در جستجوی عدالت عرفی

الان لیبرالیسم بر اساس ظلم جهانی بنا شده است، یعنی ظلمی که در سطح جهان اجرایی بشود و فاصله طبقاتی زیاد بشود که مبنای آن یک نوع عقلانیت ربوی است که باید پول روی پول انباشته شود که بانک‌ها بنیان‌گذار آن هستند و به سرعت و شدت پول‌ها را جمع می‌کنند.

کد خبر : 639480
سرویس سیاسی فردا؛ ابراهیم فیاض*: یک نوع عدالت گرایی، عدالت گرایی ملی گراست که امروز هم ترامپ آن را دنبال می‌کند و در تلاش برای آمیختن ملی گرایی و عدالت است و سعی می‌کند با آمیختن این دو یک ساختار بوجود بیاورد که فاشیسم و نازیسم و یک نوع سوسیالیسم ملی نتیجه آن خواهد بود. بر همین اساس می‌گویند اگر آزادی می‌خواهید باید از عدالت چشم بپوشید و ظلم را بپذیرید.
الان لیبرالیسم بر اساس ظلم جهانی بنا شده است، یعنی ظلمی که در سطح جهان اجرایی بشود و فاصله طبقاتی زیاد بشود که مبنای آن یک نوع عقلانیت ربوی است که باید پول روی پول انباشته شود که بانک‌ها بنیان‌گذار آن هستند و به سرعت و شدت پول‌ها را جمع می‌کنند. در نتیجه هر چه بر این اساس جلو می‌رویم پول بیشتری در بانک‌ها جمع می‌شود و دیگر بر نمی‌گردد.
در خود ایران بانک‌های خصوصی سود بالایی روی پول می‌دهند و سودی هم که از مردم روی وام‌ها می‌گیرند وحشتناک است و مردم خانه‌ها و دارایی‌هایشان را از دست می‌دهند و بانک‌های خصوصی سودهایی که اینطور به دست می‌آورند را به سهامدارانشان می‌دهند و در همین چرخه به شدت سود ربوی اوج می‌گیرد و جامعه به دوقطبی فقیر مطلق و ثروتمند مطلق تبدیل خواهد شد.
مطلقیت این دو قطب باعث می‌شود که چرخه مالی بوجود نیاید و درجامعه بیکاری گسترش پیدا کند. دولت فعلی ما تقریباً چنین ساختاری دارد، یعنی به شدت با هرگونه کمک به مردم مخالف است، مخالف مسکن مهر است، مخالف یارانه‌هاست؛ اما به شدت موافق تقویت قشرهای طبقه بالای اجتماع است، برایشان هواپیماهای مدرن شیک سفارش می‌دهد در حالی که حتی این هواپیماها پرواز به دبی هم ندارند . اشرافیت در نگاه این دولت اوج می‌گیرد که این بر اساس لیبرالیسم است. یک نوع لیبرالیسم که بر اساس ظلم بنا می‌شود و فاصله طبقاتی زیاد می‌شود.
در چنین جامعه‌ای خانواده از هم خواهد پاشید، چون از لحاظ اقتصادی توانایی ندارند. نتیجه می‌شود خانواده‌های معتاد ، بیکاران، دعوا و طلاق‌های عاطفی که نتیجه آن فساد فحشا و گستره عظیم آن است که در جامعه خودمان شاهدش هستیم. این نتیجه عملکرد دولت لیبرالیستی محافظه کار امروز است که حاضر نیست پول به سمت طبقات پایین جامعه حرکت کند. پس بانک‌های خصوصی به شدت تقویت می‌شوند و بانک‌های دولتی به مرز ورشکستگی کشیده می‌شوند و بانک‌های دولتی که امین مردم برای دریافت وام‌های خرده بودند به سمت نابودی می‌روند.
پس در جایی که لیبرالیسم حاکم است ظلم به شدت طبیعی است و حاکمیت می‌گوید وقتی عدالت اجرایی نمی‌شود باید ظلم را بپذیرید، که این بر اساس مکتب تکامل و داروینیسم اجتماعی است. جامعه انسانی که بدون عدالت و اخلاق باشد تنزل پیدا می‌کند به جامعه حیوانی وحشتناک، آن هم از نوع درنده، نه حیوان چهارپا که در آن بی پول‌ها و ضعیف‌ها توسط پولدارها نابود می‌شوند. الان در ایران قشر بازار سنتی هم در حال پیوستن به این جریان است تا ورشکسته نشود و نقش پایه‌ای هم در این داستان دارد.
