رمان خواندنی از نفوذ و نبرد مجاهدین خلق/ از حجره فرش فروشی تا پست مدیریت

کتاب شروع هیجان انگیزی دارد. آغازی که به مخاطب مجال فکر کردن نمی دهد و با ریتم تند از ماجرایی سخن می گوید که در واقع، پایان داستان است. اما برای تحریک حس کنجکاوی خواننده و ایجاد تعلیق، در ابتدای داستان روایت شده و در اصل بهانه ای شده برای روایت ماجرا.

کد خبر : 623196
سرویس فرهنگی فردا؛ فاطمه سلیمانی ازندریانی: کلت 45 داستان خانواده از هم گسیخته ای را روایت می کند که هرکدام به نوعی، با واسطه و بی واسطه، قربانی سازمان مجاهدین خلق شدند. گسست خانواده از دستگیری پدر و مادر توسط ساواک شروع می شود و با جدایی بچه ها از هم و بی خبری همه اعضای خانواده از یکدیگر ادامه پیدا می کند.
حسام الدین مطهری نویسنده این کتاب با داستانی خوشخوان و پرماجرا به معرفی سازمان مجاهدین خلق و تحول آن از اهداف اصلی سازمان پرداخته و غیر مستقیم روش آن را با شیوه نیروهای مذهبی مقایسه کرده. به بهانه اکران و حضور پرسر و صدای فیلم سینمایی ماجرای نیمروز که مستقیما به این موضوع پرداخته و سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب نگاهی به این رمان داریم.
بی طرف روایت نکردن داستان
البته نویسنده برای بی طرف ماندن هیچ تلاشی نکرده و در برابر شخصیت ها سمت و سو گرفته. خصوصاً که راوی دانای کل مداخله گر و مفسٌر است و همین باعث شده نظر خودش را به خواننده تحمیل کند و در جای جای کتاب به جای مخاطب تصمیم گیری کند «به این ترتیب در خانه به ظاهر خفه و بی خبر غضنفری، بچه ها با کینه حکومت بزرگ می شدند»
پایان داستان، بهانه ای برای روایت ماجرا
کتاب شروع هیجان انگیزی دارد. آغازی که به مخاطب مجال فکر کردن نمی دهد و با ریتم تند از ماجرایی سخن می گوید که در واقع، پایان داستان است. اما برای تحریک حس کنجکاوی خواننده و ایجاد تعلیق، در ابتدای داستان روایت شده و در اصل بهانه ای شده برای روایت ماجرا. با شروع داستان تا حدودی یکی از شخصیت های تأثیرگذار داستان (حاج خدمتی) معرفی می شود. اما وقتی وارد فضای داستان می شویم و از گذشته آدم ها می شنویم و این گذشته را با پایان داستان مقایسه می کنیم متوجه می شویم که آدم ها چقدر متفاوت شده اند با آنچه بوده اند. مثل مهین، مادر خانواده، زن ساده خانه دار و کدبانویی که در طول چند سال تبدیل می شود به یکی از اعضای اصلی سازمان. زنی بی رحم، با قدرت مدیریت بالا که کاملاً از گذشته خود فاصله گرفته.
توصیفات و صحنه پردازی های خوب، باعث جاندار شدن صحنه ها و درک مخاطب از محیط روایت داستان شده. گرچه در قسمت هایی کتاب را دچار اطناب کرده و از روایت اصلی دور شده.
راوی همه چیز دان و توضیح واضحات
راوی به دلیل همه چیزدان بودن خود، پی درپی تعلیق ایجاد می کند و اطلاعات را از پیش به خواننده می دهد. «اگر می دانست هیچ وقت دیگر فرصت حرف زدن با بابا را پیدا نمی کند، حتماً تمام راهِ آمده را به دو برمی گشت... اتفاق ها همیشه در بی خبری واقع می شوند» ارائه این اطلاعات با اینکه تا حدودی خیال مخاطب را راحت می کند اما لذت کشف و تفکر و تعلیق را از خواننده می گیرد.
نویسنده علاوه بر ایجاد تعلیق کاذب، مرتب توضیح واضحات می دهد « ده سال قبل همان کاری را کرده بود که آنها برای مینو کردند. تنها تفاوت این دو نتیجه کارشان بود. نتیجه ای که فرقش را در صورت از شکل افتاده مرد جوان و صورت سرد و بی رنگ دختر توی تابوت نشان می داد.»
شعارزدگی
نویسنده با توجه به سوژه کتاب گاهی دچار شعارزدگی شده و حرفهای خودش را توی دهان شخصیت ها گذاشته. فرقی هم ندارد شخصیت یک مجاهد باشد یا یک مذهبی دوآتشه. « یعنی یک روز مامان و بابای تو و داداش من از زندان آزاد می شوند؟ یعنی یک روز می شود که دیگر دیکتاتوری نباشد؟ روز پیروزی پرولتاریا؟» یا « اگر دست های ما جوهری می شود واسه خاطر این است که باید به آقای خمینی کمک کنیم تا یزید زمانه را رسوا کند»
تأثیرگذاری محیط رشد در تربیت
مهم ترین تلاش نویسنده در این کتاب بیان این نکته است که محیط پرورش تأثیر زیادی در افکار و روش و منش زندگی دارد. صالح در خانواده ای مذهبی رشد می کند و با عقاید مذهبی عجین می شود و مینو با تفکر مارکسیستی بزرگ می شود.
محیط متفاوت زندگی این خواهر و برادر بهانه ای می شود برای روایت از دو تفکر متضاد انقلابی. و همانطور که در ابتدا اشاره شد، نویسنده در اصل نیروهای مذهبی را با مجاهدین خلق مقایسه کرده و سیر تحول آن ها را روایت می کند. تحولی که آرام آرام گریبان مجاهدین را می گیرد و آنها را از اسلام دور کرده به تفکر مارکسیستی می رساند. «نماز یک امر درونی و فردی ست. مهم روح نماز است که در هر کاری می تواند وارد بشود. مثلاً توی همین شرکت در جلسات، انجام مأموریت ها و کارهای مثل این. این کارها فقط جنبه فردی ندارند، جنبه عمومی و اجتماعی هم دارند. پس نباید به خاطر وقت نماز تا این حد اثرگذاری را به تعویق انداخت»
الگو سازی و سیر مطالعاتی هم راستا با سیاست های سازمان نکته مهم تر تأثیری است که مجاهدین بر نیروهای خود داشتند و آنها را در راستای اهداف خود تربیت کردند. این تربیت بسیار هوشمندانه طراحی شده بود. اول الگوسازی، سپس تعیین سیر مطالعاتی هم راستا با سیاست ها و تفکرات سازمان، مأموریت های تربیتی و حذف سریع کسانی که از سازمان دلزده شده بودند. حتی اگر کسی کاملاً از سازمان دوری می کرد و قصد مبارزه علیه سازمان را نداشت دشمن محسوب می شد و باید حذف می شد. مثل سیمین که برای ادامه تحصیل به فرانسه سفر می کند اما کشته می شود.
از حجره فرش فروشی تا پست مدیریت
نیروهای مذهبی هم الگوها و سیر مطالعاتی خاص خودشان را داشتند. مجتبی به عنوان نماد یک آرمان گرای مذهبی معرفی شده. مجتبی نماینده جامعه ای است که در وقوع انقلاب نقش جدی تری داشتند و بعد از انقلاب زمینه برای تحقق اهداف آنها مساعد می شود. اما بعد از انقلاب ورق برمی گردد و عده زیادی از مذهبیون نیز از اهداف اصلی خود برمی گردند. نویسنده بنا به ملاحظاتی درباره این موضوع در لفافه سخن گفته. مثل وقتی که حاج خدمتی مسئول یک ارگان یا سازمان می شود و روش و منش زندگی اش عوض می شود. به تمام این تغییرات با تک جمله های پراکنده اشاره می شود. مثل زمانی که به آبدارچی برای پذیرایی بدش تذکر می دهد یا درخواست صندلی طبی گردان مدیریتی می کند. اما هیچ اشاره ای نمی کند که این ارگان چه جور ارگان یا سازمانی است یا اینکه چطور حاج خدمتی از حجره فرش فروشی به پست مدیریت یک سازمان مهم دست پیدا کرده. آن هم مدیر و مسئولی که مرتب در تلویزیون حاضر می شود.
حاج خدمتی ظاهراً از اهداف و آرمان های اصلی دور می شود. درست بر خلاف مهین که با وجود محیط زندگی نکبت بار و ملال آور روزبه روز بیشتر در جهت اهداف سازمان حرکت می کند. تا جایی که عاطفه مادری را فراموش می کند و خودش به طرز بی رحمانه ای دست به قتل فرزندش می زند.
انگیزه کافی برای قتل
قتلی که در ابتدای داستان به آن اشاره شده و در نهایت قاتل معرفی می شود. اما اینجا یک سؤال مهم پیش می آید. مهین چرا حاج خدمتی را به قتل نمی رساند؟ مهین برای قتل حاج خدمتی به اندازه کافی انگیزه دارد. کسی که پسرش را تربیت کرده و باعث شده صالح دشمن درجه یک مجاهدین بشود. به علاوه اینکه بعد از انقلاب آن قدر مسئول رده بالایی شده که انگیزه کافی برای ترور کردنش وجود داشته باشد. چرا این ترور به سالها بعد موکول می شود، زمانی که ظاهراً مهین هم قربانی مجاهدین شده. آیا مهین به صابر پسر کوچک اش که در زندان به دنیا آمده بود و همانجا بزرگ شده بود، وصیت کرده بود که کار ناتمام خودش را تمام کند یا اینکه حاج خدمتی در قتل مهین نقش داشته و صابر برای انتقام دست به ترور زده.
بی جواب گذاشتن سؤالات
نویسنده علاوه بر این، سؤالات زیادی را بی جواب گذاشته. هیچ صحبتی از گذشته مهین و اتفاقات داخل زندان نمی کند. این بی جواب گذاشتن، از کم کاری های اساسی راوی است که از همه جا خبر دارد. حتی در ابتدای داستان زمانی که از زندگی حمزه و مهین صحبت می کند هیچ اشاره ای به انقلابی بودن آنها نمی کند و حرفی درباره عضویتشان در سازمان نمی زند. فقط با اشاره ای گذرا از آن عبور می کند. دستگیری حمزه و مهین توسط ساواک نقطه کشف این راز است.
کلت 45 به زبان داستان، واقعیت های تلخی را روایت کرده که گرد و غبار تاریخ در حال پوشاندن آن است. شاید یادآوری آن همه اتفاق ضروری به نظر نرسد. اما اگر به سؤالات بی جواب کتاب توجه کنیم، متوجه می شویم که تاریخ تکرار خواهد شد اگر بیدار نباشیم.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: