دولت و مصائب امروز کدخداباوران
سالهاي قبل در فضاي سياسي و نخبگي كشور سخن گفتن از دشمني امريكاييها با ايران دشوار بود و دشوارتر از آن اين بود كه...
روزنامه جوان: سالهاي قبل در فضاي سياسي و نخبگي كشور سخن گفتن از دشمني امريكاييها با ايران دشوار بود و دشوارتر از آن اين بود كه كسي بتواند ضعف و ناتواني را به قدرت امريكا منسوب كند، چراكه از ديد آنها امريكا كعبه آمال، مدينه فاضله و نقطه اميدي براي آينده بود و شايد به همين دليل بود كه امريكا به عنوان قدرتي بلامنازع و كدخداي جهان تجلي يافته بود، اما آنچه كه اين روزها از تريبونهاي كاخ سفيد و دستگاههاي رسانهاي امريكا شنيده ميشود فروپاشي اين باورهاست. دونالد ترامپ كه اين روزها به عنوان چهل و پنجمين رئيسجمهور امريكا كار خود را آغاز كرده است، در مراسم آغاز رياستجمهورياش با اشاره به اوضاع اقتصادي نامناسب امريكا ميگويد: « مردم ما مدارس مناسب براي فرزندان خود ميخواهند. زمان زيادي، صنايع ما كشورهاي ديگر را ثروتمند كرد. ارتش ما به جاي دفاع از اين سرزمين، به دفاع از كشورهاي ديگر پرداخت. سرمايههاي فراوان در كشورهاي ديگر خرج شد، در حالي كه ساختارهاي اساسي كشور خود ما رو به خرابي گذارده بود. صنايع و كارخانجات ما هر روز از ميان ميرفت.» ترامپ چند ماه پيش نیز در جريان تبليغات انتخاباتي گفته بود: «با هزينههاي جنگ عراق و افغانستان ميشد دو بار خرابيهاي اقتصادي امريكا را بازسازي كرد». در روند اثبات ناتواني و ضعف امريكا پيرامون تحولات منطقه نيز آنچه كه در كنفرانس آستانه گذشت بهترين گواه است. ايران مخالف دعوت امريكا به اين گفتوگوها بود و به همين دليل از امريكا دعوتي نشد و نهايتاً در پي اصرار دو طرف ديگر مذاكرات يعني روسها و تركها سفير امريكا به عنوان ناظر و بدون سخنراني در اجلاس حضور يافت. بهترين تفسير اين نوع حضور را جان مككين، سناتور امريكايي دارد كه با توجه به بهحاشيه رانده شدن امريكا در ماجراي سوريه ميگويد: «چه بر سر امريكا آمده كه روسيه، ايران و تركيه بايد واشنگتن را به اين نشست دعوت كنند؟!» اين سناتور ارشد كنگره امريكا در گفتوگو با شبكه «ام. اس. ان. بي. سي» اظهار داشت: « موضوعي از اين مهمتر نيست كه روسها، ايرانيها و سران تركيه ما را براي حضور در كنفرانس صلح (آستانه) دعوت ميكنند. امريكا ديگر در حال ايفاي نقش رهبري نيست. امريكا حتي بخشي از آن (كنفرانس آستانه) هم نيست. ما را دعوت ميكنند. چطور به اينجا رسيدهايم!» اما در سوي ديگر صحنه، امريكاي ترامپ وقتي به موضوع ايران ميرسد در اولين گام با القاي ايرانهراسي، دستور ايجاد سپر موشكي براي مقابله با توان موشكي ايران را صادر و در دومين گام ورود ايرانيها به امريكا را به همراه اتباع شش كشور ديگر ممنوع ميكند. اعمال ممنوعيت براي ورود ايرانيان به امريكا در دولت ترامپ، يادآور قرار گرفتن ايران در محور شرارت در دولت بوش است. در آن هنگام هم مدعيان اصلاحات با اين تصور كه عقب نشستن در مقابل دشمن، دل او را نرم خواهد كرد، دست به عقبنشيني زدند. دولت اصلاحات به جرج بوش نامه زد و اعلام آمادگي كرد كه هر چه او ميخواهد در حوزه حقوق بشر و موشك و انرژي هستهاي و خلع سلاح مقاومت را بپذيرد و پاسخ بوش هم در قبال اين «انعطاف» و همكاري با امريكاييها در صحنه افغانستان قرار دادن ايران در صدر فهرست كشورهاي «محور شرارت» بود و در اين دوره هم اعتدالگراها (متحدين اصلاحات) كه همه سياست خارجي ايران را به نگاه امريكاييها پيوند زده و تمام ظرفيت دستگاه ديپلماسي و نقاط قوت و ظرفيتهاي ايران در عرصه هستهاي را در برجام هزينه كردهاند، پاداش آنها هم ممنوعالورودي اتباع ايراني به امريكاست، امريكاييهايي كه ذرهاي براي امضا و تعهدات خود اعتبار قائل نيستند و جالب هم اين بود كه قرار بود پس از هستهاي، توان موشكي و نيروهاي جبهه مقاومت و... نيز در قالب برجامهاي 2و3 براي رضايت طرف امريكايي به مسلخ برده شوند! و البته مبنايي هم براي تصميمسازي مراكز نظريهپردازي امريكايي عليه ايران باشد. شوراي روابط خارجي امريكا مبتني بر همين برآورد در گزارشي در نشريه «فارين افرز» خط مشي و سياستهاي مورد نياز واشنگتن را به ترامپ پيشنهاد داده و در يادداشتي با عنوان «زمان سختگيري به ايران فرا رسيده است» بر سه راهبرد در مواجهه با ايران تأكيد ميكند؛ راهبردهاي 1)اصلاح و ارائه مجدد برجام 2)اجبار و انزوا عليه ايران 3) عقبگرد ايران در منطقه. شوراي روابط خارجي امريكا در ادامه پيشنهاد ميدهد: «با توجه به جنبههاي نگرانكنندهاي كه در برجام وجود دارد، رئيسجمهور بعدي امريكا بايد آن را اصلاح كند. ايالات متحده علاوه بر تجديدنظر در برجام، بايد ايران را بهخاطر اقداماتش در منطقه، حمايت از تروريسم و نقض حقوق بشر تنبيه نمايد. بايد با بازگشت تحريمها تا جايي كه ممكن است ايران را از اقتصاد جهاني جدا نماييم. واشنگتن هنگامي كه در حال اجراي فشار اقتصادي و تفرقهافكني در جامعه ايران است، نبايد از پس زدن نفوذ اين كشور در خاورميانه غافل بماند» اكنون به نظر ميآيد كه در مواجهه با اين سردرگمي سياسي امريكاييها كه برخي از فعالان و نخبگان اين كشور از آن به مقدمات فروپاشي همچون دوران روسيه در زمان گورباچف و يلتسين ياد ميكنند و البته درماندگي و شرمساري دلدادگان داخلي امريكا، ما در ايران بيش از هرچيز به بازخواني گفتمان انقلاب و فاصلهگيري با گفتمان كدخدا باوري امريكا نياز داريم. مقام معظم رهبري تابستان امسال و قبل از اينكه خيلي از اين مسائل روشن شده باشد، در ديدار خانوادههاي شهداي هفتم تير و جمعي از خانوادههاي شهداي مدافع حرم (1395/4/5) فرمودند: «ما هرجا به انقلاب تكيه كرديم، به روحيه انقلابي تكيه كرديم، پيش رفتيم؛ هرجا از ارزشها كوتاه آمديم، انقلاب را نديده گرفتيم، از اين گوشهاش زديم، از آن گوشهاش زديم، تأويل و توجيه كرديم، براي خوشايند عناصر استكبار كه دشمنان اصلي اسلام و دشمنان اصلي اين نظامند، مدام حرف را جويديم، حرف را خورديم، عقب مانديم؛ قضيه اينجوري است. راه پيشرفت ايران اسلامي، احياي روحيه انقلابي و احياي روحيه مجاهدت است.» ترديدي نيست كه نهادينه شدن گفتمان و روحيه انقلابيگري ضمن خنثي كردن توطئه دشمن منجر به حل مشكلات كشور شده و در نهايت براي كشور و ملّت «توليد قدرت» ميكند. اين منطق را برخي از بيگانگان بهتر از داخليها درك كردهاند. اخيراً روزنامه ليبراسيون با اشاره به تحولات هفتههاي اخير در موصل عراق و حلب سوريه و حضور سردار قاسم سليماني فرمانده سپاه قدس در اين مناطق، ايران را به عنوان بازيگري مهم در منطقه معرفي كرده كه ديگر نميتوان نقشش را در تحولاتي كه در خاورميانه رخ ميدهد، ناديده گرفت. ليبراسيون ميافزايد: « پيشرويهاي قاطع ايران در ميدان نبرد موضع اين كشور را به عنوان بازيگر سياسي و نظامي غيرقابل انكار تقويت كرده است، حتي ترامپ رئيسجمهور جديد امريكا هم با وجود اظهارات نمايشياش نخواهد توانست اين معادله جديد را تغيير دهد.»