روزنامه کیهان: استفان والت در فارین پالیسی نوشت: ریاستجمهوری اوباما با وجود برخی موفقیتها، از برخی جنبهها یک تراژدی است؛ به ویژه هنگامی از سیاست خارجی صحبت میکنیم. این یک تراژدی است چرا که اوباما این فرصت را داشت تا نقش آمریکا در جهان را بازسازی کند و به نظر نیز قصد انجام این کار را داشت. بحرانهای بین سالهای 2008 تا 2009 فرصت ایدهآلی بود تا استراتژی شکست خورده هژمونی لیبرال که ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد به دنبال آن بود، کنار گذاشته شود اما در پایان اوباما این رویکرد آشنا اما شکست خورده را کنار نگذاشت. نتیجه آن یک میراث اشتباه در سیاست خارجی بود که کمک کرد دونالد ترامپ به کاخسفید برسد.
برای شروع، اوباما به تشدید جنگ در افغانستان در سال 2009 روی آورد یک موج بیمعنی که محکوم به شکست بود و در نهایت شکست هم خورد. به جای اذعان به این که منافع ایالات متحده حداقلی است و جنگ غیرقابل پیروزی، سیاستهای او در طولانی مدت به هیچ هدفی گره نخورد تا مقدار زیادی از زمان و توجهات به هدر برود. او همچنین تصمیم گرفت بسیاری از جنبههای رویکردهای دولت بوش در جنگ با ترور به ویژه استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین و نیروهای عملیات ویژه در تعقیب کردن تروریستهای مظنون در سراسر جهان را گسترش دهد. اوباما شکنجه را به درستی ممنوع کرد اما اجازه داد که سازمانهای اطلاعاتی، افراط کاریهای گذشته را مخفی کنند. در همین حال دولت او افشاگران و روزنامهنگارانی که این موضوع را پیگیری میکردند تحت تعقیب قرار داد. نتیجه چه بود؟ ایالات متحده در مکانهای بیشتری عملیات ضد تروریستی و البته بدون موفقیت ظاهری انجام داد تا دونالد ترامپ مجموعه ابزاری بیشتری را برای سرکوب کردن رقبایش داشته باشد.
اوباما و تیم او بهار عربی را بد تعبیر کرده و آن را اداره نکردند. پاسخ ایالات متحده به این وقایع به خصوص در سوریه از همان آغاز با تصوراتی غلط همراه بود. به طور خاص اوباما و تیم او به اشتباه بهار عربی را قیامهایی در مقیاسی بزرگ مردمی برای دموکراسی لیبرال تصور کردند و به سرعت آن را در آغوش گرفتند. این سوءتفاهمها به مداخله اوباما و نمایش آنها در لیبی، دخالتهای دیپلماتیک بیمنطق در یمن، تقاضای فوری و اشتباه رفتن اسد، منجر شد. اوباما زمانی تصمیم خروج از باتلاق سوریه را گرفت که به سختی میتوان آن را یک موفقیت دانست.
تلاش اوباما درباره روسیه نیز مستحق ستایش نیست. تلاشهای اولیه او برای تنظیم مجدد روابط با روسیه بود. اما او و مشاورانش هرگز نفهمیدند که تقویت دموکراسی مشروع در شرق اروپا یا در خود روسیه هیچگاه از نظر مسکو خوشبینانه به نظر نمیآید.
همانطور که مشخص است روزهایی که ایالات متحده امنیت تقریبا هر بخشی از جهان را ایجاد و حفظ میکرد و نظم مورد آمریکا برقرار میشد به پایان رسیده است. رهبران ایالات متحده باید تصمیم بگیرند که چه مکانهایی برایشان مهم است و باقی جاها را رها کنند. این تصمیم بزرگی است که تا حد زیادی اوباما انجام نداد.
در سیاست خارجی سابقه او عمدتا با شکست شناخته خواهد شد. نه دولت، نه جهان و نه موقعیت آمریکا امروز قویتر از زمانی که وارد دفتر ریاستجمهوری شد، نیست. در مورد عراق و افغانستان او مقصر نیست چرا که تصمیم جنگ با او نبود اما او دفترش را در حالتی رها میکند که با تصمیمگیریهای اشتباه، مشکلاتی را به ارث گذاشته است.