واکنش علی عطشانی درباره حاشیههای جدید فیلمش
شباهت فیلم «یادم تو را فراموش» به کارگردانی علی عطشانی با داستان زندگی ناصر محمدخانی این روزها حاشیههایی را به وجود آورده، حاشیههایی که سازنده این اثر معتقد است هیچ کدام از آنها درست نیست.
کد خبر :
630200
خبرآنلاین: «یادم تو را فراموش» جدیدترین ساخته علی عطشانی است که به دلیل شباهتش با داستان زندگی ناصر محمدخانی و ماجرای اعدام شهلا جاهد، حواشی زیادی برایش به وجود آمده است. نظرات مختلفی درباره فیلم عطشانی که در جشنواره سی و پنجم فجر به نمایش درآمد، وجود دارد و حرف و حدیثها هم دربارهاش بسیار است. از سفارشی ساخته شدن این فیلم تا واکنشهای خانوادههای مرتبط با این موضوع و حتی شباهت فیلم به «خشم و هیاهو» ساخته هومن سیدی که امسال در سینماها اکران شد. علی عطشانی در گفتگو با خبرآنلاین به همه سوالات، انتقادها و ابهامات به وجود آمده درباره «یادم تو را فراموش» پاسخ داده که در ادامه می خوانید. شما پیش از این اعلام کرده بودید میخواهید یک فیلم عاشقانه بسازید، فکر میکنید در فیلم «یادم تو را فراموش» چقدر این حس به مخاطب القا می شود و اینکه اصلا چطور شد که سراغ این سوژه رفتید؟ من دنبال این بودم که بتوانم یک فیلم عاشقانه بسازم تا اینکه طرح این فیلم را خیلی اتفاقی از پیمان عباسی شنیدم و این فرصت را برای اینکه فیلمی عاشقانه بسازم مناسب دیدم. حالا اینکه مخاطب چقدر میتواند این عاشقانه را بفهمد بستگی به این دارد که تعبیر و
تفسیرمان از فیلم عاشقانه چه باشد، تعبیری که من از فیلم عاشقانه داشتم فضای خلوت عاشقانه بین دو نفر بود. اینکه چقدر توانستم در این موفق باشم یک بحث دیگر است ولی آن چیزی که بعد از جشنواره به آن رسیدم این است که یک بازنگری در فیلم و تدوین آن باید انجام دهم. به نظرم الان یکسری سکانسها اضافه است و باعث می شود به آن عاشقانهای که ما در فکرش بودیم لطمه بزند. فکر می کنم اگر یک روتوشی روی فیلم صورت بگیرد می توانیم بگوییم «یادم تو را فراموش» با تعبیر من یک فیلم عاشقانه است. نکته مهمی که درباره فیلم شما وجود دارد قصه و مضمون اصلی آن است که داستان زندگی ناصر محمدخانی و شهلا جاهد است. قبل از اینکه شما «یادم تو را فراموش» را بسازید فیلم سینمایی «خشم و هیاهو» هم با همین مضمون ساخته شد. اصلا چطور شد فکر کردید دوباره میشود سراغ این موضوع رفت و دوباره داستان زندگی محمدخانی را ساخت؟ نه من و نه کسانی که با من در این فیلم همراه بودند دنبال این نبودیم که فیلم زندگی ناصر محمدخانی را بسازیم. کمااینکه شما تغییرات و تفاوت های عمدهای در این فیلم میبینید، در آن داستانی که شما مثال می زنید خیلی مسائل متفاوت بود. آقای محمدخانی
فرزند داشتند، اصلا در قصه فیلم ما فرزندی وجود ندارد، یا برای مثال سفر ده روزه اسپانیا وجود نداشته. شاید به تناسب قصه و درام می طلبیده که این مسائل به قصه اضافه شوند... اگر بخواهیم این فیلم را به ماجرای ناصر محمدخانی و آن اتفاقهایی که برایش افتاد را صرفا به واسطه اینکه فوتبالیست است نسبت دهیم، باید تمام فیلم هایی که مثلث عشقی و خیانت در قصه شان دارند را به این داستان و اتفاق ربط دهیم. به نظرم اینطور نیست، باید واقع بین باشیم، اگر این قصه داستان زمدگی ناصر محمدخانی است پس این همه تفاوت چیست؟ من نمی گوین پیمان عباسی نویسنده فیلمنامه این کار نگاهی به آن داستان نداشته، حتما مثل هر فیلمنامه نویس دیگری از اتفاقات واقعی که در جامعه اش افتاده استفاده کرده، گرته برداری کرده و این موضوع به نظرم طبیعی است، اما اینکه بگوییم این فیلم داستان زندگی شخص به خصوصی است به نظرم درست نیست. خاطرم هست در نشست مطبوعاتی فیلم خود شما گفتید پیمان عباسی در همه جلسات دادگاه شهلا جاهد و ناصر محمدخانی حضور داشته، بنابراین به نظرم نمی توان موضوعی که مطرح کردم را رد کرد... من الان هم میگویم و منکر این قضیه نمیشوم، اما پیمان عباسی تمام
آن جلسات و نشست های دادگاه را رفته که از یک مسئله اجتماعی و یک بحر ان اجتماعی سرنخهایی به دست بیاورد و بعد در فیلمنامهاش از آنها استفاده کند. به نظرم این حق طبیعی هر نویسندهای است که وقتی اتفاقی می افتد آن را از طرق مختلف واکاوی کند و با دقت جوانب آن را بررسی کند که وقتی میخواهد سناریویی بنویسد از جهات مختلف نزدیک به واقعیت باشد. این مسئله نفی حرف قبلی من نیست. در واقع به نظرم پیمان عباسی اگر موقع نوشتن این فیلمنامه نیم نگاهی به آن داستان هم داشته در واقع تحقیقات کاملی انجام داده. پس چرا اول فیلم پیش از تیتراژ اشاره میشود که این داستان یک داستان واقعی است؟ این مسئله دقیقا همان داستان محمدخانی را به ذهن متبادر می سازد... یکی از نکاتی که در نسخه جدید آن را حذف می کنم حتما همین جمله خواهد بود، من فکر می کردم عنوان شدن اینکه این داستان واقعی هست کمک می کند به اینکه مخاطب ارتباط بهتری با فیلم برقرار کند و اما و اگرهای بی ربط در ذهن اش نیاید. اما الان متوجه شدم که این موضوع نتیجه عکس داده، یعنی به جای اینکه مخاطب بگوید چنین اتفاقی در گوشه ای از ایران افتاده حالا ببینیم مشکل اجتماعی است چیست و اساسا چرا
چنین مسئله ای رخ داده و یا اینکه کدام یک از این طرفین اشتباه کردند و اصلا چرا ما در زندگی مان در چنین موقعیتی قرار می گیریم به این می پردازد که این قصه قصه زندگی چه کسی بوده که نوشته واقعی است، نکند داستان ناصر محمدخانی یا فلان کس بوده و ... متاسفانه برای ما همیشه حاشیه مهم تر از متن است. «خشم و هیاهو» هم از برخی از همان تفاوتهایی که اشاه کردید فیلم شما با داستان واقعی داشته برخوردار بوده، این فیلم را قبل از اینکه «یادم تو را فراموش» را بسازید دیده بودید؟ نه، هنوز هم ندیدم. چرا؟ زمانی که ما فیلمبرداری فیلم خودمان را شروع کردیم، فیلمبرداری آن فیلم تمام شد. من تنها کاری که کردم آن سناریو را خواندم و متوجه شدم که این دو هیچ ارتباطی به هم دیگر ندارند. سناریویی که ما کار می کنیم یک فضا دارد و آن فیلم فضایی دیگر. شما هر دو فیلم را دیدهاید؟ بله، دیدم منظور من جزئیات قصه یا فضای فیلم نیست. بحث من قصه است... بحث قصه را هم اگر بخواهیم مطرح کنیم نتیجه این می شود که اگر کسی فیلمی درباره خیانت و مثلث عشقی ساخت، دیگر فرد دیگری نباید سراغ این موضوع برود چون قبلا به آن پرداخته شده. این ذهنیت هنوز هم برای من وجود دارد
که این قصه، قصه زندگی محمدخانی است و سوالم این است که چه لزومی داشته وقتی یک بار فیلمی با این مضمون و اشتراکات زیاد با داستان واقعی ساخته شده چرا باید یک کارگردان دیگر دوباره سراغ همان قصه برود؟ با توجه به تفاوت هایی که درباره قصه گفتم بر این باور بودم که حاشیه از متن پررنگ تر نمی شود و آن متن که کمک می کند برای رساندن هدف من. اما الان متاسفانه برعکس شده و همین هم باعث شده که شما الان این ذهنیت را داشته باشید. مثل اینکه آقای سیدی داشته دقیقا داستان زندگی ناصر محمدخانی را میساخته و دوباره یک نفر دیگر هم آمده و همان کار را کرده. ولی من می گویم اینطور نبوده، چون آن قصه هم به نظر من یک برداشت آزاد بوده فیلمنامه ما هم همینطور. با همه این اوصاف با توجه به شباهتهای زیادی که قصه فیلم شما به آن داستان واقعی دارد چقدر منتظر واکنش از سوی ناصر محمدخانی یا خانوادهاش بودید، اصلا برای پرداختن به این داستان با آنها مشورتی کرده بودید؟ چون بر این باور بودم و هستم که شخصیت اصلی فیلم با ایشان تفاوت های خیلی زیاد و اساسی دارد مشورتی نکردم. این تفاوتها در پایان بندی فیلم هم کاملا مشهود است. پایان فیلم هم که مثل قصه واقعی
بود ... منظورم اتفاق و صحنه قتل است، تفاوتها اینقدر زیاد است که من اصلا دلیلی نمی دیدم نگران باشم تا با کسی مشورت کنم. البته قبل از جشنواره یکی از خبرنگاران به من زنگ زدند و گفتند خانواده خانم سحرخیزان از قطر با ایشان تماس گرفتند و گفتند یک فیلمی با چنین موضوعی در جشنواره حضور دارد و گفتند می خواهند من را ببینند و با من صحبت کنند. من اعلام آمادگی کردم و گفتم مشکلی ندارم، حتی اگر خانواده خانم شهلا جاهد هم می خواستند صحبت کنند باز هم مشکلی نداشتم. ولی بعد دیگر خبری نشد و ما ملاقاتی نداشتیم. اخیرا خانواده ناصر محمدخانی و به ویژه پسر ایشان نسبت به موضوع فیلم واکنش نشان داده اند و گفته اند قصد شکایت دارند، نظرتان در این باره چیست؟ من از این موضوع و حتی واکنشهایی که شما می گویید خبر ندارم، نمی دانم صحبتهای من با شما به گوششان میرسد یا نه اما اگر این حرف ها را بخوانند یا بشنوند میگویم که اینقدر تفاوتها در این فیلم فاحش هست که نشان میدهد قصد ما نشان دادن زندگی ایشان نبوده است. وقتی آن اتفاق افتاده است، ایشان فرزند داشته در صورتیکه در فیلم ما چنین قضیه ای وجود ندارد. خیلی از کسانی فیلم را در جشنواره
دیدهاند چه آنها که موافق بودند و چه مخالفان، بر این باورند که شما در این قصه خواستید به نوعی تقصیر را از گردن شخصیت اصلی قصه که با محمدخانی مقایسه می شود بردارید و بر گردن دختر قصه یا همان شخصیتی که جای شهلا جاهد در قصه است بیاندازید. با این تفاسیر صحبت از سفارشی ساخته شدن این کار نیز به میان آمد. نظر خودتان در این باره چیست؟ اتفاقا در همین مدت بعد از جشنواره من نقدهای زیادی درباره فیلم خواندم، جالب اینکه در فضای مجازی با نظرات کاملا متناقضی با هم برخورد می کردم. یکی همین نظری که شما گفتید و دیگر یک نظر کاملا متقاوت با این صحبت که اتفاقا من را متهم کرده بودند چرا شخصیت دختر قصه را اینطور نشان دادی و تو خیانت کردی و خدا ازت نگذرد و این حرف ها. نظرات مختلف همیشه وجود دارد. پس سفارشی بودن کار را کاملا رد می کنید؟ سفارش از طرف چه کسی؟ اگر از طرف آقای محمدخانی باشد که نقض آن مسئله واکنش به فیلم است. ضمن اینکه من تا به حال نه آقای محمدخانی را از نزدیک دیده ام و نه حتی صدایشان را شنیدم. خانواده های آن دو مرحومه را هم تا به حال ندیدم و نه صدایی شنیدم. تا به حال هم هیچ گونه ارتباطی با کسی نداشتم. این فیلم یک
فیلم کاملا مستقل جدای از خوب بودن یا بد بودنش است که با ذهنیت نویسندهاش پیمان عباسی و من ساخته شده و هیچ ارتباطی با هیچ کس نیز ندارد.