«کچل مو فرفری»؛ بهترین تحلیل از فیلم «آذر»!
مهدی فخیم زاده یک دیالوگ به یاد ماندنی در فیلم «آذر، پرویز، شهدخت و دیگران» بهروز افخمی دارد.در فیلم افخمی، جایی نزدیک به انتهای فیلم، شخصیت پرویز دیوان بیگی (با بازی مهدی فخیم زاده) دیالوگی به این مضمون می گوید: «مرد فمینیست مثل کچل مو فرفریه!».
کد خبر :
625617
خبرگزاری تسنیم: جشنواره فجر همیشه پر از خاطره و نکات به یاد ماندنی بوده است. شاید در زمانی که یک فیلم را می بینید از آن بیزار شوید و بدتان بیاید اما شک نکنید در آینده ممکن است همین آثار بد، جایی برای تحسین پیدا کنند. مهدی فخیم زاده یک دیالوگ به یاد ماندنی در فیلم «آذر، پرویز، شهدخت و دیگران» بهروز افخمی دارد.در فیلم افخمی، جایی نزدیک به انتهای فیلم، شخصیت پرویز دیوان بیگی (با بازی مهدی فخیم زاده) دیالوگی به این مضمون می گوید: «مرد فمینیست مثل کچل مو فرفریه!» ؛ تا امروز فکر نمی کردم روزی برسد که این کچل های مو فرفری را از نزدیک ببینم اما فیلم «آذر» محمد حمزهای را دیدم! اما وقتی یک کارگردان مرد، اثری فمینیستی می سازد- که حتی در سینمای جهان هم نادر است- آن وقت واقعا باید در مورد تمام تعاریفی که از یک فمینیست در ذهن داریم، تجدید نظر کنیم. هر چند وقتی بازیگر نقش اول فیلمتان، تهیه کننده هم باشد، شاید دیگر قدرتی برای دخالت در مضمون نداشته باشید. خصوصا اگر فیلم اولی هم باشید. «آذر»، نخستین ساخته سینمایی محمد حمزه ای با بازی چهره هایی چون نیکی کریمی، حمیدرضا آذرنگ، هستی مهدوی فر، هومن سیدی و پژمان جمشیدی ساخته
شده است. این فیلم داستان زنی به نام آذر (با بازی نیکی کریمی) است که همسرش به جرم قتل غیر عمد پسر عمویش در زندان به سر می برد و او باید ضمن رضایت گرفتن از شاکی، گلیم زندگیش را هم از آب بیرون بکشد. اما در این راه، مردان سنگدل بسیاری هستند که نمی گذارند قطار زندگی او به روی ریل باز گردد. داستان فیلم آن قدر کلیشه ای است و روابط به اصطلاح علت و معلولی وقایع آن قدر غیر منطقی است که به نظر می رسد هنگام نوشتن فیلمنامه، فقط موضوعاتی که در «آذر» باید مورد انتقاد قرار بگیرد مشخص شده و پس از آن برای این موضوعات فیلمنامه نوشته شده است. مثل کمدی های موقعیت که با قرار گیری کاراکتر ها در موقعیت های طنز، ایجاد می شود، این فیلم هم یک درام فمینیستی موقعیت بود که باید یک شخصیت فمینیست را در موقعیت های مختلف نشان می داد. در سمتی زنی به نام آذر داریم که از خوبی همتا ندارد. مادر خوب، مدیر نمونه، موتور سوار نابغه و سوپروومنی که ذره ای بدی یا ضعف در کاراکترش نیست و حتی احتمالا در زمان دبیرستان بسکتبال هم خوب بازی می کرده در برابر مردانی دروغ گو، بی منطق، از زیر کار در رو و زن باره که فقط قصد استثمار و ظلم به زنان را دارند.
مردانی که به قول خود آذر، چون او زن است فکر می کنند می توانند هر غلطی دلشان خواست علیه او بکنند! از پیک پیتزا فروشی که شرایط آذر را درک نمی کند و دل به کار نمی دهد بگیرید تا همسری که به خاطر نجات زندگیش از همسرش مایه می گذارد. در این گیر و دار، عموی شوهر مذهبی و بی منطقی هم هست که از خون پسرش نمی گذرد، از گذاشتن هر گونه چوب لای چرخ زندگی آذر ابایی ندارد و در عین حال مثل یک مازوخیست، هر شب مقابل رستوران می آید و از کارهای آذر حرص می خورد. از طرف دیگر سازندگان «آذر» در راستای هر چه بیشتر شبیه اصغر فرهادی شدن، می خواهند با گذشت زمان، کم کم از لایه های نهفته فیلم پرده برداری کنند اما همین موضوع باعث می شود گره افکنی خیلی دیر اتفاق بیفتد و درست قبل از آغاز داستان، افرادی ترجیح دهند سالن سینما را ترک کنند. نکته بعدی که باز به فیلمنامه بر می گردد این است که سینما، هنر نشان دادن است اما بخش های مهمی از آذر، برای مخاطب تعریف می شود. مثل ملاقات شخصیت های حمیدرضا آذرنگ و فرید سجادی حسینی در زندان که می توانست تبدیل به یک نقطه عطف شود اما در بی احساس ترین حالت ممکن فقط روی پرده ماوقعش تعریف شد. در مرحله گره گشایی هم
که عملا گره خاصی گشوده نمی شود و فقط احتمالا با یک خانواده از هم متلاشی شده مواجهیم که به هیچ عنوان نمی تواند حتی نزدیک به مضمون «سینمای امید»ی شود، که در افتتاحیه فجر قرار بود، عنوان جشنواره سی و پنجم باشد. «آذر» اما دو نکته مثبت هم داشت. اول صدای گرم احسان خواجه امیری در پس زمینه چند سکانس محدود در پیتزا فروشی و دوم رنگ پیتزاها که روی پرده سینما هم می توانست گرسنه مان کند. بقیه فقط کلیشه بود و اعصاب خرد از زندگی های متلاشی شده و تمام.