جای خالی آتش نشان ها سرسفره «هفت سین»

امسال جای آتش‌نشان‌های شهید کنار سفره هفت سین حسابی خالی است. یک چشم خانواده‌ها وهمکاران‌شان اشک است و چشم دیگرشان خون.دراین میان شاید تنها دلخوشی‌شان این است که آنها در راه خدمت به مردم، شجاعانه جان باخته‌اند.

کد خبر : 645234
روزنامه ایران: امسال جای آتش‌نشان‌های شهید کنار سفره هفت سین حسابی خالی است. یک چشم خانواده‌ها وهمکاران‌شان اشک است و چشم دیگرشان خون.دراین میان شاید تنها دلخوشی‌شان این است که آنها در راه خدمت به مردم، شجاعانه جان باخته‌اند. با اینکه نزدیک عید است و همه در تکاپوی استقبال از سال جدید اما در این میان همسر و دو دختر کوچک شهید آتش‌نشان محسن قدیانی همانند دیگر بازماندگان شهدای آتش‌نشان و کارگران ساده حادثه پلاسکو، این روزها را خیلی متفاوت تراز سال‌های دیگر سپری می‌کنند. آنها هنوز هم باور ندارند که تکیه گاهشان دیگر در خانه نیست و چقدر سخت و عذاب آور است گذراندن این لحظات برای آنان.
«رومینا»- 6 ساله- که همراه خواهرش «مبینا»- 12 ساله- همیشه با فرارسیدن سال جدید در کنار پدر و مادرشان برای خرید نوروز به بازار می‌رفتند امسال درفراق ناباورانه پدر اشک می‌ریزند و سیاهپوش هستند. پدری که همراه همکارانش برای نجات جان ده‌ها تن دل به آتش زدند اما خودشان مظلومانه پر کشیدند و رفتند.
«محسن» یکی از 16 آتش‌نشان غیوری بود که در حادثه ساختمان پلاسکو جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. او تنها آتش‌نشان گروه نجات از ایستگاه 3 بود که در آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو حاضرشد. آخرین نفری که از روی لباس قرمز رنگش شناسایی و پیکر بی‌جانش از زیر آوار ساختمان پلاسکو بیرون کشیده شد. لحظات به کندی می‌گذشت. روزهای سخت و پر دلهره‌ای که گریبانگیر این خانواده بود. دو دختر شهید آتش‌نشان از روزی که متوجه شدند پدرشان برای نجات مردم در ساختمان پلاسکو گرفتار شده است هرروز اشک می‌ریختند و دعا می‌کردند. آنها 11 روز چشم انتظار معجزه و خبری از پدرشان بودند اما این انتظار تلخ زمانی به پایان رسید که همه امیدها دراوج ناامیدی رنگ باخت. حالا با گذشت نزدیک به دو ماه هنوز هم نتوانسته‌اند این مصیبت بزرگ را باور کنند.
مرتضی- برادر آتش‌نشان شهید- به خبرنگارحوادث روزنامه ایران گفت: ما سه برادر و یک خواهر بودیم که محسن برادر بزرگمان را در حادثه پلاسکو از دست دادیم او 38 ساله بود که شب یلدا جشن تولدش را گرفتیم. چه روزهای خوبی بود اما افسوس که خیلی زود گذشت. برادرم 12 سال در آتش‌نشانی کار کرده و عاشق شغلش بود.چندی قبل هم دانشجوی ترم یک کارشناسی ایمنی و بهداشت شده بود. شاید باورش سخت باشد ولی محسن می‌دانست که رفتنی است. مهدی حاجی‌پور یکی از همکاران و دوستان صمیمی برادرم بود که روز قبل از تاسوعا برای امدادرسانی در چاه افتاد و شهید شد. نمی‌دانید برادرم آن روزها را چطور می‌گذراند. دلش آتش گرفته بود و تحمل دوری دوستش برایش ممکن نبود و بی‌تابی می‌کرد. جالب اینکه پس از همین حادثه و بی‌قراری‌های برادرم یک روز او از خواب عجیب‌اش گفت. می‌گفت مهدی به خوابش آمده و گفته« محسن بی‌قراری نکن می‌برمت پیش خودم». وقتی محسن این خواب را برایمان تعریف کرد گمان کردیم به خاطر صمیمیت و علاقه شدید‌شان این خواب را دیده. اما حالا که در حادثه آتش‌سوزی پلاسکو برادرم را از دست دادیم فهمیدیم تعبیر خوابش همین بود. او رفت و تنهایمان گذاشت.
