«بیست و یک روز بعد» قهرمانی که سوپرمن نیست

فیلم در قالب یک داستان پرکشش، روایت تلاش های نوجوانانه برای تحل مشکلات به زیبایی عمل کرده است و بیننده با پسرک فیلم هم ذات پنداری می کند به ویژه که فیلمساز قهرمان فیلمِ خود را دارای قید و بندهایی کرده است تا یله و رها بی زمان و مکان نباشد.

کد خبر : 627343

سرویس فرهنگی فردا؛ سجاد اسلامیان: «بیست و یک روز بعد» نخستین کار بلند محمدرضا خردمندان است که به داستان تلاش نوجوانی برای تولید یک فیلم برای شرکت در جشنواره ها می پردازد؛ پسری که پس از آنکه از شدت یافتن بیماری مادر خود آگاه می شود تلاش برای تامین پول برای تولید فیلمش را کنار می گذارد و به سراغ تامین پول برای درمان مادرش می رود. اما در تمام فیلم علت تمام مشکلات فقر است و تلاش برای تامین پول یک نوجوان عشق فیلمسازی.

فیلم در قالب یک داستان پرکشش، روایت تلاش های نوجوانانه برای تحل مشکلات به زیبایی عمل کرده است و بیننده با پسرک فیلم هم ذات پنداری می کند به ویژه که فیلمساز قهرمان فیلمِ خود را دارای قید و بندهایی کرده است تا یله و رها بی زمان و مکان نباشد. مرتضی با وجود اینکه یک نوجوان است اما اصولی خاص خود را دارد و به آنها پایبند است. در کنار مرتضی دوستانی هم هستند که در کنار او شخصیتش را تکمیل می کنند.

مرتضی در این فیلم برای به دست آوردن خواسته خود سعی می کند از راه خلاف پول خود را به دست نیاورد؛ حتی وقتی ناچار به شرط بندی می شود در نهایت از آن روی می گرداند. او سعی می کند مادر خود را راضی نگه دارد و... اما در این مسیر سنگلاخ نه چون یک سوپرمن بلکه چون یک قهرمان معمولی و خاکستری پایش می لغزد اما کارگردان نهایتا هزینه آمپول مادر را از مسیر درست برای قهرمان داستان خود تامین می کند.

فیلم خردمندان در قهرمان پردازی خود تا حدی موفق است اما هنگامی که گره دوم داستان خود را در دقایق پایانی می اندازد تنها راه حل آن را صحنه های سورئالی می داند که در میانه مقاومت در برابر قطار مشکلات یا مرگ قهرمان بیننده را تنها رها می سازد.

خردمندان از فیلمسازان با سابقه فیلم کوتاه در جشنواره مردمی فیلم عمار و دیگر جشنواره های معتبر است. او در این فیلم از مردم اهل خیر غافل است و اگر چه توانسته قهرمانی پسرک را به خوبی به تصویر بکشد اما در ترسیم فضای مردمی که در اطراف مرتضی هستند ناقص عمل می کند و مردمی از همان طبقات جنوب شهر که به یکدیگر بدون چشم داشت کمک می کنند. هرچند که در پایان ماجرا دوربین او از یکی از همین مردم برایش مهیا می شود یا دوست بامرامش اندک پول حباب فروشی خود را به او می دهد و حتی همکلاسی دیگر او که با هم دعوا دارند در نهایت به مدد او می آید.

نگاهی به آدم های دور و بر قهرمان داستان از دوستانش در مدرسه تا همکاران و مشتریان کارواش تا آدم های قمارخانه همه تیپ های خاکستری متمایل به سیاهی دارند که غرق در مشکلات خود هستند و دور و بر خود را نمی بینند در حالی که فرهنگ جنوب شهر چه بسا بهتر از این باشد.

هرچند درپایان این قهرمان فیلم است که در مقابل مشکلات ایستادگی می کند ولی روایت بهتر این آدم ها که همانا روایت جامعه ایرانی است می توانست گره پایانی فیلم را بهتر برای بیننده باز کند و کارگردان را مجبور به رسیدن به یک صحنه سورئال نمی کرد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: