وقتی طلاق به فانتزی‌های نسل جدید اضافه می‌شود

گسترش استفاده از فضاهای مجازی که منجر به عمومی‌سازی وقایع خصوصی زندگی می‌شوند، عادی‌جلوه دادن روابط کوتاه‌مدت و برهم زدن رابطه، پذیرش آسان افراد مطلقه در جامعه و خیلی مسائل دیگر، طلاق نه تنها قبح اخلاقی ندارد بلکه مانند قهروآشتی‌های دوران کودکی به امری پیش پا افتاده یا به قول بعضی‌ها «فانتزی» تبدیل شده است. تا آن‌جا که خیلی‌ها از اعلام طلاق خود احساس خوشحالی کرده و حتی به برگزاری جشن و پایکوبی هم می‌پردازند!

کد خبر : 623093
سرویس سبک زندگی فردا؛ نیلوفر نیک‌بنیاد: جلوی دادگاه خانواده ایستاده بودم. آن منطقه را دوست داشتم. البته نه به‌خاطر دعواها و فحش‌هایی که هر روز می‌دیدم و می‌شنیدم. بیشتر به‌خاطر آب‌میوه فروشی کنارش بود که اکثرا مسیرم را آن‌طرفی کج می‌کردم و همان‌طور که آب‌میوه‌ام را از نی بالا می‌کشیدم به قیافه‌‌ٔ غصه‌دار دخترها و پسرهای جوانی که هی از در دادگاه تو می‌رفتند و بیرون می‌آمدند زل می‌زدم. هنوز نصف آب پرتقال توی لیوانم مانده بود که یک نفر برگه‌ای تبلیغاتی دستم داد: «آیا شرایط و ارکان طلاق را می‌شناسید؟ آیا از حقوق خود در حین طلاق مطلعید؟ طلاقتان را به ما بسپارید و هوشمندانه طلاق بگیرید و...». یک لحظه تمام جزوه‌‌ٔ حقوق مدنی پنج آمد جلوی چشم‌هایم. سوالی که استاد در امتحان پایان ترم داده بود: «شرایط تحقق طلاق را به‌طور کامل توضیح دهید». درست یادم است که برای جواب به این سوال برگه‌ی اضافه گرفته بودم و تمام بیست-سی صفحه‌ی مربوط به طلاق را پیاده کرده بودم توی برگه‌‌ٔ امتحانی. آن هم با استناد به کلی ماده‌‌ٔ قانونی! بقیه‌‌ٔ آب پرتقال را از نی بالا کشیدم و بعد پیش خودم فکر کردم آیا در حقیقت هم طلاق به اندازه‌‌ٔ مواد قانونی‌اش سخت است؟ پاسخ یک کلمه بود: «خیر!»
وقتی برق از سه‌فاز آدم می‌پرد تعریف‌های علمی ‌و شرعی و عرفی و قانونی طلاق را می‌گذاریم کنار، اینکه درخواست جدایی از طرف زن باشد یا مرد را هم می‌گذاریم کنار، حتی علت جدایی را هم بیخیال می‌شویم، فقط به آمار طلاق به معنای عام، یعنی جدایی یک مرد و زن از یکدیگر به هر علتی و با درخواست هر کدامشان، نگاهی می‌اندازیم. آمارها نشان می دهند که در حال حاضر تقریبا نیمی از ازدواج‌ها به طلاق ختم می‌شوند. این رقم در شهرهای بزرگی مانند تهران حتی از نیم هم بیشتر است. آماری که در مقایسه با سالیان قبل، واقعا تعجب‌آور به نظر می‌رسد. البته میزان تعجب زمانی بیشتر می‌شود که متوجه می‌شویم در هر شبانه روز به طور میانگین ۵۰۰ طلاق و در هر ساعت حدودا ۲۰ طلاق به ثبت می‌رسد! شاید بد نباشد به این نکته هم توجه کنیم که ۸۰ درصد طلاق‌های ذکر شده در رده‌ی سنی زیر ۳۰ سال صورت می‌گیرد. همین چند عدد کوچک به خوبی نشان می‌دهد که طلاق‌گرفتن (و یا طلاق دادن!) نه تنها به دشواری مواد قانونی مرتبط با آن نیست، بلکه به‌طور کلی سخت نیست و دیگر ابهت روزگاران قدیمش را ندارد. اما چرا؟
آهای ملت! من یک مطلقه‌ام! در زمان دانشجویی، یکی از اساتیدمان می‌گفت: «هر رفتار مجرمانه‌ای، زمانی که قبح اخلاقی‌اش بریزد، کم‌کم از حالت جرم‌بودن هم خارج می‌شود.» برای این حرفش هم ماهواره را مثال می‌زد که یک روزی داشتن آن به معنای داشتن یک وسیله‌‌ٔ بی‌شرمانه تلقی می‌شد اما به مرور با استفاده از آن توسط اکثریت مردم، قبح اخلاقی‌اش از بین رفت و روز به روز رواج بیشتری در بین همگان پیدا کرد. طلاق هم چنین وضعیتی دارد. با توجه به نوع زندگی امروزی اکثر افراد (مخصوصا جوانانی که در رده‌ی سنی ۲۰-۳۰ سال قرار دارند)، گسترش استفاده از فضاهای مجازی که منجر به عمومی‌سازی وقایع خصوصی زندگی می‌شوند، عادی‌جلوه دادن روابط کوتاه‌مدت و برهم زدن رابطه، پذیرش آسان افراد مطلقه در جامعه و خیلی مسائل دیگر، طلاق نه تنها قبح اخلاقی ندارد بلکه مانند قهروآشتی‌های دوران کودکی به امری پیش پا افتاده یا به قول بعضی‌ها «فانتزی» تبدیل شده است. تا آن‌جا که خیلی‌ها از اعلام طلاق خود احساس خوشحالی کرده و حتی به برگزاری جشن و پایکوبی هم می‌پردازند!
هیولای زندگی‌تان را درست انتخاب کنید! هرچقدر به این فکر می‌کنم که جدا شدن از شخصی که بالاخره روزی درصدی ارتباط عاطفی با او داشته‌ایم، چطور می‌تواند لذت‌بخش باشد به نتیجه نمی‌رسم! اینکه آدم چطور می‌تواند برای جدا شدن از شریک زندگی‌اش کیک بخرد، بادکنک باد کند، کارت دعوت بدهد و کِل بکشد، واقعا برایم عجیب است. از مینا، یکی از دوستانم که سابقه‌‌ٔ سه ماه زندگی مشترک دارد و حالا به مناسبت طلاقش در تدارک یک جشن یا به قول خودش «یک دورهمی کوچک پنجاه نفره به مناسبت آزادی» است، همین سوال را پرسیدم؛ جوابش این بود: «واااای! خلاص شدن از دست اون هیولا جشن‌گرفتن داره دیگه» و حالا یک سوال به سوال‌های ذهنی‌ام اضافه‌شده است: «چرا باید برای ازدواج یک هیولا را انتخاب کنیم که بعد پشیمان بشویم؟!». علیرضا یکی از آن‌هایی است که هنوز هیولایش را انتخاب نکرده و با اینکه سن‌اش از بقیه‌ی ازدواج کرده‌ها کمی بالاتر است، عجله‌ای برای این کار ندارد. او می‌گوید: «بدبختی‌های زیادی دارم. نمی‌خواهم برای فراموش کردن بدبختی‌هایم یک دقیقه‌ای عاشق بشوم و بعد از چند وقت، دو دقیقه‌ای زنم را طلاق بدهم و یک بدبختی دیگر به بدبختی‌هایم اضافه کنم. برای فراموش کردن اتفاق‌های بد ریز و درشت زندگی‌ام، باید یک کار دیگر بکنم. ازدواج راه حلش نیست؛ حداقل راه حل موقتی خوبی نیست!». با خودم تکرار می‌کنم «راه حل موقتی» و حس می‌کنم جواب بخشی از سوال‌هایم را فهمیده‌ام.
پاره‌خط طلاق حالا با یک لیوان خالی از آب پرتقال توی دست راستم و یک برگه‌ی تبلیغاتی توی دست چپم، جلوی دادگاه خانواده ایستاده‌ام. هنوز چشم‌هایم زل زده‌اند به دختر و پسرهای جوانی که مدام از در دادگاه تو می‌روند و بیرون می‌آیند. با خودم فکر می‌کنم که کاش آدم‌ها برای حل هر مشکل کوچک و بزرگی ازدواج نکنند که بعد دوباره بخواهند برای حل هر مشکل کوچک و بزرگی در زندگی‌ مشترک‌شان طلاق بگیرند. طلاق بد نیست. خوب هم نیست. یک نقطه است وسط پاره‌خطی که یک سرش به «خوب» و یک سرش به «بد» وصل می‌شود. طلاق یک مفهوم نسبی است که برای هر کس می‌تواند پیامدهای متفاوتی داشته باشد. کاش آدم‌ها قبل از مد شدن یک رفتار، قبل از تقلید از دیگران، قبل از خوشحالی از آزادی(!) بعد از طلاق و قبل از سپردن طلاق‌شان به دیگران به تاثیر طلاق روی زندگی خودشان و بقیه فکر کنند، جای خودشان را روی پاره‌خط طلاق پیدا کنند و اگر به نقطه‌ٔ «خوب» نزدیک بود، آن‌وقت برای طلاق اقدام کنند. برگه‌‌ٔ تبلیغاتی توی دست چپم فقط یک جمله‌‌ٔ به‌درد بخور داشت و آن هم این بود: «هوشمندانه طلاق بگیرید!»
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: