دنیای پساغرب و رشد نظم موازی در جهان
گروهی متشکل از تعداد زیادی از افراد عالیمقام در کشورهای غربی از جمله نخستوزیران و میلیاردرهای سابق دنیای غرب به پکن، پایتخت چین سفر کردهاند تا با ژی جینپینگ، رئیسجمهور این کشور دیدار کنند. دیداری که بر اساس مقاله این نویسنده در آن به بزرگان غرب توصیه شده است در سیاستهای خود همانند کودکان دبستانی رفتار کنند.
کد خبر :
618934
سرویس بین الملل فردا؛ مترجم سید حسن روتن: گیدون راچمن، سردبیر نشریه فایننشال تایمز اخیرا در مقالهای با خوانندگان روزنامه خود درباره یک تجربه و واقعه عمیقا نگرانکننده سخن گفت. گروهی متشکل از تعداد زیادی از افراد عالیمقام در کشورهای غربی از جمله نخستوزیران و میلیاردرهای سابق دنیای غرب به پکن، پایتخت چین سفر کردهاند تا با ژی جینپینگ، رئیسجمهور این کشور دیدار کنند. دیداری که بر اساس مقاله این نویسنده در آن به بزرگان غرب توصیه شده است در سیاستهای خود همانند کودکان دبستانی رفتار کنند.
به گزارش Diplomat ، اکنون سرتاسر دنیا در راس یک تغییر تاریخی در زمینه تغییر در روند قدرت از غرب تا آسیا قرار گرفته است و پیامدهای چنین وضعیتی امروزه به طور فزایندهای در سیاستهای جامعه بینالمللی احساس میشود. روزی خواهد رسید که چین در زمینه تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد دنیا از آمریکا پیشی خواهد گرفت و آن روز که چندان هم دور نیست و نشانههای آن پدیدار شده است، غرب به تدریج ظرفیت فوقالعاده خود را در زمینه تسلط بر مقیاس گستردهای از دنیا از دست خواهد داد، روندی که ما به سختی میتوانیم پایان آن و پایان تسلط غرب بر دنیا را متصور شویم.
به مدت بیش از یک قرن است که تمرکز بیش از حد قدرت اقتصادی در غرب باعث تسلط آنان بر دنیا شده است، اگرچه برخی اقلیتهای کوچک در برخی نقاط دنیا تاثیر اندکی بر این روند گذاشتهاند و توانستهاند روندی را آغاز کنند که به فعالیتهای خود در این زمینه مشروعیت بخشند و با موفقیت از سیاستهای خود در زمینه مسائل اقتصادی و امنیتی دفاع کردهاند. اما از نظر بسیاری از کارشناسان بازیگران غیر غربی این عرصه به سختی میتوانند نقشی سازنده در زمینه مدیریت امور و مسائل جهانی ایفا کنند.
در نتیجه یکی از پیامدهای نظم نوین جهانی در آینده که دیگر حکام و قوانین غربی بر آن مسلط نخواهند بود، بروز آشوب، بینظمی و بحرانهای خطرآفرین خواهد بود. بر اساس پیشبینی راندال شولر، اندیشمند بانفوذ و استاد دانشگاه ایالتی اوهایو، تنها وضعیتی که در این زمینه پیش روی مقامات آمریکایی باقی میماند، این است که وضعیت دنیا به ابتذال، ناهنجاری، سردرگمی، از خود بیگانگی، وجود بی ثباتی بدون تثبیت کننده و وجود بینظمی بدون نظمدهنده کشیده خواهد شد. در واقع تعداد بسیاری از دانشمندان و اساتید رشته روابط بینالملل بر این باورند که فقدان نسبی قدرت آمریکا در دنیا به
طور نگرانکنندهای باعث ایجاد پیامدهای منفی در روند حرکتی جهانی خواهد شد.
با این وجود درک ما درباره ایجاد نظم نوین جهانی در روزگار فعلی و شکل امروزی آن و پیشبینیهای انجامشده درباره آینده آن بسیار محدود است، و دلیل آن نیز این است که مخالفان روند فعلی تصور یک دنیای فراغربی را به جای وضعیتی که در آن قدرت غرب محدود خواهد شد، در نظر دارند. گراهام آلیسون، استاد دانشگاه هاروارد معتقد است که هزاره اخیر دورانی بود که در آن اروپا مرکز قدرت سیاسی در دنیا بود. چنین دیدگاههایی به طور غمانگیزی موجب تحتالشعاع قرار دادن اندیشههای متفکران غیرغربی و فرهنگ ایجادشده توسط این اندیشمندان میشود، این در حالی است که باید در نظر داشت دانش
غرب تا چه حد وابسته به دانش، فناوری، نظریهها و هنجاری برآمده از دنیای شرق مانند چین و جهان اسلام بوده و تا چه حد این مسائل به پیشرفت اقتصادی و سیاسی غرب کمک کرده است. چنین افرادی همچنین این حقیقت را در نظر نمیگیرند که قدرتهای غیرغربی چگونه توانستهاند در هزار سال اخیر بر اقتصاد جهانی مسلط شوند.
بنابراین دیدگاههای ما درباره مرکزیت قدرت دنیا در غرب باعث میشود ما نهتنها نقش بازیگران غیرغربی در عرصه جهانی را که نقش بسیار مهمی در پیشبرد سیاستهای بینالمللی در دوران معاصر داشتهاند نادیده بگیریم، بلکه باعث خواهد شد ما به مسئله نقش سازنده این بازیگران که در آینده ایفا خواهند کرد نیز بیتوجه باشیم. با توجه به ظهور قدرتهایی مانند چین که در حال تولید کالاهایی بیش از نیاز دنیا است، نظم نوین جهانی فراغربی که به احتمال زیاد مدیریت آن توسط کشورهای رقیب دنیای غرب انجام خواهد شد، لزوما به معنای بروز خشونت و یا بیثباتی در روند نظم بینالملل نخواهد
بود.
در واقع به جای اینکه با روند توسعه موسسات بینالمللی غیرغربی مخالفت شود، باید این موضوع را بپذیریم که رشد قدرتهایی مانند چین در واقع نشانه پایهگذاری روندی در دنیا است که ما از آن به عنوان نظم موازی یاد میکنیم، روندی که در ابتدا با آن مخالفت خواهد شد، و حتی شاید چالشهای بسیاری پیرامون آن ایجاد شود. نظم مزبور هماکنون نیز ایجاد شده است، به ویژه با توجه به تشکیل نهادهایی مانند بانک توسعه نوین که توسط بریکس و برای مقابله با بانک جهانی ایجاد شده است. و یا دیگر گروهها و نهادهای بینالمللی که عمدتا توسط چین ایجاد شدهاند تا با سازمانهای بینالمللی
غربی رقابت کنند.
پدیدار شدن این ساختارها به این دلیل نبوده است که چین و دیگر قدرتهای غیرغربی اصولا ایدههای جدیدی درباره نحوه ایجاد چالش در عرصه نظم جهانی دارند و یا اینکه به دنبال تغییر قوانین و هنجارهای بینالمللی هستند، بلکه به این دلیل است که این کشورها قصد ایجاد شرایط بهتری را برای خود دارند، همانطور که غربیها نیز پیش از این همین روند را در پیش گرفتهاند. اکنون قدرتهای در حال ظهور به سرمایهگذاری در موسسات موجود ادامه خواهند داد، اما هدف اصلی آنان ایجاد تغییر در پایههای قدرت دنیا به گونهای است که دیگر آمریکا تنها کشوری نباشد که از قدرت خود استفاده میکند.
در واقع چین قصد دارد نوع جدیدی از چندجانبهگرایی مدنظر خود را اعمال کند، همانگونه که کشورهای غربی در چند دهه اخیر این کار را انجام دادهاند.
هژمونی غرب به قدری در دنیا ریشه دوانده که ما از تصور نبود آن هراسان هستیم. اما ترس موجود در مردم دنیا مبنی بر بروز آشوب در صورت فقدان قدرت غربی چیزی است که به غلط در وجود آنان نهادینه شده و به همین دلیل انتقال قدرت از غرب به شرق ناراضیان بسیاری خواهد داشت. اما میتوان با گفتگوهای صادقانه و آگاهی دادن جلوی آن را گرفت.