«آباجان»ی که نیست/ انتظار به سطحیترین شکل ممکن!
شخصیت آباجان اصلا نمایش دهنده مادر یک رزمنده و زنی کهنسال نیست، رفتار متزلزل معتمد آریا هیچوقت از او شخصیت نمیسازد، مفهوم انتظار برای شخصیت مادر مفقودالاثر نیز، تجربه موفق اما نه چندان تازه است اما در «آباجان»همان نیز در سطحیترین شکل خود مانند سایر مفاهیم پرداخته شده است.
سرویس فرهنگی فردا: فیلم آباجان ساخته هاتف علیمردانی با بازی فاطمه معتمد آریا، شبنم مقدمی، سعید اقاخانی و حمیدرضا آذرنگ در روز چهارم جشنواره فیلم فجر برای خبرنگاران و منتقدان به نمایش در آمد. در ادامه نوشته دو منتقد پایگاه خبری فردا برای این فیلم را می خوانید:
به سطحی ترین شکل ممکن!
محمد مهدی شیخ صراف
در «آباجان» همه چیز در یک خانه می گذرد. خانه ای در دهه 60 که البته از دهه شصت چیزی جز برخی نمادهای بصری نمی بینیم. از فضای اجتماعی دهه 60 در فیلم هیچ خبری نیست. درون این خانه پر از کاراکتر است که شخصیت پردازی همه آنها به ناقص ترین شکل ممکن انجام می شود. به همین دلیل است که حضور بازیگرانی که سابقه بسیار خوب بازی های حسی دارند مثل شبنم مقدمی، حمیدرضا آذرنگ و سعید آقاخانی هم نمی تواند فیلم را نجات دهد.
امید به دیدن یک بازی متفاوت و تاثیر گذار از فاطمه معتمدآریا هم خیلی زود ناامید می شود چون فیلمساز حتی خودش به درستی نمی داند غیر از لهجه ترکی از بازیگر چه می خواهد. حتی او که شخصیت اصلی فیلم است و فیلم به نام اوست هم به ناقصی بقیه کاراکترهای سردرگم فیلم است. در نتیجه شخصیت «آباجان» تلفیقی است از مریلازارعی شیار 143 و تکرار خود معتمد آریا گیلانه منتها با لهجه آذری!
هاتف علیمردانی در مسیر پس رفت است. آباجان بدون هیچ داستان مشخص ساخته شده و قرار است تنش های بین اعضای این خانه آن را پیش ببرد. اما همین تنش ها هم در ضعف دکوپاژ و البته عدم قصه پردازی و لنگ در هوا ماندن خرده قصه های تک تک آنها ناموفق است.
در مرحله بعد فیلمساز حتی در خلق موفق موقعیت های احساسی انتظار یک مادر رزمنده که تمام تلاش خود را صرف آن کرده ناکام می ماند. آباجان در بی خبری از پسرش امید دارد که او بازگردد و نمی پذیرد فرزندش شهید شده و بلاخره امید او با خبری خوش از اسارت و جانبازی فرزندش به ثمر می رسد. به سطحی ترین شکل ممکن.
یکی از اصلی ترین چالش های فیلم رابطه بین دختر و پسر جوان این خانه است که با یکدیگر فرار می کنند اما چالش نه دلیل فرار آنها یا دلیل ضد انقلاب بودن پسر که محرم یا نامحرم بودن آنها به واسطه شیرخوردن از مادر یکدیگر است! دست آخر هم وقتی پدر دختر متوجه می شود با یکدیگر محرم نبوده اند خیالش راحت می شود!
همه این اتفاقات در طول فیلم در یک خانه حیاط دار رخ میدهد. اما همه چیز با حمله هوایی و بمباران مدرسه ای به پایان میرسد که در طول فیلم نه اهمیتی دارد و چیز مشخصی درباره آن نمی بینیم. درباره مدرسه کوچکترین درگیری حسی برای مخاطب رخ نمی دهد. غیر از ناظم مدرسه ای که یکی از اعضای این خانه و عوضی ترین شخصیت فیلم است. تازه وقتی در پایان فیلم نوشته سفید در زمینه سیاه را می خوانیم که فیلم به بچه های همان مدرسه در سال ۶۵ تقدیم شده متوجه می شویم دلیل وجود مدرسه در فیلم چیست!