بازیگر فیلم های کمدی از بازیگری تا سیگارفروشی!

در کوچه پس کوچه های ورامین، خانه اش را می شناسند و با احترام از او یاد می کنند و می دانند که هنرپیشه دوست داشتنی فیلم های کمدی پیش و پس از انقلاب در یک دهه گذشته رو به گوشه نشینی رفته است.

کد خبر : 612517
جام نیـوز: فصلنامه هنر بازیگری ، در کوچه پس کوچه های ورامین، خانه اش را می شناسند و با احترام از او یاد می کنند و می دانند که هنرپیشه دوست داشتنی فیلم های کمدی پیش و پس از انقلاب در یک دهه گذشته رو به گوشه نشینی رفته است. همان بازیگر پرکار فراموش شده سینما که در روزهای بیکاری اش روی جعبه کوچکی جلوی نمایشگاه علی پروین در میدان هفت تیر تهران سیگار می فروخت برای اداره خانواده؛ خانواده ای که امروز دارای دو دختر و چهار پسر است که همگی با دستان پدر به خانه بخت رفته اند. البته پسر کوچکش در آستانه ازدواج قرار گرفته و مانند پدر علاقه مند به بازیگری است و از روزهای بیکاری پدر عبرت نمی گیرد!
در این میان اما یار و یاور همیشگی وی در روزهای بیکاری و پرکاری، همسر شصت ساله «اسدالله یکتا» نزدیک به چهل سال همراه او بوده است. با «کبری گرجی» هم کلام شدیم تا از سختی ها و بی مهری های سال های دور و نزدیک بازیگری در زندگی خود و بزرگمرد کوچک سینمای ایران روایتی دیگر ساز کند. یک دوره ای «اسدالله یکتا» با شاه هم فالوده نمی خورد و به اندازه سوپراستارها شهرت داشت. در آن دوران همراه ایشان بودید؟ نه... ما سال 1357 ازدوج کردیم و ایشان از 16 سالگی کراش را شروع کرده بود. وقتی ما ازدواج کردیم 28 ساله بود، یعنی 12 سال از شروع و اوج کارش گذشته بود. به خاطر شهرت او ازدواج کردید؟ شهرت برایم مهم نبود، من وجود خودش را می خواستم. مگر کسی هم به خاطر شهرت ازدواج می کند؟ هیچ گاه از سوی خانواده و آشنایان ملامت نشدید که چرا با او ازدواج می کنید؟ نه... به خانواده ام ربطی ندارد، من خودم می خواستم. حتی اگر آنها هم مشکل داشتند می گفتم خودش را می خواهم و مشکلی با قد و قواره اش ندارم. مگر شخصیت انسان به قد اوست!؟ خیلی دوستش داشتم. خانواده ام ابتدا کمی مخالفت کردند اما وقتی متوجه شخصیت او شدند، خیلی هم دوستش داشتند. آنها می گویند مثل آقای یکتا پیدا نمی شود و به او افتخار هم می کنند. در دوران پرکاری ایشان زندگی شما شاهانه بود؟ بد نبود. متوسط بود. به اندازه خودمان داشتیم و محتاج کسی نبودیم. خانه ای سمت جاده قدیم شمیران نزدیک زندان قصر داشتیم. در خیابان کریم خان بوتیک داشتیم که دزد به آنجا زد و مجبور شدیم چاپخانه بزنیم که از شانس بد، همکار آقای یکتا کلاهبردار بود و باعث ورشکستگی ما شد. یک مدتی پاکدشت بودیم و بعد آمدیم ورامین. قسمت ما این طوری بود اما باز هم خدا را شکر ناراحت نیستیم چون با هم خوب و خوشبختیم. چه شد که بعد از این ماجرا، آقای یکتا از سینما به سمت سیگارفروشی رفت؟ مجبور شد دیگر... سرمایه نداشت. بکیار هم که نمی توانست باشد. از آن دسته آدم ها نبود که بخواهد در خانه بنشیند. گفت باید روزی بچه ها را دربیاورم. کسی هم کمک نمی کرد. نه از طرف صدا و سیما و نه هیچ جای دیگری. روزهای اول انقلاب هم بود و کار و کاسبی سینما و تلویزیون رونق نداشت تا اینکه کم کم تئاتر و فیلم ها شروع شد و او سر کار رفت اما کار هم همیشه نبود. باید روزی بچه ها از یک کاری در می آمد. این ماجراها باعث اختلاف در زندگی شما نشد؟ نه خدا را شکر... 40 سال است که به همدیگر تو نگفتیم. بالاتر از گل به هم نگفتیم. زندگی مان همیشه خوب و در آرامش بوده و بچه های مان هم خدا را شکر یکی از یکی بهتر هستند. در دوران دوری از سینما، آقای یکتا چه حال و هوایی پیدا کردند؟ در خانه می ماند و هیچ کاری نمی کرد. یک مدتی هم بیمار شد و در خانه بود. البته الان بهتر است اما دیگر خانه نشین شده و نمی تواند زیاد کار کند. در دوره بیکاری و بیماری، از هنرمندان قدیمی چه کسانی به دیدار ایشان آمدند و کمک کردند؟ بیشتر بزرگان سینما که با او ارتباط داشتند، از دنیا رفته اند و دیگران هم سر نزدند؛ چه همکار و چه مسئول. هر کسی به فکر جیب خودش است! بعضی از همکاران او خیلی انسان های خوبی هستند اما ای کاش بیایند و یکی سری به دوست شان بزنند... تا زنده است دل جویی کنند. اگر خدای نکرده اتفاقی بیافتد آن موقع عزیز می شود!؟ وقتی نیست دیگر چه ارزشی دارد! زمانی که آقای یکتا شهرت داشتند همیشه دور و بر شما در خیابان پر از آدم و عکس و امضا بود. حالا چطور؟ هرجایی می رفتیم دورش آن قدر شلوغ می شد که انگار پهلوان شهر آمده است. گاهی مجبور می شدم دنبال شوهرم بگردم! الان هم همین طور است. کلی طرفدار دارد اما خودش را نمی گیرد. هر کس بخواهد عکس بگیرد می گوید «چشم» چون اخلاق خوی دارد و چشم پاک است. خلاصه اینکه یکتای یکتا است. تک تک در دنیا... مدت زیادی است که دیگر ایشان و جعبه سیگارفروشی اش را در میدان هفت تیر نمی بینیم. در ورامین کار می کنند؟ چند سالی می شود که دیگر کار نمی کند و خانه نشین شده است. اگر فیلمی، سریالی یا برنامه ای پیشنهاد شود، می رود و اگر نه همین طور در خانه نشسته است! البته خداوند روزی رسان است و مراقب است که بنده اش محتاج نشود. وقتی دور از سینما بود خیلی بی حال بود اما به تازگی یکی دو کار به او پیشنهاد شده که حالش خیلی بهتر شده است. همسر من برای درآمد احتیاج به کمک کسی ندارد. او کار می خواهد. فقط کار. با نگاهی به گذشته و امروز، از تصمیم خود برای زندگی با یک بازیگر راضی هستید؟ خیلی راضی هستم. وقتی ازدواج کردیم، بازیگر بود و همچنان نگاه خوبی به حرفه بازیگری دارید؟ بازیگری را به عنوان شغل دوم قبول دارم نه اینکه کامل در حرفه سینما باشی. شوهر من چند سال در سینما بود!؟ برایش چه کار کردند؟ نه وزارت ارشاد، نه خانه سینما... هیچ کس به ما کمک نکرد. حتی بیمه اش نکردند! خودش ما را بیمه کرد، با حقوق 180 هزار تومان! هیچ خبری در سینما و بازیگری نیست. همه چیز الکی و بی خودی است. فقط دلشان خوش است که بازیگر و معروف شوند. بروند جلوی دوربین و چهره شوند و خودشان را نشان بدهند. بعضی ها میلیاردی خرج می کنند که فیلم شان را نشان دهند و مردم بگویند فلانی هنرپیشه است. آن وقتی کسانی هستند که استعداد دارند و پول ندارند، از آنها که استفاده نمی شود! امروز همه پولکی شده اند...
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: