توهم سینمای امید!

مروری بر آثار جشنواره سی‌وپنجم فیلم فجر نشان می‌دهد اگرچه حجت‌الله ایوبی این جشنواره را یکی از بهترین دوره‌های جشنواره و تحقق «امید» در سینمای ایران نامید، اما آثار راه‌یافته به جشنواره فجر حرف دیگری برای گفتن دارند.

کد خبر : 629566
سرویس فرهنگی فردا:

روزنامه وطن امروز در جدیدترین شماره خود به بررسی آثار نمایش داده شده در سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر و عملکرد دولت یازدهم در تحقق شعار همیشگی‌اش در ارتباط با سینمای امید پرداخت.

نگاهی به پایان سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر نشان می‌دهد در سال آخر دولت یازدهم، مدیران فرهنگی و بعضا سیاسی به جهت جلب رضایت طیف‌های مختلف سینما، سیمرغ را سهمیه‌بندی کرده‌اند تا بسیاری از فیلم‌ها و جریانات سینمایی غنیمتی از این جشنواره داشته باشند اما به‌رغم این مشی محافظه‌کارانه و سیاسی، هنرمندان این تقسیم‌بندی ناعادلانه را برنتافتند و هنوز اعتراضات آنها حتی پس از برگزاری اختتامیه جشنواره شنیده می‌شود.
نکته جالب این جشنواره، انتقاد نامزدهای آثار به عدم نامزدی برخی فیلم‌ها بود و جالب‌تر از آن، انتقاد فیلمسازان به نامزدی خود در بخش‌های نامرتبط! فریدون جیرانی از داوران تشکر کرد که برف‌های پشت پنجره را دیده‌اند و کارگردان فیلم تحسین‌شده «بیست‌ویک روز بعد» در حالی که مستحق نامزد شدن در بسیاری از بخش‌ها بود، تنها در بخش جلوه‌های بصری نامزد شد که به قول محمدرضا خردمندان کارگردان این فیلم، جلوه‌های بصری جزو نقطه ضعف‌های فیلم و بدترین بخش آن است و داوران این فیلم را تنها در این بخش نامزد کرده بودند. اگرچه حجت‌الله ایوبی این جشنواره را یکی از بهترین دوره‌های جشنواره و تحقق «امید» در سینمای ایران نامید، اما آثار راه‌یافته به جشنواره فجر حرف دیگری برای گفتن دارند.
زن، قهرمان دنیای بی‌مرد
نقش زن در این دوره از جشنواره فجر به نسبت سایر جشنواره‌ها پررنگ‌تر بوده است. فیلم‌های شبه‌فمینیستی «سارا و آیدا»، «آذر» و «زیر سقف دودی» از جمله فیلم‌هایی هستند که نقش زن را با نگاهی ضدمردانه توصیف کرده‌اند. در این آثار همواره مردهای قصه یا جنایتکارند یا بشدت بی‌عرضه و بی‌مسؤولیت. هیچ نقش مثبتی از مردان در این فیلم‌ها مشاهده نمی‌شود و گویی باری اضافی بر دوش و سدی در برابر زن‌ها هستند.
اما در کنار این دو، فیلم «ویلایی‌ها» روایت جنگ از نگاه زنان را برعهده دارد، نگاهی درست و تاثیر‌گذار که کمتر در سینمای دنیا دیده می‌شود. چیزی که در «شماره17 سهیلا» نیز البته با قوت کمتری مشاهده می‌شود.
تکثر کارگردان‌های مرد نگاه مردانه‌ای به سینما داده و باعث شده حتی فیلم‌هایی که زن‌ها سوژه اصلی هستند بی‌توجه به ظرافت و جهان‌بینی آنها با نگاه مردانه‌ای از زن ساخته شود. فیلم‌هایی مثل «ایتالیا ایتالیا» نیز با بیان تغییر نقش زن به عنوان نان‌آور منزل در دنیای مدرن به پیامدهای ناگوار این تغییر نقش می‌پردازند.
مردان نامرد
بی‌شک عمده نقش‌های منفی و جنایتکار در سینما متعلق به مردان است، اما هنگامی که کارگردان به تعریف نقش‌ها می‌پردازد اگر از حد تعادل در تعریف نقش منفی در زندگی عادی خارج شود، معنای دیگری در پی خواهد داشت. مردهای با نقش منفی در سینمای فجر35 علاوه بر جنایتکار بودن، بی‌عرضه نیز هستند.
