«ایستگاه اتمسفر» ناتوان در عبور از کلیشه ها

فیلم انقدر روایت کلیشه‌ای دارد که هیچ شوقی را در بیننده زنده نمی‌کند. قصه‌ای است بارها شنیده شده که باز هم آن را می‌شنویم. تعلیق ابتدایی نیم‌بندش هم که در دل روایت معمولی فیلم عملاً نابود می‌شود.

کد خبر : 626848

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی:‌ ایستگاه اتمسفر فیلم عجیبی است. فیلم خوبی نیست. متوسط هم نیست. بد هم نیست. پس چطور فیلمی است؟ فیلمی است که هیچ حسی را در بیننده ایجاد نمی‌کند. قصه‌اش انقدر معمولی و بگذارید با صراحت بنویسم بی‌خاصیت است که به سرعت پس از پایان از ذهن پاک می‌شود.

فیلم انقدر روایت کلیشه‌ای دارد که هیچ شوقی را در بیننده زنده نمی‌کند. قصه‌ای است بارها شنیده شده که باز هم آن را می‌شنویم. تعلیق ابتدایی نیم‌بندش که به مدد ماجرای طلاق پنهانی زوج کیایی/افشار ایجاد می‌شود در دل روایت معمولی فیلم عملاً نابود می‌شود.

ماجراهای سفده‌ها و فشاری که به وحید (محسن کیایی) وارد می‌شود انقدر نمونه‌های بهتری در سال‌های اخیر سینمای ایران دارد که در ذهن بیننده نمی‌ماند. در فیلم یک دایی غیرتی داریم . یک زندایی خانه‌دار که آن‌ها هم معمولی هستند. آن عشق نیم‌بند وحید هم در طول فیلم نمی‌تواند جذابیت و حرکتی به این درام راکد ببخشد. پایان خوش و سانتی‌مانتال اثر بیشتر شبیه بخش زندگی شیرین می‌شود سریال آئینه از کار درآمده. از همه بدتر انتخاب غلط بازیگران فیلم است.

محسن کیایی که در ژانر کمدی همیشه وردست بامزه قهرمان بوده اینجا قرار است نقش شخصیتی را بازی کند که اثیر وضعیتی سخت و پیچیده می‌شود. معلوم است چنین بازیگری در چنین نقشی هیچ‌وقت خوب ایفای نقش نمی‌کند. همه که جری لوئیس نیستند. جری لوئیسی که در سلطان کمدی ثابت کرده بود چقدر توان‌مند و بی‌بدیل است. یا انتخاب شاهرخ فروتنیان که این حجم غیرتی‌شدن و قلدر بازی به او نمی‌آید.

بدی ماجرا اینجاست که آن‌جاهایی که فیلم اذیت نمی‌کند به خاطر اتکا به کلیشه‌هاست. مثلاً ژاله صامتی یک انتخاب کلیشه‌ای برای نقش فرعی فیلم است. منتها چون از مرز کلیشه‌ها فراتر نمی‌رود اذیتمان نمی‌کند. این مشکل را می‌توان به کل فیلم تعمیم داد.

ایستگاه اتمسفر از مرز کلیشه‌ها فراتر نمی‌رود. نه داستان پرکششی دارد و نه ساختار جذابی. فیلمی است تکراری و ملال‌آور که شاید ایرادات وحشتناک بسیاری از فیلم‌های جشنواره را نداشته باشد. اما جذابیت خاصی هم ندارد که بشود از آن حرف زد. فیلمی است که زود از یاد می‌رود. بلافاصله بعد از اتمام نمایش در ذهن هم تمام می‌شود.

مثل این است که ظهر جمعه دکمه کنترل تلویزیون را بزنی و یکی از ده‌ها تله‌فیلم تلویزیون را تا آخر ببینی و بعد بروی سراغ کارهای مهم‌تر. آن فیلم‌های بد لااقل به خاطر گاف‌های وحشتناکشان در ذهن می‌مانند اما فیلمی مثل ایستگاه اتمسفر چیزی برای ماندگاری ندارد.

دیدن ایستگاه اتمسفر مثل هزاران کار معمولی دیگری است که در طول روز انجام می‌دهی و زود فراموشش می‌کنی. این بزرگترین آفت برای یک فیلم است، این‌که بعد از تماشایش هیچ حسی در تو ایجاد نکند، حتی حس نفرت . درباره خیلی از فیلم‌های جشنواره این اتفاق می‌اُفتاد که به خاطر حجم زیاد اشتباهاتشان آدم عصبانی شود و یا به‌طور ناخواسته بخندد.

اما ایستگاه اتمسفر قدرت برانگیختن این احساسات را هم ندارد. این بی‌حسی و بی‌موضعی نسبت به یک فیلم بدترین احساس ممکن است. چون در اغلب اوقاتی که انسان دچار این احساس می‌شود سکوت می‌کند و خود همین موضوع باز هم دلیلی می‌شود برای دیده‌نشدن فیلم. ایستگاه اتمسفر از این منظر فیلم عجیبی است. این‌که فیلمی عملاً انقدر معمولی باشد که مواضع بیننده نسبت به خودش را از او بگیرد خیلی بعید است. اما سازندگان ایستگاه اتمسفر این بعید را انجام دادند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: