عمل‌گرایی سرمایه‌سالارانه در کمین انقلاب اسلامی

سؤال اینجاست که چرا رهبر انقلاب در سال‌های اخیر بر این موضوع که افراد و ساختار جمهوری اسلامی می‌باید انقلابی بمانند، توصیه می‌کنند. پاسخ به این پرسش را در تحلیل دو سطح داخلی و خارجی می‌توان یافت.

کد خبر : 648040

خبرگزاری فارس: سؤال اینجاست که چرا رهبر انقلاب در سال‌های اخیر بر این موضوع که افراد و ساختار جمهوری اسلامی می‌باید انقلابی بمانند، توصیه می‌کنند. پاسخ به این پرسش را در تحلیل دو سطح داخلی و خارجی می‌توان یافت. با نگاهی به سخنان رهبر انقلاب طی دو سه سال اخیر، می‌توان به‌وضوح دریافت که هرچه به این‌سوتر می‌آییم، دغدغه‌ی «انقلابی» بودن و ماندن نخبگان، آحاد جامعه و ساختار قدرت جمهوری اسلامی در گفتار ایشان پررنگ‌تر شده است. چونان‌که وقتی انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری پیش آمد، بر صفت انقلابی‌گری در انتخاب‌ها تأکید و به آن توصیه کردند. این توصیه به‌خصوص در زمینه‌ی شکل‌گیری مجلس خبرگان انقلابی، در بیان ایشان تأکید مؤکد بود و نیز نهایتاً امسال در سالگرد ارتحال امام راحل عظیم‌الشأن، مانیفست انقلابی‌گری را تبیین و تشریح کردند. آنچه رهبر انقلاب 14 خرداد در حرم امام بیان داشتند، می‌توان منشور انقلابی‌گری دانست. حال سؤال اینجاست که چرا رهبر انقلاب در سال‌های اخیر بر این موضوع که افراد و ساختار جمهوری اسلامی می‌باید انقلابی بمانند، توصیه می‌کنند. پاسخ به این پرسش را در تحلیل دو سطح داخلی و خارجی می‌توان یافت. همپوشانی دو رخداد در فضای داخلی و خارجی کشور، شرایطی را پیش آورده که می‌تواند منجر به انقلاب‌زدایی از ساختار از یک‌سو و ذهنیت‌ها و کنش‌های افراد، از دیگر سو شود. الف) تحلیل محیط داخلی رخدادی که در محیط داخلی جمهوری اسلامی به وقوع می‌پیوندد و در نتیجه‌ی آن، افراد و ساختار از انقلابی‌گری نهی می‌شوند، تولید ادبیاتی است که در گفتار بخشی از نخبگان سیاسی نمود یافته است. ادبیاتی که از دوگانه‌ی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی نام می‌برد و تلاش می‌کند انقلاب اسلامی را به‌مثابه‌ی یک رخداد تاریخی، که اتفاق افتاده و زمان بر آن گذشته است، بنمایاند و جمهوری اسلامی را ساختار بروکراتی ببیند که نیازمند الزاماتی است که آن الزامات با شرایط انقلابی و جنبشی متفاوت است و صورتی نهادی و ساختاری را تمنا می‌کند. ادبیاتی که انقلاب را طب تند زودگذری ترسیم می‌کند و لذا پایبندی به ارزش‌های آن را غیرالزام‌آور می‌شمارد. ادبیاتی که گونه‌ای سرخوردگی از انقلاب و ارزش‌های آن را برای جامعه ترسیم می‌کند. شاید بتوان شکل‌گیری و آغاز این ادبیات را، که هم‌اکنون در قالب یک گفتمان نخبگانی و نه البته عمومی قوام می‌یابد، در آثار ترجمه‌ای دهه‌ی شصت جست‌وجو کرد. ترجمه‌ی آثار هانا آرنت، از جمله «خشونت» و «انقلاب»، توسط مترجم لیبرال عزت‌الله فولادوند، در آن دهه که سرخوردگی از انقلاب را به جامعه تزریق می‌کرد، شروع شکل‌گیری این ادبیات است. ادبیاتی که در دهه‌ی نود در گفتار برخی مسئولان جمهوری اسلامی، از جمله رئیس‌جمهور، یافت می‌شود. به نظر می‌رسد با ترجمه‌ی آثار علوم انسانی غربی در دهه‌های گذشته و تسلط ابژکتیو و سوبژکتیو این علوم بر فضای علمی کشور، کردار برخی نخبگان و حتی مسئولین جمهوری اسلامی، که فهم تئوریک بایسته‌ای از انقلاب اسلامی ندارند، در انقیاد این آثار درآمده است. این موضوع بعد از فروپاشی بلوک شرق و ایدئولوژی و پیروزی بلامنازع لیبرال سرمایه‌داری و بلوک غرب، سرعت بیشتری یافته و ذهنیت و رفتار بخشی از مسئولان را دربرگرفته است. ب) تحلیل محیط خارجی مهم‌ترین و تأثیرگذارترین عنصر محیط خارجی و پیرامونی انقلاب اسلامی، دشمن خارجی است. تقابل دشمن خارجی با انقلاب اسلامی در مدت گذشته را در سه گونه مواجهه می‌توان تقسیم‌بندی نمود. مواجهه‌ی اول: جنگ سخت با پیروزی انقلاب اسلامی، آنچه دشمن به‌عنوان راهبرد در برابر انقلاب اسلامی در پیش گرفت، برخورد نظامی و سخت با نظام نوپای جمهوری اسلامی بود. در کنار قیام مسلحانه‌ی سازمان منافقین خلق، تحریک اقوام و در نتیجه‌ی آن، راه‌اندازی قائله‌ی ترکمن‌صحرا، خلق ترک، خلق عرب، دموکرات‌های کردستان و نهایتاً حمله‌ی همه‌جانبه‌ی رژیم بعث صدام علیه جمهوری اسلامی، نمود این استراتژی در دهه‌ی شصت بود. در طول این دهه‌ی خونین، انقلاب اسلامی در برابر استراتژی جنگ مقاومت کرد و توانست این درک را در دشمن به وجود بیاورد که مواجهه‌ی سخت با جمهوری اسلامی راه به‌جایی نمی‌برد. مواجهه‌ی دوم: پروژه‌ی پروتستانتیسم اسلامی بعد از جنگ تحمیلی، جمع‌بندی اندیشکده‌های غربی این بود که برای مواجهه با انقلاب اسلامی، باید به سکولاریزه کردن انقلاب اسلامی روی بیاورند. در آن مقطع، خوانشی که از فرایند تحقق سکولاریسم و عرفی شدن در غرب وجود داشت، این بود که پروتستانتیسم (جنبش دین‌پیرایی) غرب را به سکولاریسم رهنمون نموده است. لذا با این‌همانی اسلام با مسیحیت و غرب با ایران، پروژه‌ی پروتستانتیسم اسلامی را کلید زدند و مواجهه‌ی نظری با مبانی انقلاب اسلامی را با حمایت از آنچه جریان روشنفکری دینی می‌نامیدند، آغاز کردند. در این دوره تلاش می‌شد از مبانی نظری انقلاب اسلامی مشروعیت‌زدایی شود. تلاش می‌شد مارتین لوتر، که رهبر جنبش دین‌پیرایی در غرب بود، در ایران نیز بازنمایی شود. مارتین لوتر خواندن حسین حاج‌فرج دباغ، مشهور به عبدالکریم سروش (که به زعمشان پایه‌های اسلام را لرزانده بود)، توسط روزنامه‌ی «تایمز» لندن در آن مقطع، نمود همین رویکرد بود. غرب تصور می‌کرد با منازعه‌ی نظری با مبانی اسلام و مشروعیت‌زدایی از آن می‌تواند پروتستانتیسمی اسلامی را به وجود آورد که رهاورد آن سکولاریسم باشد و تحقق سکولاریسم و عرفی‌گری به‌معنای پایان انقلاب اسلامی است. پروژه‌ی پروتستانتیسم اسلامی، به‌دلیل عمق اجتماعی آموزه‌های اسلامی، مهم‌ترین رهاوردش برای جریان روشنفکری، بدنام شدن بیش‌ازپیش در نظرگاه عامه‌ی مردم و از دست رفتن سرمایه‌ی اجتماعی ایشان بود. سال 1384 این استراتژی دشمن رسماً با شکست مواجه شد. مواجهه‌ی سوم: عمل‌گرایی و سرمایه‌داری بعد از شکست پروژه‌ی پروتستانتیسم اسلامی، خوانش لیبرالیستی-کاپیتالیستیِ آمریکایی در برابر خوانش ایدئالیستیِ روشنفکری اروپایی از روند چگونگی سکولاریسم در غرب، مورد توجه قرار گرفت. خوانشی که سکولاریسم را نه به‌عنوان نتیجه‌ی پروتستانتیسم، بلکه نتیجه‌ی بورژوازی، سرمایه‌سالاری و عمل‌گرایی می‌دانست. در خوانش جدید، استراتژی جدید غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی، بعد از شکست پروتستانتیسم اسلامی (که در پی آشتی اسلام و دموکراسی سکولاریستی بود)، پروژه‌ی آشتی اسلام و سرمایه‌داری بود و لذا در مواجهه با انقلاب اسلامی، لیبرالیسم بر آزادی و دموکراسی اولویت یافت. در این راهبرد، کاپیتالیسم دالان سکولار شدن جامعه است. غرب در این نوع از مواجهه، تلاش می‌کند مناسبات سرمایه‌سالارانه، فایده‌گرایانه و عمل‌گرایانه را به‌جای مناسبات انقلابی‌گرایانه و مبتنی بر ارزش‌ها، مبنای رفتار جامعه‌ی ایران قرار دهد که اگر چنین شود، جامعه‌ی ایرانی از انقلاب اسلامی روی‌گردان خواهد شد و نتیجه‌ی آن چیزی نیست جز سکولاریسم و عرفی‌گری. باید توجه داشت که اگر در راهبرد قبلی، نظریات جان هیک مورد توجه بود، در این رویکرد، نظریات فن هایک مورد توجه و تأکید است. در این مواجهه، نیروهای غرب‌زده دیگر مترصد مشروعیت‌زدایی از ارزش‌ها و منازعه با مبانی انقلاب اسلامی و اسلام عزیز نمی‌شوند (که این ضدانقلابی‌گری است)، بلکه تلاش می‌کنند جامعه‌ی ایرانی در مناسبات اجتماعی و سبک زندگی، عمل‌گرایی صرف و فایده‌مندی شخصی را مبنای رفتار قرار دهد. این یعنی شکل‌گیری یک جامعه‌ی غیرانقلابی که فایده‌مندی شخصی و عمل‌گرایی، ویژگی اعضای آن است. فرجام سخن دهه‌ی نود دوران مواجهه از نوع سوم با جمهوری اسلامی است. دورانی که در آن، عمل‌گرایی و سرمایه‌سالاری برای سکولار کردن جامعه‌ی ایران، مورد توجه است. این یعنی انقلاب‌زدایی از ساختار و کارگزار در جمهوری اسلامی. رهبر انقلاب با همین فهم از محیط داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، بر انقلابی بودن و ماندن جمهوری اسلامی تأکید می‌ورزند؛ چراکه کنش معطوف به ارزش‌ها به‌معنای انقلابی‌گری در نقطه‌ی مقابل عمل‌گراییِ فایده‌گرایانه‌ی شخصی است.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: