خاطرات فضه، از روزهایی که در میان خاندان وحی بود

«خدایا، چه می‌شنیدم؟ در مقابل این پرده‌دری چه باید می‌کردم؟ ای کاش مرا پشت در می‌کشتند و کار به آنجا نمی‌رسید که بانویم پشت در بیاید. به هر حال من پیام آنان را به مولایم رساندم، اگرچه همه اهل خانه صدای فریاد او را از پشت در می‌شنیدند...»

کد خبر : 640808
سرویس سبک زندگی: در این مطلب به نقل از سایت مهرخانه به معرفی کتاب «دفتر خاطرات فضه، کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها» می‌پردازیم.
نویسنده: محمدرضا انصاری
انتشارات دلیل ما
در روزگاری که نامرد مردمان، از حمایت از حق دست کشیده بودند و هر یک به دنبال منفعتی، عهدهای دیرین را فراموش کرده بودند، زنی مردانه ایستاده بود و از بانوی دنیا و عقبایش حمایت می‌کرد. زنی ایستاده بود و بر زخم‌های دردانه نبی مرحم می‌گذاشت و رازدار رازهای جسم نحیفش بود. فضه، نه تنها یک خادمه، که امین خانه بود. او دلداده و دلسوخته خاندان عصمت بود و حامی و پشتیبان ایشان. ازاین‌رو شاید نگاه به تاریخ از منظر کسی که در بسیاری از اتفاقات بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله علیه‌و‌آله‌و سلم حضور داشته است، چندان خالی از لطف نباشد.
در این زمینه کتاب «دفتر خاطرات فضه، کنیز حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها» یکی از کتاب‌هایی است که موضوعی تاریخی را از منظری نو و با روایتی جدید، بیان کرده است. محمدرضا انصاری در این کتاب ۸۲ صفحه‌ای تلاش کرده است تا حوادث و وقایع تاریخی را با ادبیاتی جدید بیان کند. او با بررسی منابع تاریخی شیعه و سنی، به روایت ماجرا پرداخته است.
راوی ماجراها، فضه است. «فضه دختر یکی از پادشاهان هند بوده که در جنگ اسیر و به آفریقا برده شد. سپس از طرف پادشاه حبشه خریداری شد و نام «میمونه» به معنای «مبارک» برای او انتخاب شد. پس از چند سال پادشاه حبشه او را به عنوان کنیز همراه هدایای دیگری توسط جعفر طیار برای پیامبر فرستاد. پیامبر او را با دستور خدا به دخترش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بخشید و نامش را فضه گذاشت. او از آن لحظه زندگانی خویش را وقف خدمت‌گزاری خاندان عترت و طهارت نمود و همیشه به این منصب افتخار می‌کرد.
پس از شهادت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که حق امیرالمؤمنین ‌علیه‌السلام غصب شد و ماجرای حمله به خانه وحی از طرف سقیفه رخ داد، فضه عملاً در متن ماجرا قرار داشت و در همه مراحل مدافع آل‌محمد علیهم‌السلام بود و ولایت و برائت خود را علناً نشان می‌داد.
فضه پس از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام، خدمتکار خانه امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام بود و پس از آن حضرت نیز درگاه اهل‌بیت علیهم‌السلام را رها نکرد تا ماجرای کربلا که یاور حضرت زینب علیهاالسلام بود».
و آنچه عنوان می‌شود، به صورت متکلم و اول شخص مفرد است؛ به‌گونه‌ای که گویا خود فضه در حال روایت لحظات زندگیش برای مخاطبان است. ضمن آن‌که چینش داستان‌ها بر اساس ترتیب زمانی است تا جهت‌گیری دفتر خاطرات در آن معنادار شود و حالت روزشمار پیدا کند.
آن‌چه گذشت، گوشه‌ای از فصل اول کتاب بود که به بیان مقدمه‌ای در باب آماده‌سازی کتاب و شخصیت فضه و خلاصه‌ای از زندگانی او تا زمان حضور در خانه عصمت و طهارت علیهم‌السلام پرداخته است.
فصل دوم کتاب، بیان ماجراهایی است که فضه خود شاهد و ناظر آنها بوده؛ مانند ماجرای هجوم غاصبان به خانه وحی. در این فصل، به روایت فضه می‌خوانیم: «نمی‌دانم ماجرای حمله اهل سقیفه به خانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را چگونه بگویم؟ با یادآوری آن روزهای هولناک دلم می‌لرزد. اما بگذارید از حساس‌ترین صحنه‌های آن روز بگویم. عده‌ای از اهل سقیفه پشت درب خانه آمدند و به شدت در را کوبیدند.
من خدمتکار این خانه بودم و باید خود را سپر بلا می‌کردم. این بود که پیش از همه خود را پشت در رساندم و گفتم: کیستی؟ پاسخ داد: به علی بگو: سخنان باطل خود را رها کن و برای طمع در خلافت با نفس خود لجاجت مکن! امر خلافت برای تو نیست، بلکه برای آن شخصی است که مسلمانان انتخاب کرده‌اند و بر او اتفاق‌نظر دارند.
من که از گستاخی و بی‌پروایی او ناراحت شده بودم گفتم: امیرالمؤمنین از شما روی‌گردان است. اگر انصاف داشته باشید و از خدا و رسولش بترسید، می‌دانید که حق با اوست.
اما او به من دشنام داد و گفت: این سخن را رها کن و به او بگو باید بیرون بیاید وگرنه وارد خانه‌اش می‌شویم و او را بیرون می‌کشیم!
خدایا، چه می‌شنیدم؟ در مقابل این پرده‌دری چه باید می‌کردم؟ ای کاش مرا پشت در می‌کشتند و کار به آنجا نمی‌رسید که بانویم پشت در بیاید. به هر حال من پیام آنان را به مولایم رساندم، اگرچه همه اهل خانه صدای فریاد او را از پشت در می‌شنیدند. اما این بار بانویم فاطمه سلام‌الله‌علیها به سوی در حرکت کرد و اجازه نداد امیرالمؤمنین علیه‌السلام به استقبال مهاجمان برود».
فصل دیگری از کتاب با عنوان «کیمیا را به کار گرفتم»، شرحی است از فضائل فضه؛ بانویی که علم کیمیا را می‌دانست و در فصاحت و بلاغت، نیز کم‌نظیر بود به حدی که در حدود ۲۰ سال، جز با آیات قرآن پاسخگوی کسی نبود.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: