جوان خوش تیپ تهرانی، چگونه «رئیس آفتابهها» شد؟!
اینکه در اصطلاح به کسی گفته می شود”رئیس آفتابه ها” مبتنی بر یک اتفاق واقعی در تهران قدیم است.
کد خبر :
650466
24 آنلاین: جعفر شهری، در کتاب گوشهای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، ج۱ می نویسد: «ده دوازده دکان بالاتر از شمس العماره یعنی مجاور وزارت دارایی فعلی، مستراح عمومی خیابان بود و این تنها مستراح غیر از مبالهای مساجد و حمامها بود که در اختیار مردم قرار گرفته بود و جنب آن دوچرخهسازی (حسینآقا شیخ) که تقریباً اولین دوچرخهسازی که در معنای واقعی خود یعنی دوچرخه کرایه بدهی و تعمیر دوچرخه بود قرار گرفته بود…» «مجاور دکان حسینآقا شیخ پس از مستراحهای مساجد و حمامها تنها مستراح عمومی شهر به نام خلای رئیس بود که سبب احداثش را اینطور تعریف میکردند: وقتی یکی از مأموران داروغه که جوانی خوشبر و روی خوشاندام بوده مورد غضب واقع گردیده اخراج میشود و زن ثروتمندی به او علاقه بسته برده نگهداریش میکند. چند صباحی که از این مقدمه میگذرد جوان سر به بدخلقی و ناسلوکی گذارده از بیکاری شکایت مینماید و هر چه خانم در صدد انصرافش بر میآید که با وجود چنین خانۀ راحت و شام و ناهار مرتب و پول توجیبی و رخت و لباس نو، کسب و کار برایش زاید میباشد بخرجش نرفته دو پا را در یک کفش میکند که یا کار و مشغولیات، یا اینکه خانه را ترک
میکنم. ناچار خانم سرمایهای در اختیارش گذارده مختارش میسازد و جوانک مدتی گرد شهر در صدد کار برآمده تا عاقبت محل مورد ذکر را که خرابۀ متروکی بوده خریده عمله و مقنی گذارده احداث چند دستگاه مبال میکند و مقداری نیز آفتابه برای آن تهیه کرده هر کدام را به رنگی ملون میسازد و خود بالای صُفۀ کنار حوض آن نشسته قلاب آفتابه پرکنی را بدست گرفته مشغول لولئینداری میشود. وقتی خبر به خانم میرسد و او را میبیند که سحر از خواب برخاسته مشتاقانه روانه میشود متعجب که چگونه ممکن است کسی که آسودهترین و محترمترین زندگی را داشته دست به چنان شغل خسیس بزند خود بخاطر اطمینان روزی به سراغش رفته او را به همان گونه که شنیده بوده ملاحظه مینماید، با این اضافه که در کمال شگفتی ملاحظه میکند بالای سکو نشسته آفتابه برای مراجعان پر میکند، اما هر کس به هر آفتابه دست میبرد با تغیّر و تشدد دستور برداشتن آفتابۀ دیگر میدهد، به این صورت که اگر سبز را برداشته میگوید آفتابۀ زرد را بردارد و اگر قرمز را بر میدارد پشت گلی یا سیاه به او تکلیف میکند و به هر یک از مستراحها که میخواهد برود به مستراح دیگر فرمانش میدهد و بر سر آن یکسره
با مردم ستیز و خشونت میکند! چون شب میرسد و خانم موضوع کار زشت لولئین خانهداری و جریان آفتابهها را با او به پیش میکشد جواب میشنود! چنانچه خانم مطلع میباشد قبل از این نوکر داروغه بوده که اِهِنّ و تُلّپی داشته! کلاه پاخپاخی(=کلاهی از پوست گوسفند با پشمهای بلند که پشمهایش تا روی چشم آمده قیافه را مهیب مینمود) ، قبای قرمز و خنجر پَرِ کمر، با صولت و صلابت تمام، بالاتر از همه قدرت و حکومتی که در ابوابجمعی خود داشته، حکمش بالاتر از حکم سلطان میآمده، میتوانسته به همه کس امر و نهی کرده، دشنام داده، سیلی زده، تحکم نموده، چه بکن چه نکن داشته باشد و چه کسی بوده که بتواند بالای حرفش حرف داشته باشد که با اخراجش همه بر باد رفته روباه شل و کلاغ پر سوختهای گردیده که هر لحظه حسرت آن یکهتازیها و بلندپروازیها در آتشش میکشیده، تا آنجا که کم مانده بوده کارش به جنون بینجامد و به تفحص شغلی به شرایط آن بر میآید و نتیجهاش آن میشود تنها حرفهای که میتواند در مشاغل آزاد دارای چنان ابهتی باشد که هم مشمول عواید بوده و هم آقایی و اربابی و ریاست و حکومت و کدخدایی و بزرگی و بالاتر از همه فرماندهی و امر و نهی داشته
باشد مگر همان لولئینداری میباشد، چه کسی که به فشار اجابت دست به تنبان و چشم به آفتابه، آشفتهحال پا به لولئینخانه میگذارد عجالتاً هر حکمی را گردن نهاده با هر مقام و منصب در برابر لولئیندار کوچکتر از کوچک میشود و این همان کاری است که تالی شغل پیشین میباشد. تا اواخر خلای رئیس کار راهاندازی مینمود و با آنکه چند پشت لولئیندار عوض کرده بود هنوز مردم موقع آفتابه برداشتن لولئیندار را رئیس خطاب کرده در برداشتن آفتابه از او کسب اجازه میکردند.