۷ روایت خصوصی از زندگی امام موسی صدر
اگر بابا بود، دوره جنگ اینقدر طولانی نمیشد. شاید اگر بابا بود، جلوی جنگ را میگرفت. میگویند چندبار این کار را کرده. اعتصاب غذا کرده. با آدمها کلنجار رفته، سفر رفته. سفرهای بیبازگشت. شاید اگر بابا بود همه چیز جور دیگری اتفاق میافتاد.
کد خبر :
625233
سرویس سبک زندگی فردا: امام موسی صدر را نمیشناختم. در همین حد از او میدانستم که گویا ناگهان غیبش زده. حتی اینکه چطور و چرا و کجا این اتفاق افتاده را هم نمیدانستم. میشنیدم که آدم مهربانی بوده و برای زندگی مسالمتآمیز مردم لبنان در کنار یکدیگر هم خیلی تلاش کرده تا آن که این بار از نگاهی نو او را دیدم. نگاهی که در آن امام موسی صدر روحانی، سیاستمدار، عالم یا فقیه نبود. نگاهی که از دریچه آن، امام موسی صدر، «آقا موسی» بود. یک همسر، برادر، پدر یا دوستی نزدیک. در ادامه این یادداشت را به نقل از جیم بخوانید.
«۷ روایت خصوصی از زندگی سیّد موسی صدر» نه تنها روایتهایی از همان آقا موسیای است که دغدغه دیگران را همیشه همراه داشته است و انگار هیچ وقت برای خودش زندگی نکرده، بلکه ناگفتههایی از خاندان صدر است. ناگفتههایی از خانوادهای که از همان زمانهای دور با همه خانوادههای دیگر فرق داشت. «اگر بابا بود، دوره جنگ اینقدر طولانی نمیشد. شاید اگر بابا بود، جلوی جنگ را میگرفت. میگویند چندبار این کار را کرده. اعتصاب غذا کرده. با آدمها کلنجار رفته، سفر رفته. سفرهای بیبازگشت. شاید اگر بابا بود همه چیز جور دیگری اتفاق میافتاد. همانطور که الان اگر بیاید، همه
چیز جور دیگری میشود.» اینها را ملیحه میگوید. او کوچکترین دختر باباست. وقتی که بابا در شهریور۱۳۵۷ ناپدید میشود، او تازه هفت سالش شده بود. ملیحه صدر خاطراتش را از روزهای جنگ لبنان، چه هنگامی که پدر بود وچه هنگامی که نبود، روایت میکند. بعد از ملیحه، پروین خانم مینشیند پای صحبت. پروین خلیلی، همسر آقا موسی است. این روایت از روزهای زنی حرف میزند که با همه سختیهای همسرِ آقا موسی بودن، کنار او زندگی کرد. این سختیها تمام نشد و تازه آن وقت که آقا موسی هیچ وقت از سفر لیبی و دیدار با قذافی برنگشت شاید بیشتر هم شد. روایت بعدی را صدرالدین آغاز میکند و
حرفهایش درباره پدر با همه آنانی که از دلتنگی و فراق امام موسی میگویند فرق دارد. حرفهای او حرفهای کسی است که بار سنگین فرزند انسانی بزرگ بودن را به دوش میکشد. بعد از صدرالدین، نوبت حوراست، دختر ارشد. علی صدر، برادر بزرگتر آقا موسی و طاهره، فاطمه، زهرا و ربابه صدر، خواهران او، از روزهای خانه پدری، همان روزهایی که با آقا موسی در یک خانه بودند میگویند. از وقتهایی که برای حل مشکلاتشان سراغ او میرفتند و یا از وقتهایی که یکیشان دسته گل آب میداده و داداش موسی پا در میانی میکرده.
راوی بعدی، فاطمه صدر عاملی (خواهرزاده)، از این میگوید که دایی با همه فرق داشته و مثل او شدن کار هرکسی نبوده. اینکه دایی سنگ صبور و حامی همیشگی او حتی وقتی که به غربت میرود، بوده است. روایت آخر اما از یکی از مردم لبنان است. یکی از همان بسیار آدمهایی که با وجود اینکه رابطه خونی با امام موسی نداشت اما امام مانند یک عضو خانواده دوستشان داشت و به زعم خودش «سید» بیتفاوت از کنارشان نمیگذشته و بهشان توجه میکرده است. روایتها مانند چند عکس از امام موسی صدر کنار هم در ذهنم چیده میشود. عکسهایی که در آنها جایی دخترکش را روی پاهایش نشانده، جایی دارد
قرآن میخواند، جایی دیگر کنار یک زن عرب فقیر نشسته و یا سر سفره افطار دارد روزهاش را باز میکند. این عکسها میشود یک آلبوم از زندگی او. زندگی یک مرد بزرگ که از سی و هشت سال پیش که برای خاطر مردمش به سفر رفت، دیگر تا به حال خبری از او نیست. مشخصات کتاب: نام کتاب: ۷ روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر نویسنده: حبیبه جعفریان انتشارات: سپیده باوران قیمت:۸۰۰۰ تومان