به عبارت دیگر راست سنتی به راست مدرن و محافظه کار سنتی هم به محافظه کار مدرن می‌پیوندد و تشکیل شبکه عظیمی می‌دهند که این باعث فاصله طبقاتی و گسترش فقر و بیچارگی و فحشا در جامعه ما و فروپاشی خانواده خواهد شد. این همان است که در آمریکا هم رخ داده درون و به آمار فقر در آن جا هم افزوده می‌شود. البته معنای جهانی شدن همین است، همین جهانی شدن فقر.
نمونه آن این همه انسان فقیری که به طرز وحشتناکی با قایق از دریاها و اقیانوس‌ها به سبک انسان‌های اولیه سعی می‌کنند خودشان را به جایی برسانند که غذایی برای خوردن پیدا کنند، از کشت و کشتار درون کشورشان نجات پیدا کنند، افغانستان، آفریقا، شمال آفریقا، عراق و سوریه نمونه‌های آن هستند.البته که این انسان‌ها بعداً در معرض بردگی جنسی و اقتصادی و جسمی خواهند بود. بدن فروشی را در اروپا شروع می‌کنند و شبکه‌های فحشا و تجارت انسان و اعضای بدن انسان و مواد مخدر برای این منظور در حال کار کردن هستند. حال آن که ترامپ هم می‌گوید همین‌ها را باید از جامعه بیرون ریخت چون باعث فحشا و گسترش مواد مخدر در خود آمریکا هم شده‌اند. مثل مکزیک. البته نمی‌گوید خود ما استثمار کردیم یک بخش‌هایی از این‌ها را به خاک سیاه نشاندیم‌شان. مردم آمریکای لاتین همیشه با بدبختی رو به رو بودند که از آمریکای جنوبی به آمریکای شمالی مهاجرت کردند.
اروپا با کل مستعمره‌های قدیمش که حالا اتباع آن‌ها حرکت کردند به سمت‌شان برخورد بازدارنده دارد، حتی آلمان. پس جهانی شدن یعنی پذیرش ظلم جهانی و گسترش آن که همه باید آن را بپذیرند. آزادی‌ای که با پذیرش نبود عدالت به دست می‌آید و معنای آن گسترش یافته به آزادی‌ای سیاسی، اقتصادی و آزادی اخلاقی منجر می‌شود که این‌ها همه برای نخبگان خواهد بود. یعنی نخبگانی که قدرت دارند و سرمایه داران، آزادی سیاسی و اقتصادی را لازم دارند؛ والا کسی که پول ندارد آزادی اقتصادی برایش معنا ندارد و آزادی سیاسی را برای حفظ قدرت می‌خواهند.
آن‌هایی که قدرت ندارند آزادی برایشان بی معناست. آزادی جنسی هم همین طور است. آزادی جنسی برای کسی معنا دارد که پول داشته باشد تا بخواهد از کالاهای جنسی استفاده کند و به خوش‌گذرانی های جنسی و فحشا برسد. پس فحشا برای کسی که پول ندارد، بی معناست. این ساختارها ساختارهای ظلم کردن و ظلم پذیرفتن است که الآن در جهان اتفاق افتاده و تمام ابعادش قابل مشاهده است. اسلام، نه آن عدالت سوسیالیستی فلسفی را قبول دارد، نه لیبرالیسم غریزه گرایی که بر خودمحوری و اکوئیسم و شهوت‌های انسانی بنا می‌شود. اسلام یک مبنایی دارد که آن فطرت است. جهان بر اساس فطرت بناشده و (فاطر السماوات و الارض) تحقق و خلقت یافته و خلقت هم به سمت حق است و به سمت باطل نیست.(ما خلقت هذا با طلا) هرگز این زمین و آسمان را باطل خلق نکردیم. یعنی به حق خلق کردیم، یعنی غایت دارد، جهان بی غایت نیست که نیهیلیسم بوجود بیاید و اخلاق در آن نباشد. جهان به سوی غایتی روان است، (انالله و انا الیه راجعون) این جهان به سوی خدا روان است و خدا حق است و حق را جاری کرده است.
پس این عدالتی که از اسلام تأسی می‌کنیم، عدالتی است که به سوی خود خداست. جهان هم فطرت دارد، انسان هم فطرت دارد و کل جهان و انسان به سوی حق روان است و مسیر آن عدالت است و طی آن مسیر بدون عدالت نمی‌شود. این عدالت، هم، عدالت فردی است که شامل انسان می‌شود هم عدالت اجتماعی که شامل اجتماع می‌شود . از این جهت که انسان فطرت دارد، عدالت فردی دارد یعنی تقوا، چون به سوی خدا باید روانه بشود و هم، جامعه باید تقوای اجتماعی داشته باشد که آن می‌شود عدالت اجتماعی یا قسط.
ادامه دارد..
*صبح نو
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: