مرگ نعمت است یا بلا؟
باید این نکته را مد نظر داشت که هر خلقتی برای این که بتواند در زمره نعمت قرار گیرد، لازم نیست در تمام موارد موجب راحتی و خوشی باشد، بلکه برای نعمت بودن همین بس که خیر بیشتری داشته باشد و وقتی که آن را به صورت کلی در نظر میگیریم، می بینیم سود آن بیشتر از ضررش است.
کد خبر :
632145
سرویس سبک زندگی: یکی از موضوعاتی که همهی انسان ها از فقیر تا غنی، زیبا و زشت، سیاه و سفید و همه و همه را دیر یا زود در چنگالهای خود قرار می دهد مرگ و مردن است... همهی آدمها بالاخره روزی می میرند و کسی تا به حال نبوده و نخواهد بود که مردن شامل حالش نشود ... به قول معروف دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد .... یکی در اوج جوانی، دیگری در اوج پیری و فرسودگی ... مرگ از جمله سنتهای تغییرناپذیر الهی است و هر جانداری روزی میمیرد: «کُلُّ نفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ»؛ (آل عمران/ ۱۸۵) و «کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ»؛ (الرحمن/ ۲۶). در ادامه این مطلب را به نقل از تبیان میخوانیم.
خیلی اوقات دیدهایم که فردی پیر و فرتوت و فرسوده همچون یک تکه گوشت در گوشهای از بیمارستان خوابیده و زنده است اما جوانی رعنا و سالم را ناگهان میشنویم که از دنیا رفته است؛ دردناک است اما واقعیت دارد ... به واقع این مرگ چیست؛ نعمت است یا بلا؟ برای بررسی بیشتر از منابع دینی چون آیات و روایات بهرهمند میشویم...
در سوره الرحمن سخن از نعمتهایی که از جانب خداوند بر بندگان رسیده فراوان آمده است. در حقیقت باید این نکته را مد نظر داشت که هر خلقتی برای این که بتواند در زمره نعمت قرار گیرد، لازم نیست در تمام موارد موجب راحتی و خوشی باشد، بلکه برای نعمت بودن همین بس که خیر بیشتری داشته باشد و وقتی که آن را به صورت کلی در نظر میگیریم، می بینیم سود آن بیشتر از ضررش است، هرچند گاهی در موارد خاص موجب عذاب نیز شده باشد.
وقتی با این رویکرد و نگاه به خلقتها و هر آنچه که خداوند آفریده است در آیه ۲۶ سوره الرحمن "کلُ مَنْ عَلَیهْا فَان" مشاهده میکنیم که در بحث از نعمتهای الهی، فنای انسانها را ذکر میکند. در تفسیر نمونه چند احتمال ذکر شده است که بنابر تمام آنها میتوان مرگ و فنا را در زمره نعمتهای الهی قرار داد:
ممکن است نعمت بودن موضوع فنا و مرگ از این نظر باشد که این فنا به معناى فناى مطلق نیست، بلکه دریچهاى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.
دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤمن، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان تنگ و تاریک است.
و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى راهوارش گردد، لذا یادآورى مىکند که این دنیا جاى بقا نیست، مبادا دلبستگى به اینها پیدا کنید، و از آنها در مسیر پروردگار بهره نگیرید که این تذکر خود نعمتى است بزرگ".(مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص ۱۲۵)
علاوه بر هر یک از این احتمالات مذکور، مرگ جزو نعمتهای الهی قرار میگیرد و مشخص میشود که مرگ در یک نگاه کلی و با لحاظ کردن تمام موارد، چیزی جز نعمت نیست و دیگر نمیتوان آن را از سیاق این سوره خارج دانست.
نکتهی دیگری که در باب مرگ مطرح میشود، بحث چگونه مردن و کیفیت مردن است که سخن در باره آن فراوان است و در این مجال تنها به نمونهای از این کیفیت میپردازیم.
وقتی عزراییل خود را میآراید
روزی عزراییل نزد ابراهیم (علیه السلام) آمد تا جان او را قبض کند. ابراهیم (علیه السلام) مرگ را دوست نداشت.
عزراییل متوجه شد و به خدا عرض کرد: ابراهیم (علیه السلام) مرگ را ناخوش دارد. خداوند به عزراییل وحی کرد: ابراهیم(علیه السلام) را آزاد بگذار، چرا که او دوست دارد زنده باشد و مرا عبادت کند.
مدتها از این ماجرا گذشت تا روزی ابراهیم (علیه السلام) پیرمرد بسیار فرتوتی را دید که آنچه میخورد، نیروی هضم ندارد و آن غذا از دهان او بیرون میآید. دیدن این منظره سخت و رنج آور، موجب شد که ابراهیم (علیه السلام) ادامه زندگی را تلخ بداند و به مرگ علاقمند شود. در همین وقت به خانهی خود بازگشت ناگاه یک شخص بسیار نورانی را که تا آن روز چنان شخص زیبایی را ندیده بود مشاهده کرد و پرسید: تو کیستی؟ او گفت: من فرشتهی مرگ هستم. ابراهیم (علیه السلام) گفت: چه کسی است که از نزدیک شدن به تو و دیدار تو بیعلاقه باشد، با اینکه دارای چنین جمال دل آرایی هستی. عزراییل گفت: ای خلیل
خدا، هرگاه خداوند خیر و صلاح کسی را بخواهد، مرا با این صورت نزد او میفرستد و اگر شر و بدی او را بخواهد، مرا در چهرهی دیگر نزد او میفرستد. آنگاه روح ابراهیم (علیه السلام) را قبض کرد. به این ترتیب ابراهیم در سن ۱۷۵ سالگی با کمال دل خوشی و شادابی به سرای آخرت شتافت.