«من او را دوست داشتم» کتابی که آن را زمین نخواهید گذاشت
این کتاب که گفتگویی طولانی است بین کلوئه و پدرشوهرش اگرچه داستان به ظاهر سادهای است که پیچیدگیهای خودش را دارد و دنبالتان همهجا میآید. در آشپزخانه، اتاق کارتان، با شما قدم میزند و خلاصه رهایتان نمیکند.
کد خبر :
624230
سرویس سبک زندگی فردا؛ فاطمه جناب اصفهانی: آدرین با چمدانهایش مقابل آسانسور ایستاده و به همسرش میگوید او و دخترانش را ترک میکند تا زندگی تازهای را آغاز کند.
کلوئه با دو دخترش راهی خانه خانواده همسرش میشود و پدر همسرش از او میخواهد باهم به ویلای خانوادگیشان بروند و چند روز را در آنجا سپری کنند.
وقتی پدر همسرش در میان راه از ماشین پیاده میشود تا خرید کند، تلفن همراهش را چک میکند. هیچ پیامی! هیچ پیامی از طرف همسرش نیامده است. وقتی کلوئه پریشان و مستاصل کنار دخترانش نشسته و راهی سفری است که نمیداند عاقبت آن چه خواهد شد، آدرین الان کجاست و چه میکند؟
کافی است همین چند صفحه از کتاب «من او را دوست داشتم» را شروع کنید تا دیگر نتوانید کتاب را زمین بگذارید. این اولین رمان نویسنده فرانسوری، آنا گاولدا محسوب میشود که در آن یک زن احساسات خود را در مواجهه با اتفاقی که تا پیش از آن فکرش را هم نمیکرد، بدون سانسور بیان میکند. سبک نوشتن ساده آنا گاوالدا و به کار بردن توصیفهای ناب از اتفاقهای داستان آنقدر قدرتمند عمل میکند که احساس میکنید شما هم کنار شومینه نشستهاید و داستان پدرآدرین را برای عروسش میشنوید.
«هوس سیگار کردم. ابلهانه بود سالها سیگار نمیکشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است... اراده راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهارکیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی، در مییابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد».
در طول داستان بارها و بارها حق را به کلوئه میدهید که حالا نمیداند با زندگیاش چه کند و هرچه پیش میروید شما هم از خودتان میپرسید رفتن با شهامت درستتر است یا ماندن و عادت کردن؟ و در نهایت دست از قضاوت بر میدارید.
این کتاب که گفتگویی طولانی است بین کلوئه و پدرشوهرش اگرچه داستان به ظاهر سادهای است که پیچیدگیهای خودش را دارد و دنبالتان همهجا میآید. در آشپزخانه، اتاق کارتان، با شما قدم میزند و خلاصه رهایتان نمیکند.
بیشتر داستانهای آنا گاولدا از یک برهم خوردگی نظم طبیعی زندگی شروع میشود. روال طبیعی زندگی که کمتر فکر تغییرش را داریم و گاهی باورمان نمیشود این اتفاق برای ما افتاده باشد.
او مینویسد:«فکر میکنم راهی وجود دارد تا بتوان از واقعیات تلخ و ناخوشایند به آرامی سخن گفت، به هرحال بهترین راه برای بیرون رفتن از کسادی بازار روزمرگی همین است». این کتاب را نشر قطره با ترجمه الهام دارچینیان چاپ کرده است. و از این کتاب چند ترجمه دیگر هم در بازار کتاب هست.
از این نویسنده آثاری چون «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»، «گریز دلپذیر»، «زندگی بهتر»، «باهم بودن همه چیز است»، «پنجاه کیلو امیدواری» و «بیلی» با ترجمههای مختلف چاپ شده است.