اگر تعریف درست مرد را در جامعه، ستون خانواده بنامیم، با ویرانی این ستون دیگر سقفی برای خانواده پیدا نمی‌کنیم که در بسیاری از فیلم‌ها این بازنمایی به نامناسب‌ترین شکل ممکن رخ داده است. در فیلم «آباجان» همه مردهای خانواده یا معتاد و آدم‌فروش هستند یا بی‌عرضه و کفترباز یا اینکه رو به موت بوده و کاری از آنها برنمی‌آید. «بدون تاریخ، بدون امضا» روایت مردی است که به دلیل ارزانی گوشت مرغ مرده به منزل می‌آورده و فرزندش به همین دلیل فوت می‌کند. در «آذر»، شوهر پسرعمویش را می‌کشد و عموی مذهبی و بی‌منطقش، با شرط‌های عجیب مانع ادامه زندگی عادی آذر می‌شود. در «دعوتنامه» مرد بی‌عرضه نمی‌تواند زندگی‌اش را اداره کند و به دزدی از زائران روی می‌آورد، مرد خوب قصه هم اگرچه انسان دل‌رحمی است ولی همواره هیچ محبتی نسبت به همسرش ندارد، همسری که بعدها می‌فهمیم او نیز صیغه‌اش بوده و تازه عقد شده.
اگرچه حضور شخصیت‌های مثبت و منفی در فیلم بدیهی است اما هنگامی که قاطبه داستان فیلم‌ها حول مردان نامرد شکل بگیرد، نشان از بازنمایی نادرست و غیرهدفمند از جامعه‌ای است که بعدها بناست همین فیلم‌ها بر مردم تاثیرگذار باشند.
جامعه دهه جنگ
به دلایل مختلف بویژه هزینه‌های گزاف، ساخت فیلم دفاع‌مقدسی از اولویت سازندگان فیلم خارج شده است و امسال جز 2 فیلم «چراغ‌های ناتمام» و «اشنوگل» فیلمی به صورت مستقیم جنگ را سوژه خود قرار نداده است. اما اهمیت آن دوره و ظرفیت‌های قصه‌پردازی موجب شده سینمای اجتماعی دهه جنگ رونق بگیرد، فیلم‌هایی که پشت خط مقدم را روایت می‌کنند و اشاره مستقیمی به جنگ ندارند.
«ماجرای نیمروز» به عنوان بهترین فیلم ملی و بهترین فیلم از نظر مردم و داوران، جزو آثاری است که به طور مستقیم به جنگ نمی‌پردازد، در واقع آنچنان جنگ داخلی در تهران فراگیر است که تنها برای آوردن فرمانده عملیات به پلان‌هایی از «بازی دراز» رجوع می‌کنیم. «آباجان» روایت یک خانواده زنجانی در دوران دفاع مقدس است که از جنگ فقط هواپیماهای عراقی، آژیر قرمز، صدای آوینی و چشم‌انتظاری مادر رزمنده نمود دارد. «دریاچه ماهی» روایتی از تفحص شهدا و فلش‌بک‌های کوتاهی از جنگ است و فیلم تحسین‌شده «ویلایی‌ها» بیانگر زندگی همسران رزمنده در یکی از شهرک‌های جنوب کشور است که با اقبال بالایی برخوردار بود. نکته جالب در این فیلم‌ها برجستگی نقش زن در آن دوران است که در 2 فیلم «ویلایی‌ها» و «آباجان» زن‌ها نقش اصلی فیلم را برعهده دارند.
کمدی‌های درجه «یاء»
اگرچه بسیاری از فیلم‌ها مانند «فراری»، «ماجرای نیمروز»، «بیست و یک روز بعد» و «ایتالیا ایتالیا» رگه‌های برجسته‌ای از طنز در خود دارند اما تنها 2 فیلم در جشنواره امسال به صورت مستقیم در ژانر کمدی می‌گنجند؛ «گشت2»، «خوب، بد،جلف» که هر دو به پشتوانه آثار قدیمی به این جشنواره راه پیدا کرده‌اند. «خوب، بد جلف» را می‌توان ادامه مجموعه تلویزیونی پرمخاطب پژمان دانست، هرچند این اثر از حد یک فیلم تلویزیونی فراتر نرفته، اما اقبال نسبتا مناسب مخاطب را در گیشه به همراه خواهد داشت. «گشت2» نیز از پیش مشخص بود که ادامه فیلم گشت ارشاد است، اما شدت و ضعف آن به حدی است که اقبال عام را نیز به همراه خود ندارد.
نگاهی به فیلم‌های طنز نشان می‌دهد شاهد افول خلاقیت و زبان جدیدی در طنز هستیم و خالقان این آثار به پشتوانه تجربه‌های موفق پیشین خود به جشنواره پا گذاشته‌اند که این خود آینده‌ای نه‌چندان روشن را در سینمای کمدی نشان می‌دهد. اگر روزی شاهد سینمای کمدی درجه «الف» بودیم، امسال نمره این آثار با توجه به انتظاری که از سازندگان آن می‌رفت، نمی‌تواند بیشتر از «یاء» باشد اما فیلم‌های موفقی که در ابتدا عنوان شد بیشتر از حد انتظار توانستند مخاطب را به خنده و تامل پس از آن وادارند. هادی حجازی‌فر، مهرداد صدیقیان، محسن تنابنده، حامد کمیلی و نوجوان‌های در حال ظهور «بیست و یک روز بعد» توفیق بیشتری نسبت به کمدین‌های مشهور در به نشاط آوردن مخاطب داشتند.
ژانر نکبت و یک شوخی بزرگ
بعد از تعلق اکثر سیمرغ‌های بخش اصلی به «ابدویک روز»، نام ژانر «نکبت» توسط منتقدان بر زبان‌ها افتاد؛ روایت یک خانواده بدبخت در جنوبی‌ترین نقطه تهران که همه مشکلات قابل تخیل بر سرشان آوار می‌شود. اگرچه ژانر نکبت در برهه‌ای به سیاهنمایی افراطی تعبیر می‌شد اما در دوره فعلی به سینمای «امید» تغییر نام پیدا کرد. اهدای جوایز متعدد و استقبال بالای جشنواره‌های داخلی و خارجی موجب شد تا این نوع از سینما که تفاوت کمی با سینمای فرهادی دارد در میان فیلمسازان جشنواره‌ای رسوخ پیدا کند. «تابستان داغ» و «بدون تاریخ، بدون امضا» از جمله فیلم‌هایی بودند که توانستند جوایز مهم جشنواره را نصیب خود کنند، فیلم‌هایی که به‌راحتی در ژانر نکبت می‌گنجند و با این روند بدون شک شاهد افزایش این قبیل فیلم‌ها در آینده سینمای ایران خواهیم بود.
این درحالی است که بیش از آنکه این داستان‌ها دستاویز بیان اهمیت مفهوم «عدالت» باشند، به موضوعی برای دغدغه‌های شخصی تنزل یافته‌اند که نقش اول قصه یا جرم وقوع‌یافته را با مردانگی می‌بخشد یا سعی در انتقام دارد. ژانر نکبت استراتژیک نبوده و عدم نمایش مفهوم عدالت جمعی موجب می‌شود تا انسان‌ها همواره دنبال راهکار‌های فردی برای رفع فقر و مشکلات خود باشند در حالی که ریشه معضلات اجتماعی در ساختارهایی است که بدون ریشه‌کن کردن فساد در آنها، ژانر نکبت در زندگی واقعی ما نیز افزایش پیدا خواهد کرد.
متفاوت از تفاوت‌ها
در میان آثار جشنواره فجر فیلم‌هایی حضور داشتند که سعی‌شان بر خلق فرمی متفاوت از سایر آثار بود. برخی از این فیلم‌ها توفیق بسیاری پیدا کردند و برخی دیگر با عدم استقبال مخاطبان مواجه شدند. «ماجرای نیمروز» به پشتوانه فرم ایستاده در غبار توانسته نظر هیات انتخاب را در راهیابی به جشنواره جلب کند. این فیلم کاملا خلاقانه و بدیع بوده است و ژانر داکیودرام یا همان درام مستند روایت می‌شود که در جهان رایج است و نسخه بومی‌سازی شده آن در «ایستاده در غبار» و «آخرین روزهای زمستان» به چشم می‌آید.
اما «ماجرای نیمروز» مرز بین مستند و سینما را از بین برده، زیرا از سویی با فرم داکیودرام مواجه هستیم و از سوی دیگر با یک اثر سینمایی روبه‌روییم. بازیگران دیالوگ دارند و همانند یک اثر سینمایی همه اقتضائات آن رعایت شده است. استفاده از دوربین‌های 16میلیمتری که در گذشته به کار برده می‌شد، بسیار دشوار است اما اگر مصلحت‌سنجی هیات داوران نبود بی‌شک شاهد نامزدی «ماجرای نیمروز» تقریبا در همه رشته‌ها بودیم.
«خفه‌گی» با فرمی متفاوت‌تر از همه آثار پا به جشنواره گذاشته است، فیلمی سیاه و سفید شبیه به ژانر نوآر در دهه 40 فرانسه که ذره‌ای لغزش در فرم و قصه می‌تواند فیلم را به ورطه سقوط بکشاند. الحق باید گفت جیرانی در طراحی صحنه و جزئیات تصویر و همچنین بازیگردانی بی‌نقص کار کرده است. در این فیلم شاهد یکی از بهترین بازی‌های الناز شاکردوست در تمام دوران بازیگری‌اش هستیم. قصه نیز به گونه‌ای روایت شده که برای مخاطب باورپذیر است اما اقتضای این فیلم روند کند و مبهم آن است که زمان 114 دقیقه‌ای آن را می‌توان از نقاط ضعفش دانست. زیرا از اساس ژانر جنایی به این شکل و صفحه تماما سیاه و سفید در سینمای گیشه جایگاهی ندارد.
فیلم «نگار» نیز یک سایکودرام است که مخاطب در طول فیلم مرز بین توهم و واقعیت را گم می‌کند. زمینه جنایی نگار و کارگردانی خوب و حساس آن به همراه ریتم تند این فیلم می‌تواند از نقاط قوت این اثر باشد اما تازگی این فرم در کنار درگیر ساختن مخاطب به توهمی که انتهایش هیچ است از پاشنه آشیل‌های این اثر بوده که باید منتظر استقبال مخاطب عام از نگار باشیم. وجه مشترک این فیلم‌ها موضوع جنایی و معمایی است که می‌توان پیش‌بینی کرد سازندگان آثار خلاقانه در آینده نیز به تبعیت از این موضوعات به ساختن اثر اقدام کنند.
غصه مرگ
بالای 80 درصد از فیلم‌های جشنواره «مرگ» در محوریت قرار دارد به گونه‌ای که نقطه عزیمت هر داستان با مرگ یکی از شخصیت‌ها رخ می‌دهد. مقوله مرگ و اهمیت آن در قصه‌پردازی سینمای ایران امر برجسته‌ای است که به عنوان یک امر «غم‌انگیر» و نه عبرت‌آموز در اکثر فیلم‌ها برجسته شده است. تکثر غصه مرگ در فیلم‌ها بیانگر میزان نشاط و امید در آن است. تمام برندگان سیمرغ مربوط به فیلم‌هایی بودند که در آن مرگ نقش اساسی در روایت داستان داشت.
انیمیشن بی‌انیمیشن
با وجود فیلم‌هایی که مخاطب آن را با خنده‌های تمسخرآمیز و کف زدن‌های بی‌مورد بدرقه می‌کرد، تنها شاهد یک اثر انیمیشن در این جشنواره بودیم، اثری که با فرم حرفه‌ای و چشم‌نواز خود توانست بسیاری از هنرمندان ایرانی هالیوود را به ایران بکشاند تا داستان شهید چمران را به زبان خود روایت کنند. «رهایی از بهشت» در آخرین سانس آخرین روز جشنواره اکران شد آن هم پس از فیلم ضعیفی به نام «بن‌بست وثوق» که تقریبا بدون استقبال مخاطبان اکران شد. ظلم بیشتر به رهایی در بهشت آنجا نمود بیشتری یافت که اسامی نامزدها زودتر از اکران این فیلم منتشر شد و علاوه بر اینکه شائبه دیده نشدن این انیمیشن میان مخاطبان را به وجود آورد، در استقبال مخاطبان از اکران این انیمیشن نیز تاثیرگذار بود.
هرچند مدیران سردر این سینما را به «امید» تغییر نام دهند اما باید گفت سینمای امسال نیز به‌رغم وجود چند اثر خوب، با ضعف‌های تکنیکی فراوان و ناامیدی وافر همراه است. در حالی که در نهایت بتوان 8 فیلم نسبتا خوب در جشنواره پیدا کرد، این حجم از افزایش ظرفیت فیلم‌ها بی‌معناست، فیلم‌هایی که گاه با تمسخر علنی مخاطب در رعایت نکردن بدیهی‌ترین تکنیک‌ها مواجه می‌شد، سوال اساسی باز هم در این است که چگونه می‌توان عدم حضور بسیاری از فیلم‌های باکیفیت را با وجود فیلم‌های ضعیف جشنواره توجیه کرد. به رغم نظر تمام هنرمندان، مدیران جشنواره این دوره را یکی از بهترین دوره‌های جشنواره فیلم فجر می‌دانند و اگرچه برگزیدگان بحق یا با بی‌عدالتی سیمرغ‌های خود را دریافت کردند اما جایزه اصلی را باید به مدیران سینمایی داد، جایزه بزرگ‌ترین شوخی باید به جناب آقای ایوبی تعلق بگیرد که به قول مسعود فراستی سخنان ایشان یک شوخی بیش نیست: «این جشنواره پر است از غلط‌های فاحش در تکنیک و وهن در محتوا! بعد مسؤول سینمای مملکت (آقای ایوبی) می‌گوید امسال امید در سینما محقق شده است! این شوخی است».
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: