روزنامه ایران: مشکلات روستای آبکنار هم مثل اغلب روستاهای کشور است، روستایی که در آن بیکاری و تغییر سبک زندگی موجب مهاجرت وسیع شده و آن را تقریبا خالی از سکنه کرده. روستایی با آب فراوان و جاذبههای توریستی. واقعا راه حل این مشکلات چیست و باشگاه نجات چطور میخواهد دوباره اهالی را جذب روستا کند؟ باشگاه 3سالی هست کارش را شروع کرده و پایهاش را بر فعالیتهای فرهنگی و ورزشی گذاشته تا شاید بتواند دوباره اهالی را به زادگاهشان بازگرداند.
مسعود بلوکی، سرپرست باشگاه فرهنگی ورزشی اتحاد آبکنار: همه نگران بودیم و البته هستیم. فکر کردیم تنها راه نجات ما فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی است. آبکنار پیشینه ورزشی دارد. بنابراین تصمیم گرفتیم اول آن را احیا کنیم. به خاطر مهاجرت سالهای اخیر، ورزش آبکنار نابود شد. قبلا کشتی گیله مردی، فوتبال و والیبال داشتیم و فکر کردیم احیای آنها خیلیها را به ماندن علاقه مند میکند.
فتح الله شکوفه محقق آبکناری: روستای آبکنار 2 هزار هکتار است. این آبادی از سال 1307 برق داشته. اولین دبستان ایران را همراه با تبریز در اینجا داشتیم. تا سالها در آبکنار هزار و 500 دانشآموز وجود داشت و خیلیها از اطراف برای درس خواندن به اینجا میآمدند. آبکنار عشق و زادگاه ماست و همه کسانی که باشگاه را راه انداختهاند به عشق آبکنار اینجا هستند تا جوانهایش افت نکنند. میدانید همین مهاجرتها میتواند به حاشیهنشینی در شهرها دامن بزند؟ بنای فرهنگی با همین باشگاه در آبادی ما گذاشته شده.
نگرانند، نگران نابودی روستایشان. بزرگترین روستای استان گیلان. آبکنار در 38 کیلومتری بندر انزلی، روستایی خوش آب و هوا در کنار تالاب. به قول اهالی در کنج و کمی ناشناخته. میگویند این روزها بجز پیرمردها و پیرزنها تفریباً کس دیگری در روستا باقی نمانده. به قول اهالی، آبکنار پیرسرا شده. یک جوری که دلت میگیرد وقتی از کوچهها و گذرهای نمناک و سرسبزش میگذری.
با این همه اهالی دست روی دست نگذاشتهاند، نگرانی نمیگذارد بیخیال وضع آبادیشان شوند. خیلیهایشان از اینجا رفتهاند اما هنوز دلشان برای روستایشان میتپد. بارها دور هم جمع شدهاند، فکرشان را روی هم گذاشتهاند و به این نتیجه رسیدهاند که باید کاری کرد. «نجات» کلمهای است که ذهنشان را پر کرده. باید روستایشان را نجات دهند. نجات از این همه مهاجرت، بیکاری، خالی شدن سکنه، دلزدگی از زندگی روستایی و...
باهم تصمیم گرفتند باشگاهی تأسیس کنند؛ یک باشگاه فرهنگی و ورزشی. اسمش را گذاشتند «اتحاد آبکنار». اسم رسمیاش این است اما بیشتریها وقتی دربارهاش حرف میزنند میگویند این باشگاه همان باشگاه نجات آبکنار است.
یک روز نوروزی است و هوا بارانی و گرفته. باران میبارد و بر سقفهای شیروانی میکوبد. خانههای آبکنار مثل اغلب روستاهای استان گیلان با بلوک ساخته شده. بلوکهایی که بیشترشان از بارش زیاد باران سبز شده. از بازار مسجد محل میگذرم. روستا 3 محله اصلی دارد. «میرمحل»، «میان محل» و «مسجد محل». بازار نیمه تعطیل است و در گوشه و کنار چند قهوه خانه و مغازه باز دیده میشود. در این روز بارانی قرار است با اهالی باشگاه دور هم بنشینیم و درباره فعالیتها و دغدغههایشان بیشتر حرف بزنیم. مشکلات روستای آبکنار هم مثل اغلب روستاهای کشور است، روستایی که در آن بیکاری و تغییر سبک زندگی موجب مهاجرت وسیع شده و آن را تقریباً خالی از سکنه کرده. روستایی با آب فراوان و جاذبههای توریستی. واقعاً راه حل این مشکلات چیست و باشگاه نجات چطور میخواهد دوباره اهالی را جذب روستا کند؟ باشگاه 3 سالی هست کارش را شروع کرده و پایهاش را بر فعالیتهای فرهنگی و ورزشی گذاشته تا شاید بتواند دوباره اهالی را به زادگاهشان بازگرداند.