برادر داغدار با اشاره به روز حادثه بیان کرد: «خودم سرباز هستم. همان روز حادثه قرار بود محسن ضامنم شود وکارهای وام گرفتنم را انجام دهد. گفت صبح با او تماس بگیرم و یادآوری کنم تا فیش حقوقی‌اش را برایم بگیرد. حدود ساعت 10 صبح بود که در فضای مجازی متوجه آتش‌سوزی پلاسکو شدم. می‌دانستم برادرم هم اعزام می‌شود با وجود این زنگ زدم تا حالش را بپرسم اما تلفنش را جواب نداد. به همین خاطر به ایستگاهشان زنگ زدم و فهمیدم اوهم به پلاسکو اعزام شده است. مثل همیشه که به مأموریت می‌رفت و برمی‌گشت خیال کردم آن‌روزهم می‌رود و برمی‌گردد. ولی...
ساعت 10 ونیم صبح روز 30 دی یکی از دوستانم که در خیابان جمهوری کار می‌کند تماس گرفت و وحشتزده گفت: «مرتضی پلاسکو ریخت، داداشت کجاست؟»
باورکنید نمی‌فهمیدم چه می‌گوید وچه می‌شنوم. شوکه بودم.نمی‌خواستم باور کنم محسن در ساختمان گرفتار شده. خیلی سریع موتور گرفتم وخودم را به پلاسکو رساندم.گوشی محسن جواب نمی‌داد. فهمیدم او در راهرو و سمت شمال شرقی ساختمان بوده و آنها جزو گروه‌های اولی بودند که جان باختند. محسن آخرین نفری بود که از ویرانه‌ها بیرون کشیده شد وازروی رنگ لباسش که قرمز بود و مربوط به گروه نجات، خیلی سریع شناسایی شد.
نمی‌توانم توصیف کنم که چه لحظات عذاب‌آوری را گذراندیم. مادر، پدر، خواهر، برادرانم و زن داداشم و دخترهایش یک لحظه هم آرام و قرار نداشتند. زن برادرم گریه کنان می‌گفت: پنجشنبه صبح وقتی بچه‌ها خواب بودند او به محل کارش رفت و حتی قبل از رفتن به پلاسکو با او تماس گرفته و جویای حالش شده بود. برادرم ازاوخواسته بود تا مراقب خودش و بچه‌ها باشد. اما او راهی آخرین مأموریتش شد و دو دخترش یتیم شدند و دل همگی‌مان شکست.باورکنید دراین روزها حال هیچ کدام‌مان خوب نیست. با اینکه هم خانواده همسر برادرم و هم ما مراقب بچه‌ها هستیم، ولی می‌دانیم هیچ چیزی جای نوازش‌های پدرشان را نمی‌گیرد. آنها دائم بهانه محسن را می‌گیرند و بی‌تابی می‌کنند.این حادثه جگر همه ما ومردم را سوزاند. شب عید بود. خانواده کارگرهای ساده که در آتش سوختند و چشم به لقمه نانی از سوی همسرانشان دوخته بودند تا برایشان بیاورند اما....

خانواده شهدای آتش‌نشان که هر کدامشان برای زندگی و آینده‌شان برنامه داشتند خیلی مظلومانه پر کشیدند و از بین ما رفتند. تنها خواسته ما خانواده بازماندگان این است که فرزندان، همسران و پدرو مادرهای این خانواده‌ها مورد توجه وحمایت‌های جدی قرار بگیرند. خداروشکر شرایط ما مناسب است و هوای همدیگر را داریم. اما هستند خانواده‌هایی که با فرا رسیدن عید نوروز دستشان خالی است و گرفتارند. امیدواریم مسئولان و مردم همیشه این فاجعه را به یاد نگه‌دارند و با گذشت زمان این حادثه عادی و فراموش نشود و در مناسبت‌های مختلف یادی از این خانواده‌ها شود. چرا که آنها جگر گوشه‌هایشان را از دست دادند. این داغ با گذشت سالیان سال هم سرد نخواهد شد. ای کاش مسئولان نیز با زنده نگه داشتن یاد و خاطره این عزیزان و به رسمیت شناختن شهادت آنها مرهمی بر زخم‌های دل بازماندگان باشند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: