اشتباه اصلاح‌طلبان از نظر عباس عبدی

عباس عبدی خطاب به مدعیان اصلاح‌طلبی تصریح کرد به جای پیش کشیدن مباحثی مانند آشتی ملی، باید تکلیف خود را با نظام معلوم کنند که اصلاح‌طلب هستند یا مبارزه جو؟!

کد خبر : 628742
روزنامه کیهان: وی ضمن یادداشتی در نشریه کارگزارانی صدا، مدعیان اصلاح‌طلبی را دچار تناقض میان اصلاح‌طلبی و مبارزه‌جویی دانست و نوشت: فوت ناگهانی آقای هاشمی در میان بخش بزرگی از اصلاح‌طلبان این حس را ایجاد کرد که دچار خلایی در روابط با حکومت و کلیت نظام شده‌اند و به همین دلیل نگران این وضعیت جدید سیاسی گردیده‌اند.
اصلاح‌طلبی مبتنی بر راه رفتن روی دو پای جامعه و حکومت است. دو پایی که حتی‌المقدور باید هم‌اندازه هم باشند، و الا مثل شل‌ها راه خواهند رفت. اشتباه اصلاح‌طلبان این بود که گمان می‌کردند که این نقش را برای آنان آقای هاشمی بازی می‌کند، و اکنون که نیست دچار نقص شده‌اند. وی می‌افزاید: آنان به دو دلیل در چنین برداشتی مرتکب خطا می‌شدند. اول اینکه حضور هاشمی در قدرت به نمایندگی از اصلاح‌طلبان نبود. وی به دلیل جایگاه شخصی و اینرسی سیاسی خودش چنین حضوری را داشت و هیچ گاه هم علاقه‌ای نداشت که کسان دیگری را نمایندگی کند، حداکثر وضعیت این بود که دیگران از رفتار و حضورش در این جایگاه حمایت می‌کردند و این رابطه دو طرفه نبود. دلیل دوم اینکه حتی اگر برداشت اصلاح‌طلبان از نقش آقای هاشمی درست بود، در این صورت نباید به یک وضعیت فردی بسنده می‌کردند، چرا که این موقعیت به علل گوناگون از جمله مرگ می‌تواند از میان برود و یک جناح را دچار خلاء ابزاری و ارتباطی و سیاسی نماید. با توجه به این ملاحظه روشن است که اصلاح‌طلبان باید نسبت خود را با نظام و ارتباط با آن تنظیم و باز تعریف کنند و خیلی بیش از این باید چنین می‌کردند.
عبدی که با وجود سوابق تندروی، پس از ماجرای فتنه 88 به مدعیان اصلاح‌طلبی معترض بود و چند بار ماجرای آشوب را نکوهش کرد، در ادامه این تحلیل می‌نویسد: مشکل اصلی اصلاح‌طلبان این بود که گمان می‌کردند بازتعریف چنین رابطه‌ای به انحلال هویتی آنان منجر می‌شود. چنین برداشت نادرستی محصول دو نکته بود. اول اینکه مگر در گذشته که چنین ارتباطی را داشتند، فاقد هویت بودند که اکنون می‌خواهند با دوری جستن از این وضع هویت خود را حفظ کنند؟ اتفاقاً آنان در شرایطی چنین ارتباطی را داشتند که به لحاظ شاخص‌های گوناگون وضع حکومت بهتر از سال‌های گذشته نبوده است. پس چرا در آن زمان مشکل هویتی نداشتند؟
چگونه می‌توان در دهه‌های 1360 و 1370 درون یک ساختار بود و به آن افتخار کرد ولی در دهه گذشته چنین حضوری را نافی هویت خود دانست؟

نکته دوم که شاید مهم‌تر باشد، غلبه یافتن سیاست مبارزه‌جویی بر سیاست اصلاح‌طلبی است. مبارزه‌جو هویت خود را در طرد و تقابل و ضدیت با طرف دیگر تعریف می‌کند. بخش مهمی از هویت او سلبی و در نفی پدیده یا موجودی است که با آن مبارزه می‌کند.

در سیاست مبارزه، اصل بر مبارزه‌جویی است. هرکس زندان برود، تندتر بنویسد، شجاع‌تر باشد، حقانیت همراه اوست. در حالی که در سیاست اصلاح‌طلبانه شجاعت سیاسی و مبارزه جویی واجد حسن ذاتی نیست...
وی تأکید کرد: در سیاست مبارزه، معنای دوست و دشمن تفاوت می‌کند. هر کس با کسی که او را دشمن بدانیم، مبارزه کند، دوست ما تلقی می‌شود و حاضریم تمام گذشته و واقعیات و اختلافات را نادیده بگیریم و اقدام به مجیزگویی او کنیم نه به خاطر خودش که از بغض دشمن! چنین می‌کنیم. برای رفع حصر به همه نامه می‌نویسند، غیر از کسی که باید بنویسند!! بعد هم فکر می‌کنند حتماً با این کار حصر رفع می‌شود؟! قطعاً چنین رفتاری برخلاف آن هدف است و در خوش‌بینانه‌ترین حالت فقط از روی رفع مسئولیت نگاشته می‌شود ولو حصر را تداوم بخشد و در حالت بدبینانه تعمدی در انتشار این نامه‌ها با هدف تداوم حصر می‌توان دید. آنان دنبال هزینه درست کردن برای طرف مقابل خود هستند و گمان دارند افزایش هزینه مؤثرترین راه برای تغییر سیاست است.

عبدی در پایان نوشت: تا هنگامی که بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان مبارزه‌جویی می‌کنند، نیازی به این ارتباط و بازتعریف آن ندارند. ولی در این صورت به طور آشکار باید متوجه شوند که اصلاح‌طلبی آنان مصداق راه رفتن روی یک پا خواهد شد. در این صورت با دو گام برداشتن، هم عقب می‌افتند و هم خسته می‌شوند و به سرعت تعادل رفتاری خودرا از دست می‌دهند. تا حالا هم توهم تکیه به عصایی به نام آقای هاشمی داشتند. بنابراین امروز که این توهم زایل شده است، باید تصمیم بگیرند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: