کسی حوصله این سریالها را ندارد!/ چرا سریالهایی مثل «روزهای بیقراری» ساخته میشود؟
به بازیگران «روزهای بیقراری» دقت کنید؛ بعید میدانم در زندگی واقعی ذرهای مشابه این کنش و واکنشها یا دیالوگهای داخل سریال را داشته باشند و در نهایت صرفا یک سری کپی پیست بیریخت از آدمهای غیرواقعیاند!
کد خبر :
640376
سرویس فرهنگی فردا؛ محسن غلامی (قلعهسیدی): هیچچیزی توی عالم فیلم و سریالسازی، به نظرم مثل درام و یا ملودرامی که ماجراجو و معماوار است، برای مخاطب جذاب نیست. از آن چیزهایی منظورم هست که دقیقا دست بگذارد روی حس و حال بیننده؛ مثل روایت عاشقانه یا قصه تلخِ تلخ حتی. کاری که برای دیدنش لهله بزند و منتظرش بماند.
اینها خب باید راسته کار تلویزیون باشد اولا و بعد نیز سینما و بقیهشان. ولی بیمخاطبی برخی تولیدات ما، این وسط بددردیست. جنسشان جور نیست، انگار نمیدانند چه میسازند و چطوری باید بسازند که مشتری نپرد. آنتن تلویزیون نیز شده بیلبورد تجربه کارگردانی که سرش به تنش نمیارزد چه رسد به فیلمسازی. شخص خاصی گرچه منظورم نیست!
البته قرار هم نیست ما صرفا یک سری از داستانها یا فقط دستپختِ برخیها را روی آنتن ببینیم ولی سریالساختن انصافا تعریف خودش را دارد. با پول و هُل و هر ماجرای عاشقانهای، نمیشود که یقه مخاطب را گرفت و جلوی تلویزیون نشاندنش.
با این مقدمه، از سوژه این متن بگویم ... از «روزهای بیقراری» و امثالهم بگویم که به گمانم تولیدشان، الکی پول خرجکردن است. شاید هم برای اینکه میخواهند فقط چندتا بازیگر را به زور بفرستند جلوی دوربین تا آنتن خالی از عریضه نماند. فکر میکنم از این تولیدات استانیست که متأسفانه نظارت خاصی روی ساختشان نیست.
نیازی به داستان تعریف کردن ندارد، بالاخره روی آنتن سیماست و ملت میبینند حتی به اجبار. این نیز میآید و میرود همانند قبلتریها؛ خودمانیم واقعا جذابیتی ندارد. از عشقبازی و اهدای عضو یا بگیر و ببند زن وشوهری و هووبازی تا ... توی هرکدام از موضوعات، سرکی به خیالش میکشد ولی بچگانه.
فکر میکنی با این کلمات قلمبهسلمبه قرار است چه کار محشری را تحویل بیننده بدهد اما زهی خیال باطل. بد مینویسیم وگرنه این دیگر چه وضع قصهنویسیست؟ «روزهای بیقراری» عینهو خیلی از تولیدات دیگر. دریغ از اینکه بتواند بیننده را درگیر خودش کند. فیلمنامهاش چقدر بیحال است. شخصا تا به الان دلیلی برای اینکه کسی بنشنید و آن را ببینید، پیدا نکردهام.
حرف حسابم این مجموعه نیست چرا که درحد مثال است و قواره نقد نوشتن را ندارد. نه دفعه اولمان هست که از اینها میسازیم و نه بار آخر. اسمش سریال خانوادگی و چه میدانم ملودرام است ولی ریخت و قیافهشان اصلا به این عناوین نمیخورد. چه خوب که محتوایش سر به بیراهه نگذاشته. باز هم میگویم بلد نیستیم قصه بنویسیم وگرنه از قصه تکراری نیز میشود کار شاق و تاپی درآورد.
حالا توی «روزهای بیقراری» کمی که چه عرض کنیم اما با اغراقبازی نیز دنبال کشش و جذابیتاند. مرده و مرگ مغزی را نیز زنده میکنند ولی چه فایده؟ آش شلهقلکاری میشود که بیا و ببین. فرق تخیل و مندرآوردیساختن خیلی زیاد است. تازه این وسط سوتی هم میدهند همان تصویر برعکس پرچم خودمان را میگویم. احتمالا خودشان میدانند کسی حواسش به اینجور مجموعهها نخواهد بود!
از کاظم معصومی، کارگردان مجموعه در عجبم که این نوع دوربینبازی و پلانبندیها دیگر چیست؛ چند پلانی که در آرامگاه بوعلیسینا گرفته شد را مرور کنید. چقدر آماتور واقعا. این دیگر چه بود؟ شبیه آگهی تبلیغی یا مستند گردشگری از دیدنیهای همدان میماند نه تیکهای از مجموعه داستانی. براحتی هر چه تمام نیز روایت ماجرا از دست فیلمساز درمیرود. نمیدانم عمدا اینکار را میکند یا شاید دنبال عجیبالخلقه ساختن است.
البته حق دارند لابد چون مدیوم فیلمسازی و تکنیک کارگردانی را بلد نیستند. چیزی که من به عینه میبینم اسمش هرچه هست ولی سریال تلویزیونی نیست حتی. بپذیریم که نصفی از مجموعههای ما هویت ندارند یعنی چندان به تریپ زندگی ما نمیخورند، جوری که حتی بدبختی توی سریالها نیز انگار از ماوراء آمده نه اینی که ما داخل جامعه و کوچه بازار میبینیم.
بروید سریالهای شرقی و بطور نمونه آثار کرهایها را ببینید یا مجموعههای ترکی را؛ اکثریت شبیه یکدیگرند اما خب به هر روشی که باشد تماشاچی را درگیر میکند. عمدتا بیکیفیتاند اتفاقا ولی میفهمند عشق و عاشقی یعنی چه! سر بیننده گول میمالند و او را برای دیدنش حریص میکنند. برعکس برخی تولیدات ما که حرصدربیارند.
به بازیگران «روزهای بیقراری» دقت کنید؛ بعید میدانم توی زندگی واقعی ذرهای مشابه این کنش و واکنشها یا دیالوگهای داخل سریال را داشته باشند. صرفا یک سری کپی پیست بیریخت از آدمهای غیرواقعیاند. نهایت عکسالعملشان مجیزگویی و گریه است. همه جا هم هستند برخی از اینها مثل پژمان بازغی. اینجاست که مشخص میشود همه چیز پول است و دستمزد آنچنانی. وگرنه بازیگر حرفهای، مگر حاضر میشود این کارکترها را قبول کند خصوصا با این فیلمنامه بدنوشت.
به گمانم این چند خط نصف و نیمه درباره «روزهای بیقراری» درمقام اشاره به بقیه است و از سرش هم زیاد. چیزی ندارد که بشود ازش حرف زد و نقدش کرد. حیف مجموعههای باکیفیتی که تلویزیون هر از گاهی میسازد ولی با اینها بیننده را مأیوس میکند. گویا تمام تولیدات خوب و نسبتا خوب ما قرار است صرفا برای نوروز و رمضان و اینها باشد.