روزنامه اعتماد: «ساعت ١٠ صبح بود. من تازه گاو و گوسفندهايم را از بيابان آورده بودم. همين كه رسيدم دختربزرگم كه ١٩ سال دارد گفت سه تا از خواهرهاش سرصبحي تو راه مدرسه با كاميون تصادف كردن و بردنشان بيمارستان. راه افتادم برم دنبالشان كه مادرشان گفت سعيده و زهرا و زبيده تو پيكان وانت شوهرخاله شان با كاميون تصادف كردند و همانجا جان دادند. بعد فهميدم توي بيابان كه بوديم پسرم ماجرا را با موبايل فهميده بود اما به من نگفته بود.»
پيرزاد اميريجوان، پدر زهرا، زبيده و سعيده با زبان سيستاني اينها را ميگويد و پشت گوشي تلفن سكوت ميكند. شوك ناگهاني از دست دادن سه تا از دخترها به حرفها و سكوتهايش آميخته است. ديروز ساعت ٦ و٤٠ دقيقه صبح، زهرا و زبيده و سعيده كنار خيابان نزديك خانهشان در روستاي آپدوم در انتظار رسيدن شوهرخالهشان ايستاده بودند تا با دخترش از راه برسد و آنها را به مدرسه ببرد.
از آنجا كه آموزش و پرورش بودجهاي ندارد تا براي رفتوآمد دانشآموزان آنجا مينيبوسي بخرد يا كرايه كند دخترها در گرما و سرما پشت وانت پيكان مينشينند و ٢٥ كيلومتر راه را تا مدرسهشان ميروند. دخترها يكي يكي در حال سوار شدن پشت پيكان وانت بودند كه راننده يك كاميون بنز ميان جاده كنترل فرمان را از دست داد و با وانت پيكاني كه بچهها در حال سوار شدن به آن بودند، برخورد كرد. ٤ تا از دخترها همانجا در دم جان سپردند و يكي از آنها به بيمارستان منتقل شد. اين حادثه در روستاي آپدوم از توابع بخش لاشار نيكشهر اتفاق افتاد.
آقا پيرزاد پدر دخترها صحبتهايش را بريده بريده ادامه ميدهد و بعد از سكوتي طولاني ميان حرفهايش ميگويد: «يكي از دخترام اول دبيرستان بود و دوتا ديگه هفتم و هشتم درس ميخواندند. تو آپدوم خيلي از خانوادهها دخترهايشان را به مدرسه نميفرستند اما من ميخواستم دخترهايم درس بخوانند و براي خودشان كارهاي شوند.» آقا پيرزاد ميان سكوتهايش به چند ساعتي فكر ميكند كه ناگهان همهچيز زندگياش زير و رو شد. به اين فكر ميكند كه حالا امروز ساعت دو بعدازظهر كه بيايد قرار نيست دخترها زنگ در را بزنند و با كيف و كتابهايشان خانه را شلوغ كنند. آقا پيرزاد ميگويد: «راننده وانت پيكان باجناقم بود. ماهي ٦٠ هزارتومان به او ميدادم تا دخترها را هر روز ببرد و بياورد. حالا دختر او هم فوت كرده و عزادار است. فقط يكي از همكلاسيهايشان زنده مانده كه او هم در بيمارستان است.» يكي از اهالي بومي آپدوم در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد: «راننده كاميون بنزي كه با وانت پيكان مدرسه تصادف كرد يك جوان ١٧ ساله بود كه نتوانست به موقع كنترل فرمان را به دست بگيرد و از حادثه جلوگيري كند.»
مرگ چندباره دانشآموزان در سرويسهاي مدرسه غيرمجاز
همچنين در تاريخ يازدهم ارديبهشت ماه سال گذشته نيز ٢١ دانشآموز روستاي چاهكيچي شهرستان دلگان بر اثر تركيدن لاستيك و واژگوني وانتي كه به عنوان سرويس مدرسه از آن استفاده ميشد، مصدوم شدند. سال گذشته نيز تعدادي دانشآموز دختر در همين مسير در حالي كه سوار بر وانتي بودند تا با آن به مدرسه بروند دچار حادثه شدند و جان باختند. يكي ديگر از بوميان آپدوم ميگويد: « در منطقه ما محور جاده روستاي آپودم - اسپكه را جاده مرگ مينامند چون علاوه بر دانشآموزان تصادفهاي ديگري نيز در اين مسير اتفاق ميافتاد و تعداد كشته شدههاي آن زياد است.»
يكي از دانشآموزان در راه بيمارستان فوت كرد
مديركل آموزش و پرورش سيستان و بلوچستان درباره اين اتفاق گفت: چهار دانشآموز دختر مقطع اول متوسطه صبح يكشنبه براثر سانحه رانندگي در مسير روستاي آپدوم از توابع بخش لاشار نيكشهر جان خود را از دست دادند و يك محصل نيز مجروح شد. يك دستگاه كاميون ساعت ٦ و ٤٠ دقيقه صبح ديروز در راه روستايي از بخش لاشار نيكشهر واقع در جنوب سيستان و بلوچستان به شماري از دانشآموزان در حين سوار شدن به خودروي يكي از والدين براي رفتن به مدرسه برخورد كرد. بر اساس اعلام مركز فوريتهاي پزشكي با توجه بهشدت برخورد كاميون سه دانشآموز در دم جان خود را از دست دادند و ٢ دانشآموز نيز مجروح شدند. يكي از ٢ دانشآموز مجروح در حين انتقال به بيمارستان فوت كرد و حال دانشآموز ديگر نيز وخيم گزارش شده است. مديركل آموزش و پرورش سيستان و بلوچستان با تسليت اين ضايعه دلخراش به خانواده اين دانشآموزان گفت: اسامي دانشآموزان فوتي شامل سعيده اميريجوان، زهرا اميريجوان، زبيده اميري جوان و فاطمه بلوچ لاشاري و محصل مجروح زهرا اميري رجا است.
دوست داشتم دخترهايم درس بخوانند
آقا پيرزاد ميگويد: «صبح داشتم نماز ميخواندم و صدايشان را ميشنيدم كه سر سفره صبحانه سراغ درس و مشق همديگر را ميگرفتند. من غير از اين سه تا دختر ٥ تا بچه ديگه هم دارم. اما اين سه تا من را خيلي دوست داشتند. از اينكه مثل دخترهاي ديگر مجبور نيستند توي خانه بمانند و مدرسه ميروند، خوشحال بودند. من هيچوقت از درسشان نميپرسيدم اما خودشان كارنامههايشان را برايم ميآوردند و ميديدم كه همه نمرههايشان خوب بود.»