فیلمی که می‌خنداند اما تمام توان قاسم‌خانی نیست

قاسم‌خانی در اولین فیلمش به عنوان کارگردان درجه ریسک‌پذیری را تا حد زیادی پایین آورده و صرفاً با اتکا به شخصیت‌های امتحان پس داده سعی کرده اثری مفرح بیافریند. همین عدم ریسک‌پذیری خوب، بد، جلف را به مراتب پایین‌تر از سایر آثاری که قاسم‌خانی نویسنده آن بوده قرار می‌دهد.

کد خبر : 634974
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: خوب، بد، جلف تمام توان قاسم‌خانی نیست. قاسم‌خانی یکی از بهترین و شاید بهترین نویسنده آثار طنز سال‌های اخیر سینما و تلویزیون ایران است. نویسنده‌ای آشنا به جریان روز سینمای جهان و اُستاد نوشتن شوخی‌های درجه یک. قاسم‌خانی توانایی خود را در نوشتن انواع کمدی اثبات کرده است. چه زمانی که در فیلمی مثل «مارمولک» از قالب کمدی کلامی بهره می‌برد و چه زمانی که مثل سریال‌های مدیری از طنز موقعیت استفاده می‌کرد نویسنده‌ای موفق بود.
قاسم‌خانی انبان ایده‌های بکر برای خلق لحظات طنزآمیز است. خوب بلد است یک موقعیت مرکزی درخشان طراحی کند و بدون این‌که خدشه‌ای به آن موقعیت مرکزی اولیه وارد شود آن را به خوبی بسط و گسترش دهد. خلق جغرافیای خیالی «برره» و استفاده از این جغرافیای خیالی برای نقد خلقیات ایرانیان دستاورد درخشانی در سطح تلویزیون محسوب می‌شد. از طرف دیگر هر موقع که پیمان قاسم‌خانی به استفاده از شوخی کلامی روی آورده توانسته استعداد فراوانش را در گفت‌و‌گو نویسی به رخ بکشد.
اما مسئله‌ای که برخی از نوشته‌های قاسم‌خانی را از رمق می‌اندازد تعدد و تراکم ایده‌ها و داستانک‌های موجود در فیلم‌نامه‌های اوست. به عنوان مثال سن‌پطرزبورگ اندازه سه فیلم سینمایی ایده داشت و به راحتی می‌شد از درون آن یک مینی‌سریال چند قسمتی بیرون کشید. این تراکم ایده‌ها و تعدد داستانک‌ها در یک سریال تلویزیونی نه تنها آفت به حساب نمی‌آید بلکه می‌توان از آن به عنوان یک حسن یاد کرد. چرا که سریال‌های تلویزیونی به سبب مدت طولانی پخششان این فرصت را به نویسندگان می‌دهد که ایده‌های خودشان را به خوبی بارور کنند و تمامی داستانک‌ها را به سرانجامی معقول برسانند. ولی در یک فیلم سینمایی که مدت زمان محدودی دارد این تعدد ایده‌ها و تراکم داستانک‌ها به عدم انسجام متن می‌انجامد. این موضوع بزرگترین مشکل فیلم خوب، بد، جلف هم هست.
خوب، بد، جلف پُر است از ایده‌های متعدد و پراکنده‌ای که قرار است با نخ تسبیح نازکی به هم متصل شوند. منتها این نخ تسبیح که ماجرای همراهی پژمان جمشیدی و سام درخشانی با سرگرد شادمان است انقدر تکراری و دست‌مالی شده است که اجازه خلق موقعیت‌های کمیک بکر را از قاسم‌خانی به عنوان نویسنده گرفته است. به همین خاطر هم هست که فیلم در نیمه اول به شدت طولانی خود چندان خنده‌دار از کار در نیامده و قاسم‌خانی نتوانسته شوخی‌های خوبی برای نیمه اول فیلم بنویسد. فیلم در نیمه اول خود به شدت متکی به حضور فرخ‌نژاد به عنوان یک افسر پلیس جدی در موقعیتی مضحک است و سعی می‌کند با استفاده از این ایده و اتکا به توانایی بازیگری فرخ‌نژاد از تماشاگر خنده بگیرد. اما از جایی به بعد این ایده دچار تکرار می‌شود و فیلم عملاً تماشاگر را نمی‌خنداند. کل فصل مکالمه سرگرد شادمان با نامزد محمود معتضدی خلاف‌کار یا فصولی که پژمان جمشیدی و سام درخشانی همراه با سرگرد در اداره آگاهی مشغول تمرین فعالیت‌های پلیسی هستند بسیار مطول و طولانی از کار درآمده و بدی ماجرا این است که این فصول مطول و طولانی چندان خنده‌دار نیستند. شاید واکنش‌ فرخ‌نژاد به لحظه‌ای که نامزد محمود معتضدی با او خودمانی می‌شود و آن صحنه‌ای که رفتار جمشیدی و درخشانی در تضاد با حرف‌های سرهنگ که آنان را چهره‌های مطرح فرهنگی کشور می‌خواند قرار می‌گیرد از معدود لحظات خنده‌دار فیلم در نیمه اول آن باشد.
فیلم دقیقاً از جایی جان می‌گیرد که آن سلاخ پژمان جمشیدی و گروه همراهش را آزاد می‌کند. از اینجا به بعد فیلم پر است از شوخی‌های بکری که مخصوص خود قاسم‌خانی است و او در نوشتن آن‌ها اُستاد است. از شوخی استقلالی پرسپولیسی جمشیدی و درخشانی با سلاخ قلچماق بگیر تا صحنه مرگ مضحک و به شدت غافلگیرکننده سپند امیر سلیمانی.
در این لحظات است که ما چیره‌دستی و تبحر قاسم‌خانی را در نوشتن شوخی‌های جذاب به خوبی احساس می‌کنیم. شوخی‌هایی که هم از موقعیت مضحکی که افراد درگیر آن هستند نشئت می‌گیرد و هم از دیالوگ‌های با نمکی که قاسم‌خانی برای آن‌ها نوشته. مثل دیالوگ به شدت خنده‌دار مجید مظفری که خطاب به سرگرد و سایرین می‌گوید: «شما خیال می‌کنین ما قاچاقچی هستیم نخیر آقا ما جاعل اسکناسیم». قاسم‌خانی در این فصول است که موفق می‌شود یک هجویه جذاب از فیلم‌های پلیسی و روابط پشت پرده سینمای ایران بسازد و کل این فضا را دست بی‌اندازد.
قاسم‌خانی در فیلم اولش به حداقل‌ها اکتفا کرده است. کما این‌که خودش در مصاحبه‌هایش روی این موضوع که سعی داشته در گام اول کارگردانی صرفاً یک فیلم بفروش و کم خطر بسازد تاکید کرده است. اثری که نه به جایی بر بخورد و نه صنف یا قشری را از شوخی‌های فیلم شاکی کند و نه آن‌قدر تند و تیز و زننده باشد که در مسیر اکران دچار مشکلات فرامتنی شود. این دست کم گرفتن فیلم در نهایت باعث ضربه زدن به آن شده است. چون بیشتر شبیه یک دورخیز کوتاه برای پریدن از مانعی آسان است.
«خوب، بد، جلف» تمام توانایی قاسم‌خانی نیست. حتی نیمی از آن هم نیست. برای کسی که روند تحول یک مدیر سخت‌گیر و کاریکاتوری را در «ورود آقایان ممنوع» آن‌قدر بامزه و سرحال از کار درآورده، نوشتن داستانی عشقی در سطح عشق سرگرد و آزاده با آن بیان الکن قطعاً دستاوردی محسوب نمی‌شود.
قاسم‌خانی در اولین فیلمش به عنوان کارگردان درجه ریسک‌پذیری را تا حد زیادی پایین آورده و صرفاً با اتکا به شخصیت‌های امتحان پس داده سعی کرده اثری مفرح بیافریند. همین عدم ریسک‌پذیری خوب، بد، جلف را به مراتب پایین‌تر از سایر آثاری که قاسم‌خانی نویسنده آن بوده قرار می‌دهد. هر چند فیلم به تمامی اهدافی که به خاطرش ساخته شده می‌رسد. خوب می‌فروشد و تا حدی بانمک است و در قیاس با فیلم بی در و پیکری مثل گشت دو چفت و بست محکم‌تری دارد. اما اکتفا به همین دست‌آوردهای اندک باعث شده تا توقع ما از پیمان قاسم‌خانی در اولین ساخته سینمایی‌اش به طور کامل برآورده نشود.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: