روزنامه ایران: سالها قبل خانه ای سبز با حیاطی پر از گل ها و درختان سبزتر که نوید روزهای بهاری را می داد در گوشه ای از شهرستان آمل بنا شد تا مأمنی باشد برای دختران و پسرانی که می رفت تا در هیاهوی روزگار نامهربان گم شوند. در گوشه گوشه این خانه که قدمت آن به بیشتر از 40 سال می رسد لحظه های پر از امید کودکان و نوجوانان بی سرپرست یا بد سرپرستی سپری شده که هر کدام شان امروز به مردان و زنانی موفق بدل شدهاند و حالا با گام نهادن به دوران میانسالی ، آرامش و امنیت جاری در آن خانه را رمز موفقیت شان می دانند.گفت و گوی پیش رو با شمسی علپیور بانویی که بیشتر از ۴ دهه عمرش را در شیرخوارگاه و خانه های نگهداری از دختران و پسران بی سرپرست و بدسرپرست شهرستان آمل، عاشقانه فعالیت کرده گویای لحظه های نابی است که بر زندگی اش سایه افکنده و او را به مرز رضایت از بودنش رسانده است.
غرق در شادمانه ها
سال 51 یک دختر 17 ساله و جویای کار بودم. دیپلم ماشیننویسی داشتم و برای استخدام در بانک صادرات، اداره دارایی و جمعیت خیریه شبانه روزی ثبتنام کردم. وقتی برای مراحل انگشت نگاری به شهربانی رفتم مرا به سختی پذیرفتند زیرا از دید آنها سن و سالم برای استخدام کافی نبود تا اینکه ظرف مدت کوتاهی برای استخدام در جمعیت خیریه با من تماس گرفته شد. وارد مکانی شدم که از بچههای یک ساله تا نوجوانانی که پدرشان را از دست داده بودند، مادرشان از پس هزینه هایشان بر نمیآمد یا اینکه از نعمت خانواده محروم بودند در آنجا حضور داشتند. بسرعت به آنها خو گرفتم و از اینکه میتوانستم لبخند را بر لبان بچههایی که در همان سن و سال کم طعم رنج و محنت را چشیدهاند، بنشانم احساس خوبی داشتم. حدود دو ماه از حضورم در آن فضای متفاوت و دوست داشتنی گذشته بود که از بانک صادرات و اداره دارایی با من تماس گرفتند تا استخدام شان شوم. ولی من که بشدت به آن بچهها وابسته شده بودم حاضر نبودم حتی برای لحظهای به کار کردن در فضای دیگری فکر کنم. خوشبختانه خانوادهام نیز با شرایط کاریام مشکلی نداشتند و از اینکه تمام روزهای هفته را در میان کودکان و نوجوانان
بیسرپرست یا بدسرپرست حضور داشتم و فقط روزهای دوشنبه به خانه میرفتم ناراحت نمیشدند زیرا آنها هم به شادی بچههای جمعیت اهمیت میدادند تا جایی که بارها اتفاق میافتاد غروب همان دوشنبهها نیز از خانواده خداحافظی میکردم و با یک عالمه خوراکی به جمعیت برمیگشتم و در صدای خنده و شادی بچهها به خاطر برگشتنم غرق میشدم.
علیپور که جوانیاش را با جان و دل در کنار کودکان آسیب دیده شهرش سپری کرده با مرور آن روزها گفت: بچهها «عمه شمسی »صدایم میکردند. وقتی برایشان قصه میگفتم و شعر میخواندم، زمانهایی که پا به پای آنها بازی و شادی میکردم، آن روزها که آن ها را حمام میبردم، ناخن هایشان را کوتاه میکردم و کفش هایشان را واکس میزدم دنیایم رنگ دیگری به خود میگرفت. به همین خاطر از همان روزها تاکنون تمام زندگیام را به پایشان ریختهام و برای اینکه وقت بیشتری را با آنها بگذرانم قید ازدواج را زدم. حتی حالا که نزدیک به 16 سال از بازنشستگیام گذشته و بسیاری از آن بچهها ازدواج کرده و صاحب فرزند شدهاند هنوز هم در این خانه ویژه کودکان و نوجوانان که بعد از انقلاب تغییرات زیادی کرده زندگی میکنم و به «خواهرجون »معروف هستم.
روزهای روشن
علیپور که به قول خودش دلداده بچههایی است که با رسیدن به مرحله جوانی، ادامه تحصیل و ازدواج جای خود را به کودکان بیهویت یا آسیب دیده دیگری سپردهاند، تا به امروز این خانه را با کمک خیران و سازمان بهزیستی سرپا نگه داشته تا کودکان و نوجوانانی که به هر دلیلی وارد آن میشوند یک پایگاه هویتی داشته باشند و قلبشان به مأمنی گرم و صمیمی قرص باشد.
در این باره میگوید: اینجا درست شبیه به خانههای معمولی است که یک خانواده ایرانی با شرایط روز جامعه در آن زندگی میکنند اما نکته قابل توجه در این خانه، اداره شدن آن به شیوه سنتی است. اینجا سال ها پیش از انقلاب راهاندازی شد و مدتی پس از انقلاب در سال 1371 با تغییراتی که در ساختار آن ایجاد شد، بهعنوان تنها شیرخوارگاه استان مازندران در شهر آمل آغاز به کار کرد تا از کودکان شیرخوار تا نوجوانانی که به دلایل مختلف خانواده شان را از دست داده یا هویتی نداشتند در آنجا نگهداری شوند. با گذشت چند سال برای اینکه اعضای کوچک شیرخوارگاه پراکنده نشوند و از لحاظ عاطفی با محیط زندگیشان انس بگیرند شیرخوارگاه به شهر ساری انتقال پیدا کرد و این مکان به خانه کودکان و نوجوانان تبدیل شد تا علاوه بر کمک به پرورش صحیح اعضای کوچک خانه، برای تحصیل و اشتغال آنها نیز برنامهریزیهایی صورت گیرد. در این خانه بچهها مهارتهای زندگی را میآموزند به همین خاطر آن تعدادی که به سر و سامان رسیده و این خانه را ترک کردهاند هنوز هم به این خانه حس وابستگی دارند و در طول سال یا ماه، چند مرتبهای به اینجا میآیند ضمن اینکه بعضی از آنها در آموزش
مهارت های مختلف به اعضای خانه، فعالیتهای خوبی دارند.
وی با اشاره به این موضوع یادآور شد: اینک شماری از اعضای سابق این خانه در حال حاضر در کشورهای اروپایی زندگی میکنند و با وجود موفقیتهایی که کسب کردهاند هنوز خود را مدیون این فضا میدانند و هر زمان که بتوانند به اینجا میآیند تا با مرور گذشتهها و توصیف امروزشان مایه امیدواری اعضای فعلی خانه شوند.
شهید سیفالله شیعهزاده از دلیرمردان این خانه است که به شهادت رسید.
همچنین حضورشماری از اعضای سابق در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و کارآفرینی کشور و کسب جایگاه های شایسته برای من و همه کسانی که روزی دست در دست هم نهادند تا سرنوشت کودکان آسیب دیده کشور را به روشنایی پیوند بزنند مایه افتخار است. ضمن اینکه شماری از اعضای سابق این خانه، در حال حاضر در حوزههای تربیت بدنی، دکورسازی، مبل سازی، سازمان بهزیستی و... فعالیت دارند که به لطف خداوند برای تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان آسیب دیده فضای اشتغال ایجاد کردهاند.
سایه سار امید
علیپور که از عنفوان جوانی تا میانسالیاش را وقف فرزندان سرزمینش که جبر زمانه هویتشان را از آنها گرفته بود، کرده است با گذشت این سال ها خود را صاحب تعداد زیادی فرزند و نوه میداند اما هنوز حواسش به همه جوانب کار جمع است تا خدای نکرده یکی از این بچه ها که در قبال شان بشدت احساس مسئولیت میکند، آسیبی نبیند.
روند پذیرش مددجویان به این صورت است که ابتدا توسط مسئولان در مرکز استان پذیرفته و سپس با انجام آزمایش های مختلف به این مرکز معرفی میشوند. در صورتی که شناسنامه نداشته باشند روند دریافت اوراق هویتیشان طی میشود و از آنجا که بواسطه نداشتن شناسنامه از تحصیل محروم بودهاند در خانه تحت تعلیم قرار میگیرند و پس از موفقیت در آزمون پایه آموزش و پرورش در مدارس و در کنار همسن و سالانشان به تحصیل مشغول میشوند. همچنین پسران این سرا بعد از اینکه وارد دانشگاه یا بازار کار میشوند از خانه خارج و به خانههایی که برایشان اجاره میکنیم نقل مکان میکنند اما معمولاً برای صرف شام یا دور همیهای هفتگی به این خانه که هویتشان در آن شکل گرفته میآیند تا حس حضور در خانواده و خانه پدری را لمس کنند. علاوه بر این از ابتدای شکلگیری این فضا تا به امروز سعی شده است این کودکان و نوجوانان که در قبال سرنوشت رقم خوردهشان مسئولیتی ندشتهاند مکانی برای آرامش و آسایش داشته باشند تا استعدادها و خلاقیت شان شکوفا شود و آینده روشنی را برای خودشان بسازند. مانند «سحر و سمیرا »دو خواهر فعال و با استعداد این خانه که با وجود اتفاقات تلخ 16 سال
قبل شان، در حال حاضر با تلاش و پشتکار در مقایسه با همسن و سالانشان موقعیت مناسبی دارند به طوری که خواهر بزرگتر در کنکور سراسری سال جاری از میان 400 قبولی این شهرستان بهعنوان یکی از نفرات برتر رشته گرافیک مشغول تحصیل است و خواهر کوچکتر که در مقطع دبیرستان درس میخواند، در زمینه هنر پیشرفت قابل توجهی دارد و با نقاشی در حوزه پسماند شهری، موضوعات قرآنی و همچنین مسابقات والیبال بارها مورد قدردانی قرار گرفته است.
در انتظار آیندهای سبز
در این خانه که دختران و پسرانی قانع و از لحاظ اخلاقی بسیار پسندیده در آن زندگی میکنند هر کسی مسئولیتی را بر عهده می گیرد تا مانند تمام خانوادههای ایرانی زندگی معمولی داشته باشند و به گونهای رفتار میکنند که بسیاری از افراد به حقیقت زندگیشان پی نمیبرند. سردر این خانه تابلویی وجود ندارد تا روحیه شکننده کودکان و نوجوانانش به دلیل نگاه سنگین یا برخورد نامناسب سایرین خدشه دار شود. البته با وجود همین روحیه شکننده ارادهای بسیار قوی دارند و تاکنون بارها در جشنوارهها و مسابقات دانشآموزی به مقامهای برتر دست پیدا کردهاند و بهعنوان گروه برتر و دارنده نشان صلح انتخاب شدهاند که همه این اتفاقات باعث شده این خانه تاکنون تجربه ترخیص ناموفق نداشته باشد. به گفته شمسی علیپور در حال حاضر حدود 20 دختر در این خانه و 6 پسر در خانهای که در سطح شهرستان آمل برایشان اجاره شده زندگی میکنند و در طول هفته با مربیان فرهنگی، روان شناس، مددکار اجتماعی و کارشناسان درسی در ارتباط هستند. «آوا »کم سنترین آنها است که در کلاس ششم ابتدایی درس میخواند و بزرگترین فرزند خانه 25 سال دارد. به نام هر کدام شان در باغچه این خانه نهالی
کاشته شده است تا هرچه برگ و بارش بیشتر میشود به آیندهای سبز امیدوارتر شوند.