آبکنار به گفته اهالی این روزها فقط هزار و 900 نفر جمعیت دارد که البته 400 نفرشان هم غیر بومی هستند. درحالیکه در سالهای نه چندان دور این روستا 11 هزار نفر جمعیت داشته و جنب و جوش و بازارش تقریباً در منطقه، کم نظیر بوده.
مسعود بلوکی، سرپرست باشگاه فرهنگی ورزشی اتحاد آبکنار است. بعد از بازنشستگی و به خاطر تأسیس باشگاه دوباره به زادگاهش بازگشته: «همه نگران بودیم و البته هستیم. فکر کردیم تنها راه نجات ما فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی است. آبکنار پیشینه ورزشی دارد. بنابراین تصمیم گرفتیم اول آن را احیا کنیم. به خاطر مهاجرت سالهای اخیر، ورزش آبکنار نابود شد. قبلاً کشتی گیله مردی، فوتبال و والیبال داشتیم و فکر کردیم احیای آنها خیلیها را به ماندن علاقهمند میکند.»
اعضای باشگاه مرا تا کنار زمین چمنکاری شده فوتبال همراهی میکنند. جایی که همان شب هم قرار است مسابقهای در آن برگزار شود. زمین والیبال و بقیه تجهیزات ورزشی را هم نشانم میدهند، تجهیزاتی که با کمک حامیان باشگاه مهیا شده.
سجاد حسرتی، مدیرعامل باشگاه و جوانی که سالهاست از آبکنار به بندرعباس مهاجرت کرده اما همه آخرهفتههایش را در روستایش میگذراند از عشق و علاقه و در عین حال نگرانیاش برای زادگاهش میگوید: «چه چیز بهتر از ورزش برای نجات و البته فعالیتهای فرهنگی. همین باشگاه چند بار مردم را برای تمیز کردن تالاب و کل روستا بسیج کرد. یک جوری که الان این فعالیتها نهادینه شده و اهالی بدون اینکه ما از آنها بخواهیم دور هم جمع میشوند و روستا را تمیز میکنند.» مسئولان باشگاه همچنین تصمیم گرفتند یک مدرسه فوتبال تأسیس کنند تا نونهالان و جوانان را به ماندن در روستا بیشتر علاقهمند کنند و پایهای بسازند برای ورزش در آبکنار.
مسعود بلوکی میگوید: «هرچند آبکنار نونهال و جوان کمی دارد و بیشترشان مهاجرت کردهاند، تیم نونهالان را از اهالی آبکنار و حومه تشکیل دادیم و در سال 93 هم قهرمان استان شدیم. تیم نوجوانان را هم تشکیل دادیم که در سال 94 قهرمان استان شد و الان در لیگ برتر حضور دارد.
همین که میتوانیم به بهانه برگزاری مسابقات مردم را دور هم جمع کنیم خودش هنر است. در این سالها و در ایام نوروز، مسابقات فوتبال مردم را به ماندن در روستا ترغیب کرده.»
مسیب اولیایی، یکی از حامیان اصلی باشگاه اتحاد آبکنار یا همان نجات، با نگرانی درباره این روستا سخن میگوید: «اگر وضعیت آبکنار به همین منوال پیش برود تا 25 سال دیگر نابود میشود. تنها راه نجات آبکنار تبدیل آن به منطقهای توریستی است. آبکنار کنار تالاب است و دنج و پر از آرامش. اگر اینجا تأسیسات توریستی مثل هتل با قیمت مناسب ایجاد شود، در جذب توریست بسیار موفق خواهد بود.»
اکنون آبکنار تنها یک هتل کوچک با چند سوئیت محدود در کنار تالاب دارد که به گفته اهالی توانسته در جذب توریست داخلی و خارجی مؤثر باشد.
اولیایی ادامه میدهد: «الان تعداد زیادی از خانههای آبکنار خالی است و اگر اینها با مدیریت اجاره داده شود، میتواند درآمدزا باشد. اگر بتوانیم ورزش آبکنار را به وسیله باشگاه، دوباره زنده کنیم، امکان مهاجرت معکوس هم وجود دارد. خیلی از سرمایه دارهای اهل آبکنار دوست دارند سرمایهگذاری کنند اما اعتماد به نفس و جرأت کافی ندارند. کاش دولت وامهای بدون بهره یا بهره کم اختصاص دهد تا آنها هم جرأت پیدا کنند. در نهایت ماندن مردم در روستا به نفع دولت و کشور است.»
یکی از دانشجویان اهل آبکنار اما بیش از همه به ایجاد اشتغال در این روستا تأکید میکند: «تنها راه نجات روستای ما ایجاد اشتغال است. کاش سرمایهگذاران و حامیها به جای ساخت هتل و صرفاً جذب توریست به ایجاد کارخانه فکر کنند تا بومیها و غیر بومیها را به روستا بیاورد.»
با این حرفها خیلیها یاد گذشتههای دورتر روستا میافتند، همان زمانی که «تلنبار»ها یا سازههای پرورش کرم ابریشم در روستا فعال بودند و کارخانه پیله کشی در روستا برو بیایی داشت. زمانی که هنوز اقتصاد روستا تک محصولی و مبتنی بر کشت برنج نبود.
فتحالله شکوفه را خیلیها تاریخ زنده روستای آبکنار میدانند؛ پیرمردی که سالها درباره تاریخ و وضعیت آبکنار تحقیق کرده: «روستای آبکنار 2 هزار هکتار است. این آبادی از سال 1307 برق داشته. نخستین دبستان ایران را همراه با تبریز در اینجا داشتیم. تا سالها در آبکنار هزار و 500 دانشآموز وجود داشت و خیلیها از اطراف برای درس خواندن به اینجا میآمدند. آبکنار عشق و زادگاه ماست و همه کسانی که باشگاه را راه انداختهاند به عشق آبکنار اینجا هستند تا جوانهایش افت نکنند. میدانید همین مهاجرتها میتواند به حاشیهنشینی در شهرها دامن بزند؟ بنای فرهنگی با همین باشگاه در آبادی ما گذاشته شده.» همین حرفها سر درد دل سعید حسرتی، آموزگار آبکنار را هم باز میکند. او میگوید از 6 مدرسه آبکنار 3 مدرسه تعطیل شده و بقیه هم با جمعیت اندک دانشآموزی در خطر نابودی هستند.
جعفر آتشی از حامیان باشگاه هم میگوید: «مهاجرت همه جا هست و تا حد زیادی هم طبیعی است اما در دهه 60 اینجا مهاجرتهای اجباری شکل گرفت، به دلیل نبود شغل. «در سه چهار سال اخیر مهاجرتهای آبکنار خانوادگی شده؛ یعنی خانواده باهم مهاجرت میکنند و با این مهاجرتهای خانوادگی بدنه روستا تخلیه شده و اتفاقاتی افتاده که از نظر فرهنگی زیبنده اینجا نیست. برای همین فکر کردیم با این باشگاه دوباره میتوانیم به جذب بومیها فکر کنیم.»
به عقیده او در کشورهای اروپایی به روستاها بیشتر از شهرها بها داده میشود. اینکه چه نیازهایی دارند تا پایدار بمانند.
اگر آبکنار به صورت گلخانهای اداره شود و بخشی از زمینهای آن توریستی اعلام شود، هم اشتغالزایی میشود و هم توریست جذب میشود.
الان 6 ماه سال برنج کشت میشود و 6 ماه دیگر زمینها بایر و خالی است. تک محصولی بودن یعنی کشت برنج که به گفته آنها سود چندانی برای روستا ندارد خطر نابودی آبکنار را هر روز بیشتر کرده. آنها امیدوارند در آینده کشت کیوی و سایر محصولات هم رونق بگیرد و البته پرورش ماهی هم هست که برخی در آبکنار آن را آغاز کردهاند. نمیتوان از آبکنار حرف زد و از تالاب زیبای آن نگفت، آبکنار مثل شبه جزیرهای است که از سه جهت به تالاب انزلی وصل میشود.
مهندس محسن عمرانی، کارشناس محیط زیست و از اهالی آبکنار از نگرانیهایش برای این تالاب میگوید: «هیچ کارخانهای به اندازه احیای تالاب نمیتواند آبکنار و روستاهای همجوار را از خطر نابودی نجات دهد. سالها مردم اینجا در کنار تالاب کشاورزی و باغداری میکردند. خیلیها از قابلیتهای این تالاب در جذب گردشگر بیاطلاعند. مرگ تالاب به خاطر بیآبی نیست بلکه بهدلیل تخریب بیرویه جنگلها، فرسایش و ایجاد رسوب در تالاب است و همه باید به فکر این تالاب زیبا و رسوببرداری از آن باشند.»
در کوچه و گذرهای آبکنار قدم میزنم. به تالاب زیبایش میروم که حالا قسمتهای زیادی از آن با آزولا همان گیاه فیلیپینی که میگویند نفس تالاب را به شماره انداخته پوشیده شده. اسم آبکنار را خیلیها از زمان بارش برف در سال 92 به خاطر میآورند. 3 روزی که روستا زیر برف مدفون ماند و به همت اهالی و خبررسانی بموقع از سوی آنها از نابودی نجات یافت. آیا این بارهم آنها با باشگاه نجاتشان بار دیگر در یادها خواهند ماند؟