها «ماجرای نیمروز» پس از گذشت یک ماه از آغاز اکران خود هم چنان یکی از پربیننده‌ترین فیلم‌های سینماهای کشور است، فیلمی که با روایت تاریخ دهه60 انقلاب اسلامی نظرات همه را به خود جلب کرده است. کیوان امجدیان، مدیرکل فرهنگی خبرگزاری فارس «ماجرای نیمروز» را کاری جدید و با درایت در سینمای ایران می‌داند.
این منتقد سینما و تلویزیون ماجرای نیمروز را اثری نو و بدیع ارزیابی کرد و گفت: من فکر می کنم ماجرای نیمروز کاری بدیع و نوگرایانه‌ای بود که کامل شد، یعنی میوه دو کار حرفه‌ای قبلی مهدویان بود که به این شکل در ماجرای نیمروز تکمیل شده و کاملا فرآورده نهایی آقای مهدویان بود، کاری که کمتر دیدم با دقت و ظرافت چه در میزانسن، آکسسوار و همه چیزهایی که کمک می‌کند یک فیلم شبیه به یک واقعیت تاریخی به نظر بیاید، فکر می کنم در نهایت پختگی کار به ثمر رسید.
امجدیان شخصیت پردازی‌های این فیلم را درست و در حد لازم دانست و تصریح کرد: این برداشت که شخصیت‌هایی مثل کشمیری یا لاجوردی به واقعیت نزدیک نیستند و یکجانبه روایت شدند دیدگاه درستی نیست، به این دلیل که ما با یک فیلم سینمایی مواجه بودیم، مستند نبود که عین ماجرا تکرار و بررسی شود، در جهت داستان هم همه شخصیت ها به یک اندازه و یک مقدار پرورده نمی‌شوند یعنی خالق داستان بر اساس نیات و قصد و غرضی که دارد هرکدام از شخصیت‌های اصلی و فرعی را به فراخور نیازی که قصه به آن دارد پردازش می‌کند و هرکدام از این شخصیت ها یک بخشی از قصه را جلو می‌برند؛ برای برخی این مسیر کوتاه و برخی دیگر مسیر بیشتری را طی می‌کنند، من فکر می کنم دلیلی ندارد که همه ی شخصیت ها در فیلم به یک میزان پردازش بشود.
وی افزود: شخصیت پردازی ها خیلی منطقی و به اندازه بود، من فکر می کنم شخصیت هایی که آقای مهدویان پردازش کردند بیشتر از این به آنها پرداخته می‌شد ممکن بود توی ذوق بزند یا داستان را به یک مسیری دیگری ببرد.
داستان پردازی درست در کنار بیان مسائل ایدئولوژیک
این منتقد سینما و تلویزیون داستان پردازی فیلم را با توجه به سلیقه مخاطب درست و به جا ارزیابی کرد و افزود: به نظر من آقای مهدویان در وهله ی اول خودش را مقید به نگاه داشتن مخاطب پای فیلمش می داند؛ تصورم این است که او قصد داشته که در مسیر قصه پردازی که گره هایی وارد و حل میشود مخاطب را حفظ کند، اما اینکه هیچ پیامی از فیلم دریافت نکردیم یا هیچ چیز ایدئولوژیکی ندیدیم از نظر من غلط است، یعنی اگر قصد داشت بیش از این گفته ها را بگوید شاید یک اثر شعاری مانند هزاران اثر تولید شده که تا به حال تولید شده و هیچ گاه تاثیر نگذاشته را می‌دیدیم.
وی گفت: من فکر می کنم داستان پردازی فیلم خیلی درست بود و با توجه به اینکه خط فیلم خوب جلو می رفت مخاطب را پای فیلم نگه میداشت تا پایان، نقطه قوت دیگری که در فیلم هست ساخت و غالب فیلم بود که عرض کردم کار بدیعی بود.
قهرمان‌هایی که به مخاطب تحمیل نمی‌شوند
امجدیان به دانای کل به عنوان روایتگر اصلی فیلم اشاره کرد و تصربح نمود: راوی فیلم دانای کل و دوربینی که از دور روایتگر ماجرا بود به نظر می رسد، دانای کل که با زاویه نمایشی و با توجه به حرکات دور یا نزدیک دوربین که این دانای کل علنی نیست و سعی می کند گاهی خودش را مخفی می کند. گاهی دانای کل به گونه ای روایت می کند که وجودش لمس می شود، در زاویه دیدنمایشی راوی سعی می‌کند مخفی باشد.
کیوان امجدیان قهرمان سازی در فیلم را با توجه به سلایق متفاوت مخاطبان تعریف کرد و افزود: در فیلمی مانند ماجرای نیمروز کارگردان چهار پرسناژ را طوری شخصیت پردازی می کند که هر مخاطبی به ظن خودش با یکی از آن ها ارتباط بیشتری پیدا کند و او قهرمان ذهنی مخاطب می شود. البته من فکر نمی کنم داستان بدون قهرمان باشد اما این طور هم نبود که قهرمان را به مخاطب تحمیل کند، یک وقت کارگردان یک سوپرمن می سازد و این را به عنوان قهرمان معرفی می کند و از مخاطب می‌خواهد که قهرمان را بپذیرد اما گاهی پنج شخصیت را معرفی می کند که المان های قهرمان بودن را دارند و از مخاطب می‌خواهد با توجه به علاقه خودت یکی از این ها را به عنوان قهرمان انتخاب کند. پس ماجرای نیمروز فیلمی است که قهرمان دارد اما کارگردان مورد نظر به مخاطب تحمیل نمی شود.
«ماجرای نیمروز» با اختلاف زیاد از «سیانور» موفق‌تر بود
امجدیان در آخر به مقایسه ای کوتاه میان این فیلم و سیانور پرداخت و با توجه به اینکه ماجرای نیمروز را از جهات مختلف موف‌ تر از سیانور ارزیابی می‌کرد، گفت: ماجرای نیمروز با توجه به اینکه با سیانور قابل مقایسه نیست با اختلاف خیلی زیادی بهتر از سیانور بود. در سیانور پایان بندی دم دستی را شاهد بودیم، دوربین و راوی هرچه سعی می‌کرد که منافقین را بد و جنایتکار جلوه دهد ناخودآگاه از سوی دیگر ساواک را به عنوان نیرویی که خیلی هم بد نبوده نشان می‌داد، با اینکه خیلی تلاش داشت این کار را نکند اما شکل و غالب و کار به این مسیر می‌رفت و حتی پایان بندی فیلم هم در همین راستا بود که می‌خواست با پایان بندی این ضعف را بپوشاند که بدتر به ضعف فیلم تبدیل شد، در واقع فکر می کنم این ضعف ها در ماجرای نیمروز نبود، با توجه به اینکه داستان درستی داشت و سیر داستانی تازه و حساب شده‌ای که بود کاری کرد که با سیانور قابل مقایسه نباشد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: