آوار شدن پلاسکو، خیلی‌ها را ترساند/ بعد از حادثه پلاسکو مغازه را بیمه کردیم

علاءالدین؛ خستن مجتمع تجاری ویژه گوشی‌های تلفن‌همراه؛ در این سالها به سبب ایمنی و ساختارش به چالش کشیده شد و به شهرتی نسبتا منفی دست یافت. راهروهای تو در تو، پله‌های باریک و ساختار آن از جمله مسائلی‌ست که عده‌ای را در مورد بالقوه بودن بروز یک آتش‌سوزی مرگبار در علاءالدین متقاعد سازد.

کد خبر : 619751
سرویس اجتماعی فردا؛ عماد صادقی نسب: تا قبل از آن‌که پلاسکو بر اثر یک حریق ناگهانی ویران شود و تعدادی از آتش‌نشان‌های فداکار و مردم عادی را به کام مرگ بکشاند هم کمابیش در صدر اخبار بود. گهگاه خبرهایی کوتاه و بلند از فقدان ایمنی آن در هر رسانه‌ای به چشم می‌خورد و اما وقتی که پلاسکو در هم شکست و به کوهی از خاک و خاکستر تبدیل شد؛ این مجتمع تجاری مشهور در تقاطع خیابان حافظ و جمهوری باز به صدر اخبار بازگشت. صحبت از ایمن‌نبودن آن به میان آمد و اعلام شد که این ساختمان هم مستعد آتش‌سوزی و قربانی کردن شهروندان تهرانی‌ست و باید کاری برای آن کرد.
علاءالدین؛ که نامش به تلفن‌همراه و لوازم جانبی گره‌ خورده و نخستن مجتمع تجاری ویژه خرید و فروش گوشی‌های تلفن‌همراه به شمار می‌رود؛ اگر چه در همان سال‌های نخست افتتاح به واسطه اولین بودن مطرح شد، اما بعدها به سبب ایمنی و ساختارش به چالش کشیده شد و به شهرتی نسبتا منفی دست یافت. راهروهای تو در تو، پله‌های باریک و ساختار آن و فقدان راه‌پله فرار استاندارد و نمای کامپوزیت قابل اشتعال و اسکلت فلزی بدون پوشش ضدحریق از جمله مسائلی‌ست که عده‌ای را در مورد بالقوه بودن خطر بروز یک آتش‌سوزی مرگبار در علاءالدین متقاعد سازد. ممانعت فرمانداری تهران از اجرای حکم دادگاه مبنی بر تخریب طبقه هفتم این مجتمع تجاری در روزهای اخیر بازهم بر سر زبان‌ها افتاده است. اما با تمام این صحبت‌هایی که در این چند روز شدت بیشتری هم یافته، مدیران و برخی کسبه این پاساژ از وضعیت ایمنی و استاندارد مطلوب آن می‌گویند و فقدان ایمنی در علاءالدین را کذب محض و راهکار مخالفان برای «جلوگیری از رشد پاساژ» می‌دانند.
علاءالدینِ بی‌رمق
پلاسکو اگرچه تنها یک ساختمان در محدوده چهارراه استانبول بود، اما ویرانی آن و بعد هم مسدودسازی خیابان جمهوری و بخشی از فردوسی سبب شد که خیلی از کسب‌وکارهای اطراف‌اش هم به خواب زمستانی بروند. پاساژ علاءالدین، گرچه در فاصله خیلی نزدیکی با پلاسکو قرار نگرفته، اما بعد از مسدود شدن خیابان جمهوری توسط عوامل دست‌اندرکار در روند آواربرداری، رونق خود را از دست داده است. مسیر ایستگاه متروی سعدی تا تقاطع حافظ را با اندکی انحراف مسیر و با پای پیاده طی می‌کنم؛ از مقابل پلاسکوی ویران می‌گذرم و بعد از عبور از زیر پل حافظ، در مقابل پاساژ علاءالدین با نمای قرمز و طوسی‌اش می‌ایستم.
مشتری‌ها از روزهای دیگر سال کمترند، حتی در طبقه همکفت هم از ازدحام جمعیت مشتاق خرید و فروش تلفن‌همراه خبری نیست. از یکی فروشنده‌ها علت خلوتی را جویا می‌شوم، او می‌گوید: «بعد از این‌که پلاسکو خراب شد، خیابان جمهوری را به کلی بستند. در حالی که خیلی‌ها از متروی سعدی با اتوبوس به اینجا می‌آمدند و الان باید همان مسیر را پیاده رفت‌وآمد کنند. در نتیجه این کسادی موقتی تا پایان آواربردای از پلاسکو طبیعی‌ست.» فرصت را مغتنم می‌شمارم و از او در مورد ایمنی علاءالدین می‌پرسم؛ پاسخ می‌دهد: «ایمنی بد نیست. اطفاء حریق هم داریم. بیمه هم هستیم. مشکلی نیست.» با دست آب‌پاش‌های سقفی را نشان می‌دهد و می‌گوید: «همین‌ها نمی‌گذارند آتش یک مغازه کل پاساژ را بگیرد.» به نظر می‌رسد که مغازه‌دارها ایمنی را در همان آب‌پاش‌های سقفی می‌دانند. به سراغ مغازه‌ای دیگری می‌روم. سه جوان پشت میزها نشسته‌اند و منتظر مشتری. می‌پرسم: «نمی‌ترسید که علاءالدین هم مثل پلاسکو گرفتار آتش‌سوزی بشود؟» یکی که به نظر می‌رسد از بقیه بزرگ‌تر است، مکث نمی‌کند، سریع می‌گوید: «نه آقا. پلاسکو برای 54 سال پیش بود. اینجا 20 سال پیش ساخته شده.» تصور می‌کنم که اگر سوالی کنم، باز هم چنین پاسخی دریافت می‌کنم. از ادامه صحبت منصرف می‌شوم و به سراغ مسئول انتظامات می‌روم.
این پاساژ صاحب دارد!
مردی درون اتاقکی یک متری نشسته و همه را زیر نظر دارد. به نظر می‌رسد حالا که پاساژ خلوت است کار آسانی را در پیش دارد، اما شلوغ که بشود و سیل جمعیت برود و بیاید، دشواری کارش آشکار خواهد شد. می‌پرسم: «می‌خواستم با مدیر پاساژ صحبت کنم؟» در همان حالی که نشسته، با دست چپ وسط پاساژ را نشان می‌دهد و می‌گوید: «راهروی وسط. پاگرد. سمت چپ!» با همین آدرس نصفه و نیمه به دفتر آقای بادپا می‌رسم. فردی نسبتا جوان که مدیریت پاساژ علاءالدین با بیش از 900 فروشگاه را بر عهده دارد. تا می‌گویم که «به نظر شما چرا علاءالدین دوباره به صدر اخبار آمده؟» در حالی که مشخص است از خبرهای این چند روزه مبنی بر مقایسه علاءالدین با پلاسکو دل خوشی ندارد، می گوید: «ما توانستیم فرصت شغلی ایجاد کنیم. فرار مغزها که اتفاق افتاد دیگر نگذاریم فرار پول هم رخ بدهد. در همان روزهای اول از رادیوهای بیگانه تماس گرفتند و گفتند حرف دلتان را بزنید، اما ما گفتیم دعوا خانوادگی ا‌ست و به شما ربطی ندارد!»
بحث آتش‌سوزی احتمالی در این مجتمع موبایل را پیش می‌کشم و می‌پرسم: «الان وضعیت سیستم‌های اطفاء حریق چگونه است؟» آقای بادپا تماس تلفنی‌اش را رد می‌کند و با مکثی کوتاه پاسخ می‌دهد: «ما تمام ساختمان و مغازه‌ها را به سیستم اطفاء حریق مجهز کرده‌ایم. آتش‌نشانی آمد به ما گفت که مخزن آب اسپلیت‌های اطفاء باید ۲۰هزار لیتر آب داشته باشد، اما ما برای اطمینان منبع ۲۰۰ هزار لیتری گذاشتیم تا آتش احتمالی را در همان شروع کار خفه کند. بهترین و هوشمندترین سیستم‌ها را نصب کردیم. برخی از اسپلیت‌های چینی هستند که بعد از چند سال عملکرد خود را ازدست می‌دهند. اما ما هزینه کردیم و آلمانی گذاشتیم؛ طوری که قیمت یکی از آنها با ۲۰ عدد مشابه چینی‌اش برابری می‌کند.» مدیر پاساژ علاءالدین می‌افزاید: «همین الان در هر طبقه شیلنگ آتش‌نشانی وجود دارد و هر مغازه یک کپسول جداگانه دارد. به مغازه‌ها گفتم اگر بیایم و ببینم که کپسول اطفاء را برداشته‌اید جریمه‌تان می‌کنم، یعنی تا تهدید هم پیش رفتیم. آتش در پاساژها چون انشعاب گاز ندارند، به خاطر برق است و اطفاء آن با سردکننده انجام می‌شود و ما هم از همان کسپول‌های سردکننده خریدیم. در اینجا اتاق فایر داریم، یک آتش‌نشان در آن مستقر است و هر لحظه که حسگرها هشدار بدهند و پلاک را مشخص کنند این فرد سریعا به سمت محل آتش می‌رود و اطفاء را انجام می‌دهد. اصلا کدام پاساژ تهران آتش‌نشان مستقر دارد؟»
به عنوان آخرین سوال، پله‌های باریک و تنگ پاساژ را به او یادآور می‌شوم و می‌گویم: «جدا از تجهیزات ایمنی، به نظر شما اگر آتشی رخ بدهد، با این حجم فروشنده و مراجعی که در این پاساژ رفت‌وآمد دارند، آیا خروجی‌های مجتمع از جمله پله‌ها ظرفیت کافی را دارند و باعث قربانی‌شدن مردم نمی‌شوند؟» بادپا، مدیر پاساژ اظهار می‌کند: «چند وقتی است که پله فرار گذاشته‌ایم. این پاساژ با استاندارد سال ۷۴ ساخته شده، اما سعی داریم به خاطر امینت مردم آن را به استاندارد امروز برسانیم، چون آتش‌نشانی هر چند سال یکبار مصوباتش را به روز می‌کند. پله‌های فرار در هر طبقه ورودی دارند و درب‌شان بسته می‌شود تا آتش احتمالی به آنجا رخنه نکند. یک روز سیستم اطفاء و پله فرار نداشتیم. یک روز سقف پاساژ ام.دی.اف بود و انتقال حرارت می‌کرد، ما آن را گچی کردیم که انتقال صورت نگیرد. فاصله بین مغازه‌ها و پنجره های سمت خیابان را بستیم. اما باز هم تبلیغات منفی علیه ما وجود دارد!» او در حالی که از جای خود برخاسته تا بدرقه‌ام کند، اضافه می‌کند: «آدم بخواهد از این سمت خیابان برود آن سمت، احتمال خطر وجود دارد. اما ‌اگر با رعایت قوانین عبور کنید، احتمال خطر کم می‌شود، ما هم در علاءالدین همین کار را کردیم.»
بعد از پلاسکو مغازه را بیمه‌ کردیم!
از پله‌ها بالا می‌روم. به سراغ فروشگاه دیگری می‌روم. دو سه مشتری در آن حضور دارند. کمی نگاه می‌کنم تا فردی را پیدا کنم که مشتری بالای سرش نایستاده باشد. محسن، با این‌که سرش خلوت است، اما به نظر می‌رسد که حوصله سوال و جواب ندارد. می‌گویم: «مغازه شما بیمه است؟» جواب می‌دهد: «بله! بعد از پلاسکو بیمه کردیم. چند روز بیشتر نیست!» از مغازه بیرون می‌آیم. کمی آن‌طرف‌تر، سراغ فروشگاه دیگری می‌روم. جوانی در مقابل در آن ایستاده، می‌پرسم: «شما هم بعد از پلاسکو بیمه آتش‌سوزی کردید؟» می‌گوید: «بله. همه ترسیدند. اکثر بچه‌ها بیمه کردند. آن هم بیمه‌ای که تعهدش بالا باشد که اگر اتفاقی افتاد، خیلی ضرر نکرده باشند!»
چشم‌هایی که ترسید!

آوار شدن پلاسکو، خیلی‌ها را ترساند و به این فکر انداخت که احتمال وقوع حادثه، به ویژه آتش‌سوزی برای همه وجود دارد. چه ساختمانی بلندمرتبه در شمال شهر و چه پاساژی پرچالش در مرکز تجاری شهر؛ هیچ‌کدام از خطر مصون نیستند و تنها رعایت موارد ایمنی و توجه به تذکرهاست که می‌تواند تا حد زیادی از بروز حادثه و خسارت جلوگیری کند. چنان که اگر مسئولان پلاسکو به جای بی‌اعتنایی به تذکرات پی‌درپی مسئولان شهری، چاره‌ای می‌اندیشیدند و ایمن‌سازی را در اولویت قرار می‌دادند؛ وضعیتی این چنین رنج‌آور و غم‌انگیز به وقوع نمی‌پیوست.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: